فرصت ها و چالشهای خیزش مردمی در بحرین

۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ | ۱۸:۵۱ کد : ۱۹۱۵۷۳۵ بحرین؛ دوسال خیزش
متن سخنرانی محمد فرازمند، کارشناس مسائل خاورمیانه و سفیر اسبق ایران در بحرین در بیست و دومین جلسه از "سلسله نشست های سیاست خارجی" سایت دیپلماسی ایرانی با موضوع "بحرین؛ دوسال خیزش".
 فرصت ها و چالشهای خیزش مردمی در بحرین

دیپلماسی ایرانی: سخنانم را در باره موضوع نشست  در سه محور مطرح کنم:  محور اول: ایران و بحرین، دوم: بحرین و خیزش های عربی، و سوم: سناریوهای پیش روی  بحران بحرین.

  1.  ایران و بحرین

اولین نکته ای که در این بحث باید مورد توجه قرار گیرد این است که بحرین در وجدان عمومی جامعه ایرانی اهمیت دارد و اتفاقا اهمیت بحرین در ایران به دلیل سیاست های رسمی دولتی نیست بلکه در لایه لایه جامعه ایران احساس مسئولیت، حمایت و همبستگی با مردم بحرین وجود دارد و اتفاقا بحرین یکی از نادر مسائل سیاست خارجی است که فشار از سوی جامعه بر دستگاههای مسئول رسمی سیاسی برای بها دادن و توجه بیشتر وجود دارد. این در حالی ست که طبیعتا دولت در چهارچوب تعهدات بین المللی و عرف سیاسی و اندکی هم تحت تاثیر فضای ایران ستیزی در منطقه تلاش می کند در این حوزه با احتیاط و محافظه کاری بیشتری برخورد کند.

اما دلایل اهمیت بحرین در ایران چیست؟  یک پاسخ  این ست که از جدایی بحرین از ایران تنها 4 دهه می گذرد. این جدایی به گستتن پیوندهای عمیق اجتماعی و تاریخی دو کشور منتهی نشده است و با یک تصمیم سیاسی بسیاری از مسائلی را که بین مردم ایران و مردم بحرین در جریان بوده است نمی توان قطع کرد. نکته دیگر این تصوراست که به دلیل اینکه اکثریت جامعه بحرین را شیعه تشکیل می دهند و ایران کشور مهم شیعی است، ما تنها از دریچه شیعه و سنی به این کشور نگاه می کنیم و به مسائل این کشور علاقه مندیم. این مساله از تصورات اشتباهی است که شکل گرفته و حاکمیت بحرین هم بر این مساله اصرار می ورزد و علاقه مند است که چنین نقطه نظری ترویج شود تا حمایت جهان اهل سنت را کسب کند و تا حدی نیز موفق بوده است و در جهان عرب مسئله بحرین را جدا از خیزش های عربی مورد توجه قرار می دهند و به آن به عنوان یک درگیری طائفی شیعه و سنی نگاه می کنند.

من در این بحث نمی خواهم وارد رویداهای تاریخی شوم. می دانیم که تا قبل از قرن نوزدهم و تا سال 1820 حاکمیت دیگری غیر از حاکمیت ایران در بحرین وجود نداشت. در سال 1820 وقتی انگلیسی ها وارد منطقه شدند بحرین را اشغال کردند و آل خلیفه را که در سواحل قطر و کویت سرگردان بودند  از نیمه دوم قرن نوزدهم به عنوان حکمرانان محلی در بحرین مستقر کردند. با این حال تا سال 1971 که بحرین به عنوان یک کشور مستقل شناخته شد در بحرین تابعیت دیگری غیر از تابعیت ایرانی مطرح نبود. انگلیس نمی توانست به بحرینی ها تابعیت انگلیسی بدهد.

