آیا این کشور جای آمریکا را می گیرد؟
جوزف نای / استاد دانشگاه هاروارد
اقتصاد ایرانی: در قرن گذشته، موقعیت ایالات متحده از قدرت دوم به ابرقدرت جهان ارتقاء یافت. در حال حاضر برخی نگران این هستند که در همین قرن ابرقدرت جهان تحت الشعاع قدرت چین قرار گیرد، اما به نظر من این مسئله ای نیست که آمریکا با آن دست به گریبان باشد.
هرگز یک نتیجه قطعی وجود ندارد. در عوض، همیشه طیف های وسیعی از امکانات هستند که عدم قطعیت را بدنبال دارد، در این خصوص می توان به تغییرات سیاسی در چین اشاره کرد. گذشته از عدم قطعیت سیاسی، اندازه و نرخ رشد بالای اقتصادی چین بطور حتم قدرتش را در رابطه با ایالات متحده افزایش می دهد. حتی زمانی که چین قدرت اقتصادی جهان می شود، اما به لحاظ درآمد سرانه که بعنوان بهترین معیار در پیچیدگی های اقتصادی است بیش از یک دهه عقب تر از آمریکا ایستاده است. علاوه بر این، با توجه به منابع انرژی آمریکا، اقتصاد این کشور به نسبت چین در برابر شوک های خارجی آسیب پذیری کمتری دارد. آمریکا به دلیل اقتصاد ترمیم پذیر، جمعیت رو به افزایش، و تفوق نظامی، طی دهه های آتی نیز رتبه برتر جهان را خواهد داشت.
با این حال، توسعه منابع قدرت چین به آمریکا نزدیک تر است. همانطور که نخست وزیر سابق سنگاپور لی کوان یو اشاره کرده بود، لزوماً به این معنی نیست که چین از ایالات متحده بعنوان ابرقدرت جهان پیشی بگیرد. حتی اگر چین از سیاست های اصلی داخلی خود عقب نشینی کند، جاذبه کاپیتالیسم چین تحت تاثیر عدم مشروعیت دموکراتیک این کشور خنثی خواهد شد. موفقیت چین نیز به دارایی هایی وابسته است که سایر کشورها از آن ها محرومند: اخلاق اجتماعی با ریشه های عمیق درفرهنگ کنفسیوسی، دیوان سالاری و رهبری مبتنی بر شایسته سالاری، نیروی کار فراوان و زیر ساخت های صنعتی و حمل و نقل عالی. علاوه بر این، گرچه چین به تلاش خود برای توسعه نفوذ بر مناطق اطراف خود ادامه می دهد، اما نژادپرستی چین حاکی ازآن است که آمال برتری جویانه آن صرفا درقلمرو منطقه ای محدود خواهد ماند.
با این حال بر اساس رشد تولید ناخالص داخلی به تنهایی نمی تواند از ارتش ایالات متحده و مزایای "قدرت نرم" و همچنین معایب ژئوپولیتیک چین در آسیا چشم پوشید. فرهنگ باز آمریکا و نوآوری در عصر اطلاعات که در آن شبکه ها مکمل را پوشش می دهد موجب شده تا این کشور را همچنان در مرکز نگه دارد.
ایالات متحده با بهره مندی از چنین شبکه ها و اتحادیه هایی که در آن رهبران به دنبال استراتژ های هوشمند هستند را به خوبی هدایت می کند. از لحاظ ساختاری، دو نهاد –اروپا و چین- با درآمد سرانه بالا و اقتصاد پیشرفته شبیه به ایالات متحده، هر دو متحد این ابرقدرت جهان هستند و این امریست بسیار مهم. از لحاظ منابع توازن قدرت تفاوت بزرگی را برای موقعیت برتری آمریکا موجب شده است، اما این تنها در صورتی امکان پذیر است که رهبران ایالات متحده، اتحادها و همکاری های سازمانی را حفظ کنند. بعلاوه، از نگاه قدرت، کشورهای دیگر، اروپا و ژاپن درگیر دریایی از مشکلات رایج فراملی هستند.
در پاسخ به سؤال کاهش مطلق- به جای نسبی- آمریکا، ایالات متحده با مسائل داخلی جدی از قبیل تحصیلات متوسطه و شبکه های قفل شده سیاسی مواجه است. اما این مسائل تنها بخشی از تصویری است که نشان داده شده است. ممکن است بسیاری از سناریوها در آینده اتفاق بیفتد. در میان آینده منفی، بیشترین چیزی که قابل قبول است این است که، واکنش ایالات متحده در مقابل حملات تروریستی، سیاست به سمت داخل و انزوا را در پیش بگیرد. اما باستثنای چنین استراتژی اشتباهی، راه حل هایی برای مشکلات عدیده ای که امریکا را احاطه کرده است وجود دارد. البته به دلایل سیاسی و دلایل دیگر، ممکن است راه حل ها برای همیشه دور از دسترس ما قرار گیرد. اما این مهم است که بین موقعیت هایی که هیچ راه حلی برای آن وجود ندارد با موقعیت هایی که می تواند حل شود، تمایز وجود داشته باشد.
افول استعاره گمراه کننده ایست برای آمریکا، خوشبختانه، پرزیدنت اوباما استراتژی پیشنهاد" مدیریت رکود یا افول اقتصادی" را رد کرده است. چرا که آمریکا همچنان رهبری تحقیق و توسعه، آموزش عالی و کارآفرینی را بر عهده دارد و این به این معناست که آمریکا در رکود مطلق نیست به مثابه اتفاقی که در روم باستان رخ داد. در شرایط نسبی، و مطابق احتمالات معقول، ایالات متحده همچنان ابر قدرت جهان تا دهه های آینده را ازآن خود کرده است.اما ما نه در "جهان پس از آمریکا" و نه در "دوران آمریکا" یعنی قرن بیستم نیز زندگی نمی کنیم. در قرن بیست و یکم، ایالات متحده اول خواهد بود اما منحصر بفرد نخواهد ماند در واقع هیچکس توپ طلایی قدرت را در این قرن در اختیار نخواهد داشت. طبق پیش بینی های شورای اطلاعات ملی در سال 2012، ممکن است ایالات متحده برای اولین بار در میان دیگر قدرت های بزرگ به دلیل ماهیت چند وجهی قدرت تا سال 20130 بر کرسی خود (ابرقدرتی جهان) باقی بماند. این هم به این دلیل است که منابع قدرت بسیاری از دولت ها و بازیگران غیر دولتی در سال های آینده افزایش خواهد یافت و ابرقدرت هایی همزمان در جهان شکل بگیرند.
در حال حاضر، رئیس جمهور ایالات متحده با تعداد زیادی از موضوعات که در آن نتایج مورد نظر آمریکا حاصل خواهد آمد مواجه خواهد بود. توانایی رهبران آمریکا در حفظ اتحادها و ایجاد شبکه های اطلاعاتی است که ابعاد مهم قدرت سخت و نرم را شامل می شود. به عبارت ساده، مسئله قدرت آمریکا در قرن 21 هیچ یک از مسائل ناچیز " افول" و یا تحت الشعاع چین واقع شدن نیست. بلکه " ظهور قدرت های دیگر" است پارادوکس قدرت آمریکا در افزایش منابع قدرت سایر کشورهاست که حتی بزرگترین قدرت قادر نخواهد بود بدون کمک از دیگران نتایج مطلوبی را حاصل کند
نظر شما :