نگاهی به جامعه بحرین و مسائل تاریخی نشان می دهد که پیوندهای بین ایران و بحرین بسیار فراتر از مساله شیعه و سنی است. اگر به ترکیب جمعیتی بحرین توجه کنیم می بینیم که در درجه نخست بحارنه هستند. بحارنه شیعیان عرب هستند. (در بحرین وقتی کسی "بحرینی "نامیده می شود یعنی سنی بحرینی  و وقتی کسی "بحرانی" خوانده می شود یعنی شیعه تبعه بحرین .)  بحارنه  حدود 60 درصد جامعه بحرین  هستند که قدمتی به بلندی تاریخ بحرین دارند. در کنار بحرانی ها، عجم ها هستند که در حال حاضر حدود 100 هزار نفر از جمعیت بحرین همین ایرانی تبارهایی هستند  که اجدادشان در بحرین زندگی کرده اند و پس از استقلال بحرین بسیاری از آنها تابعیت بحرینی گرفته اند. البته بخشی از آنها هم تا دهه های اخیر فاقد تابعیت بودند. گروه سوم از جمعیت بحرین هولی ها هستند. که منظور از هولی ها اهل تسنن بحرین است که با شمال خلیج فارس نواحی سنی نشین در جنوب فارس و شمال هرمزگان ارتباط فامیلی دارند. یکی از تحریف های تاریخی در دهه های گذشته در خصوص هویت این جمعیت بوده است. اکثریت قریب به اتفاق سنی های بحرین از همین هولی ها هستند و هولی یعنی کسانی که از سواحل شمالی خلیج فارس یعنی از هرمزگان و جنوب فارس به بحرین مهاجرت کرده اند. در طی دهه های گذشته تلاش شده که نوعی تاریخ سازی صورت گیرد و آنها را اعرابی قلمداد کنند که از نجد مهاجرت کرده اند و در بحرین و امارات ساکن شده اند. ولی کسی که کمترین آشنایی با هولی های جنوب خلیج فارس داشته باشد درمی یابد که آنها ریشه آریایی دارند و دارای ریشه غیر ایرانی نیستند.حتی نامهای فامیلی هولی ها مثل لاری، کوهجی، عوضی، گله داری،جناحی و .. نشان از نسبت آنها به نواحی جنوبی ایران مثل لار و کوهج و جناح  و عوض  دارد. نکته دیگر این  است که آنها به گویشی صحبت می کنند که  نه فارسی است و نه عربی. البته اکثرا فارسی و عربی می دانند ولی در خانه و در بین خودشان به گویشی سخن می گویند که به گویش بستکی معروف است. این گویش در نواحی جنوب فارس و شمال هرمزگان رایج است. لذا شواهد غیر قابل انکاری وجود دارد که حتی سنی های بحرین ریشه ایرانی دارند.

نگاهی به فرهنگ و تاریخ بحرین نیز نشان دهنده پیوستگی بین ایران و بحرین است. در سالهای اخیر تلاش برای نوعی تاریخ سازی صورت گرفته است و تمدنی با عنوان «دلمون» معرفی شده است. در حالی که تمدن دلمون بخشی از فرهنگ و تمدن ساسانی بوده است. قلعه ها و نوع لباس پوشیدن زندگی آنها نشان می دهد که آنها ادامه پادشاهی ساسانی در منطقه جنوب خلیج فارس بوده اند. یا مثلا نخستین مدرسه تاسیس شده در این کشور مدرسه اتحاد بود که متعلق به ایرانیان بوده وسالها زیر نظر اداره اداره کل اموزش و پرورش بوشهر بود و البته این وضعیت تا  1971 هم بر همین منوال بود.  تنها مدرسه دیگری که در کنار مدرسه اتحاد وجود داشت مدرسه میسیونری آمریکایی بود. چرا که جامعه بحرین همانند جامعه ایران در صد سال پیش نسبت به آموزش دختران حساسیت داشتند. آمریکاییها مدرسه میسیونری برای آموزش دختران ایجاد کردند. همه این مسائل همه در کتابی که در ده سال گذشته در بحرین با عنوان «صد سال آموزش و پرورش در بحرین» آمده است. چرا صد سال پیش یعنی در دوره ای که انگلیس ها در بحرین حاکم بودند، مدرسه ایرانی ایجاد می شود؟ کسانی که در بحرین باسوادند و بالای شصت سال دارند اکثرا در مدرسه اتحاد  درس خوانده اند.  در حوزه فرهنگی باز اگر بخواهم مثال بیاورم باید تاریخچه به شعر و ادبیات فارسی در بحرین اشاره کنم .از هر بحرینی که سوال شود که شاعر معروف بحرین کیست  همانند ایران که از حافظ نام  برده می شود در بحرین پاسخ می شنوید آقای ابراهیم العریض.   وی در طول عمر خود یکی از کارهایی که انجام داده است، ترجمه رباعیات خیام است. آقای عریض از کجا فارسی بلد بوده که رباعیات خیام را ترجمه کرده است؟ آنجا که دانشگاهی نبوده که فارسی را  در دانشگاه بخوانند. بلکه  او فارسی را در خانواده یادگرفته و در واقع زبان مادری او بوده است و در حال حاضر به عنوان بزرگترین شاعر بحرین از او یاد برده می شود. لذا سوای تاریخ سیاسی که نشان دهنده می دهد چرا بحرین برای جامعه ایران مهم است، پیوندهای مرئمی هم خیلی مهم است خانواده هایی امروز در بحرین زندگی می کنند که نیمی از خانواده در ایران هستند و نیمی از آن در بحرین زندگی می کنند. حتی بسیاری  و مقامات بلندپایه بحرینی صاحب ملک و املاک پدری در ساحل شمالی خلیج فارس یعنی در ایران هستند. این نشان می دهد که وضعیت بحرین برای ایران وضعیت ویژه ای است و پیوندها و علقه ها تا امروز هم ادامه داشته است. لذا اگر جامعه ایران برای اهمیت دادن به بحرین به دستگاه سیاست خارجی فشار می آورد ناشی از این پیوندهای تاریخی، خانوادگی، قومی و عشیره ای است. البته پیوندهای مذهبی نیز در جای خود به عنوان یکی از جنبه های پیوندهای اجتماعی دارای اهمیت است. در دوره صفویه از دو منطقه علمای شیعه به ایران مهاجرت می کردند؛ یکی بحرین و دیگری جبل عامل. الان می بینیم که در ایران فامیل بحرانی و آل عصفور وجود دارد. این ها ایرانی محسوب می شوند ولی ریشه آنها به بحرین بازمی گردد و مهاجرت هایی که در دوره صفویه از بحرین به ایران صورت گرفته است. در آن دوره جامعه بحرین و جامعه ایران از یکدیگر جدا محسوب نمی شدند. بحرین به عنوان یکی از نقاط معدود منطقه خاورمیانه است که از قرن اول هجری مردم بحرین در بیعت با اهل بیت بوده اند. منظورم از بحرین در اینجا جزیره بحرین نیست بلکه منظورم بحرین بزرگ است که عبارت است از جزیره بحرین، منطقه قطیف و الاحساء در شرق عربستان کنونی. علمای بزرگی هم در بحرین بوده اند که از جمله می توان به شیخ میثم  و شیخ یوسف بحرانی می توان اشاره کرد شیخ میثم بزرگترین شارح نهج البلاغه است و آرامگاه او یکی از زیارتگاه های شیعیان منطقه است. شاید جالب توجه باشد که مقبره پدر شیخ بهایی در بحرین است و یکی دیگر از زیارتگاههای شیعیان  است. این نشان دهنده تعامل و رفت و آمد قوی بین ایران و بحرین بوده است.

با این تاریخ و پیوستگی گسترده میان ایران و بحرین متاسفانه هرگاه در ایران اسم بحرین به میان می آید، ما به دخالت در مسائل داخلی این کشور متهم می شویم. مگر می توان در ایران از بحرین سخن نگفت و در بحرین از ایران حرفی نزد. این انکار واقعیت های تاریخی است. در همین مسائلی که در دوسال گذشته در بحرین رخ داد ایران کم ترین دخالت را در بحرین داشته است. یعنی دستگاه رسمی ایران بیش از توقع جامعه  محافظه کارانه عمل کرده است. در تمامی کشورهای غربی متحد آل خلیفه در این دو سال پارلمان و مجالس و نهادهای غیر دولتی و شبه رسمی بکرات در مورد بحرین بیانیه صادر می کنند؛ از جمله مجلس عوام انگلیس و پارلمان اتحادیه اروپا و کنگره و سنای امریکا مصوباتی در این دو سال علیه آل خلیفه  داشته اند. اما نه نهادهای دولتی و غیردولتی  و نه  مجلس ایران هیچ گاه مصوبه و تصمیمی اتخاذ نشده است. بیش از صد نهاد حقوق بشری در مورد هر حادثه ای که در بحرین رخ می دهد بیانیه صادر می کنند. در هفته گذشته دیده بان حقوق بشر هیاتی را برای ملاقات با زندانیان و بررسی وضعیت آنها راهی منامه کرد. در گزارش این گروه تاکید شده است که هیچ تحولی در راستای تفاهم با مردم انجام نگرفته است. در این گزارش حتی اشاره شده که وزیر دفاع و وزیر کشور بحرین مسئول تحولاتی که در سالهای 2011 و 2012 رخ داد هستند. عمق مسائل بحرین به حدی است که متحدان آل خلیفه هم قادر به سکوت کردن بیشتر نیستند. اگر سکوت کنند متهم می شوند. البته اکنون نیز به اتخاذ سیاست های دوگانه در خاورمیانه متهم شده اند.

  1. بحرین و خیزش های عربی

جرقه قیام بحرین در 14 فوریه 2011 زده شد و به قیام 14 فوریه نیز معروف شده است. این تاریخ 3 روز پس از برکناری حسنی مبارک دیکتاتور مصر است که از آن زمان تاکنون اعتراضات مردم بحرین علی رغم سرکوب شدید ادامه داشته است.

وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم از نکات مهمی است که در این زمینه باید مورد توجه قرار داد. در بحرین وقتی از خیابان های اصلی خارج شویم و به مسیرهای فرعی می رویم وارد روستاهای بحرین می شویم. در کشورهای دیگر خلیج فارس شاید روستا معنی نداشته باشد ولی اکثریت جمعیت بحرین در روستاهایی زندگی می کنند که به فاصله چند دقیقه از خیابان های اصلی هستند که در واقع بیغوله هایی هستند که نام روستا بر آنها نهاده شده است. جای تعجب است که در منطقه ثروتمند خلیج فارس شاهد چنین محلاتی هستیم که که مردم در خانه های خشت و گلی زندگی می کنند. درصد بیکاری در بین جوانان بحرینی بسیار بالاست. بحرین اگرچه عضو شورای همکاری خلیج فارس است و در یک تصویر کلی ممکن است کشور ثروتنمدی به نظر برسد،  اما مردم فقیری دارد. ثروت مردم بحرین بین خاندان آل خلیفه تقسیم شده است. درصد بالایی از زمین های بحرین در اختیار ولیعهد و نخست وزیر بحرین است . بیش از 40 درصد مردم بحرین فاقد مسکن مناسب برای زندگی هستند.

نامیدن 14 فوریه به عنوان نقطه آغاز قیام مردم بحرین به این معنی نیست که پیش از آن مردم بحرین اعتراضی نداشته اند. واقعیت این است که مردم بحرین از 1820 سرگرم مبارزه بوده اند. تا 1971 با انگلیسی ها مبارزه می کردند و از آن زمان تا 2011 به صورت جسته و گریخته علیه آل خلیفه مبارزه کرده اند. اکثریت مردم بحرین یعنی بحرانی ها، عجم ها و هولی ها در حاکمیت بحرین هیچ گاه هیچ نقشی نداشته اند و پستهای کلیدی حاکمیت همواره در  اختیارخاندان آل خلیفه بوده است.

نکته مهم در این زمینه نقش انگلیسی ها  است. انگلیسی ها همواره یک مستشار عالی رتبه در منامه داشته اند والان هم دارند. در دهه 50 و 60 میلادی فردی به نام بلگراف به عنوان نماینده انگلیس در بحرین بود او خود را نخست وزیر شیخ می دانست و هیئت دولت زیر نظر بلگراف بود. یکی از خواسته های مهم مردم بحرین این بود که بلگراف بحرین را ترک کند. در اواخر دهه 60 که بلگراف پیرشده بود از بحرین رفت. پس از استقلال بحرین هم  نقش انگلیس بسیار پررنگ بوده است. بعد از استقلال  افسر دیگری به نام هندرسون به بحرین آمد که سازمان امنیت بحرین زیر نظر او بود. یعنی رسما یک انگلیسی رئیس سازمان امنیت بحرین بود. بسیاری از کسانی که بین سالهای 1971 و 1999 شکنجه شده اند به دست همین هندرسون انگلیسی شکنجه شده اند. برخی از این افراد در برنامه «هاردتاک» بی بی سی حاضر شده اند و عکس هندرسون را بعنوان شکنجه گر خود شناسایی کرده اند. در سال 1999 که ملک حمد قدرت را به دست می گیرد و مدعی اصلاحات می شود،هندرسون بحرین را ترک می کند. ولی در سال در 2011 یک افسر انگلیسی مجددا مامور سازماندهی پلیس بحرین می شود. این افسر انگلیسی جان یلتس است که در سال 2011 بخاطر رسوایی استراق سمع پلیس لندن و به خاطر همکاری با کمپانی رابرت مرداک از مسئولیتش برکنارشده بود. در آن رسوایی آنها چهار هزار نفر را شنود تلفنی می کردند از جمله خانواده سلطنتی انگلیس. بعد از افشای این مسئله و برکناری او، دولت بحرین او را استخدام کرد و هم اکنون پلیس بحرین زیر نظر این افسر انگلیسی اداره می شود.

لذا مردم بحرین با حاکمیت آل خلیفه مشکلات اساسی دارند و اینگونه نیست که تصور کنیم با دیدن تحولات جهان عرب و تلاش آنها برای دستیابی به دموکراسی هوس کردند به تقلید از سایر اعراب دست به اعتراض بزنند. مسئله بحرین بسیار عمیق تر پیچیده تر از خیزشهای عربی اخیر است. البته این خیزش ها هم ا بنوبه خود الهام بخش مردم بحرین شد و وقتی مردم بحرین دیدند که در تونس  و مصر دیکتاتورها سرنگون شدند، به حق مدعی شدند که مستحق تر از دیگر مردم کشورهای عربی برای انقلاب هستند. حتی از سوی غربی ها نیز انقلاب مردم بحرین به عنوان طولانی ترین و مسالمت آمیز ترین انقلاب عربی معرفی می شود. علی رغم خشونت افراطی که آل خلیفه به خرج داده است و در گزارش های بین المللی نیز منعکس شده است اصرار مردم و اپوزیسیون بحرین این است که به صورت مسالمت آمیز قیام خود را به پیش ببرند. در فاصله 14 فوریه تا 13 مارس 2011، هر روز خیابانهای بحرین مملو از جمعیت 200، 300 هزار نفری مردم معترض بود. چنین جمعیتی در مقیاس جمعیت بحرین بسیار چشمگیر است. یعنی درصد مشارکت در اعتراضات بسیار بالاست. در میدان تحریر مصر، در نهایت دو میلیون نفر شرکت می کردند که با جمعیت مصر 70، 80 میلیون نفری مصر باید سنجیده شود. در مقابل جمعیت 300 هزار نفری معترض بحرینی با کل جمعیت 600 هزار نفر بومی بحرین باید سنجیده شود. در طول آن یک ماه تقریبا خیابان های اصلی بحرین در تصرف مردم بحرین بود. مذاکراتی بین ولیعهد بحرین و اپوزیسیون معتدل بحرین جریان داشت برای این که اصلاحاتی صورت بگیرد. خواسته اپوزیسیون بحرین این بود که نخست وزیر از کار برکنار شود. علاوه بر این، معترضین می خواستند که مجلس منتخب بر اساس سازوکار عادلانه انتخاباتی شکل بگیرد. چرا که در بحرین از سال 2001 انتخابات برگزار می شود ولی انتخابات مهندسی شده ای است که سازوکار این انتخابات اجازه نمی دهد که هفتاد درصد مردم جامعه بحرین که شیعه هستند بیش از 50 درصد از کرسی های مجلس را کسب کنند. یکی از خواسته های مردم بحرین همین است که انتخابات عادلانه در بحرین برگزار شود و پادشاهی مشروطه در این کشور برقرار شود.

یک طرف این مذاکره ولیعهده بود و گروه سیاسی الوفاق که اصلی ترین گروه اپوزیسیون به حساب می آید طرف مذاکره ولیعهد بود. خبرهای اولیه حاکی از نزدیک شدن موضع دو طرف به هم بوده و اعلام می شد که به زودی توافقاتی بین دو طرف انجام می شود.  اتفاقا آمریکا نیز از مذاکرات بین و لیعهد و الوفاق حمایت می کردند. وزیر دفاع وقت امریکا  رابرت گیتس هم در جریان مذاکرات میان دولت و مخالفان در منامه حضور داشت و به حاکمیت فشار می آورد که مطالبات حداقلی  اپوزیسیون را بپذیرد و حتی از اقدامات حاکمیت به عنوان گام های کودکانه  نام برد و تاکید کرد که اقدامات مهم تری باید برای اصلاح در بحرین صورت گیرد. رابرت گیتس 13 مارس 2011 بحرین را ترک کرد و روز بعد یعنی 14 مارس نیروهای سعودی وارد بحرین شدند. عربستان درست می گوید که در مورد اعزام نیرو به بحرین با آمریکا مشورت نکرده است. در واقع عربستان سعودی آمریکا و دیگران را در مقابل عمل انجام شده قرار داد. حتی با حاکمیت بحرین نیز در این مورد مشورت نکردند. بعد از ورود به بحرین به دولت بحرین گفتند که اعلامیه ای صادر کند و از عربستان درخواست کند که در قالب نیروهای سپر جزیره وارد بحرین شود. بعد از آن 500 نیروی اماراتی هم به بحرین اعزام شد که گفته نشود فقط نیروهای عربستان به بحرین رفته اند. اما این مسئله که ورود این نیروها در قالب ماموریت و اساسنامه سپر جزیره وارد بحرین شده اند دروغ است چرا که  سپر جزیره،  که بعد از اشغال کویت شکل گرفتند، ماموریتش محافظت از کشورهای عضو در مقابل حمله خارجی است. در بحرین حمله خارجی صورت نگرفته بود. اساسا آیا استفاده از نیروی نظامی و ارتش توسط دولت محلی بر اساس موازین بین المللی مجاز است که یک کشور خارجی هم به آن اضافه شود؟

آمریکا در مقابل این اقدام عربستان سکوت کرد. منافع در هم تنیده امریکا با عربستان در آن زمان فرصت به چالش کشیدن این حرکت ریاض را از کاخ سفید و شخص اوباما گرفت. می توان گفت که عربستان با عصبیت با موضوع اعتراضات بحرین برخورد کردند و اجازه دخالت دیگران را نداد. سعودیها پس از سرنگونی بن علی در تونس و مبارک در مصر با امریکا وارد چالش شده و معتقدند که سیاست های کاخ سفید موجب سرنگونی دوستان ریاض در کشورهای عربی  خواهد شد. در این راستا شبه جزیره را خطر قرمز خود در رابطه خود با آمریکا قرار دادند. بر همین اساس عربستان ابتکار عمل در یمن و بحرین بدست گرفت و اجازه دخالت آمریکا را ندادند. این دو پرونده تحت مدیریت عربستان به پیش برده می شود و در بحرین با نیروی نظامی و در یمن تحت عنوان ابتکار شورای همکاری خلیج فارس یک انقلاب بسیار زیبا را منحرف کردند و عربستان به گروههای وابسته خود در یمن دستور داد که با یکدیگر درگیر شوند و علی عبدالله صالح و خانواده الاحمر وارد جنگ داخلی شدند و در نهایت عربستان سعودی تح پوشش شورای هکاری وارد عمل شد. و تا امروز هیچ اتفاقی در یمن  در جهت استقرار نظام جدید رخ نداده است.

  1. سناریوهای پیش روی بحرین

در آغاز سال 2013  ملک حمد از مخالفین خواسته است که وارد گفتگو شوند. گفتگوها از 10 فوریه شروع شده اما نه ترکیب گفتگوها و نه دستور کار این مذاکرات حاکی از این نیست که حاکمیت بحرین به دنبال اقدامی جدی است. بحرین در حال حاضر دو سناریو بیشتر پیش روی خود ندارد. سناریوی اول این است که حاکمیت بحرین با اپوزیسیون معتدل و قانونی و در راس آنها الوفاق وارد توافق و تعامل شود و امید داشته باشد که این اپوزیسیون معتدل بتواند جامعه و دیگر مخالفان را قانع کند و توافق با آنها منجر به آرام شدن اوضاع سیاسی و فروکش کردن اعتراض ها شود. این خطر هم برای بحرین وجود دارد و در غرب هم این مسئله گوشزد می شود که  گروههای اپوزیسیون قانونی و معتدل به تدریج محبوبیت خود را از دست می دهند و گروههایی که خواستار سرنگونی آل خلیفه  هستند  و قائل به پادشاهی مشروطه نیستد محبوبیتشان افزایش می یابد. رهبران این گروهها در زندان هستند و حرکتی تحت عنوان 14 فوریه ایجاد شده که اکثر تظاهرات و اعتراضات  را 14 فوریه انجام می دهد. حرکت 14 فوریه در جامعه بحرین به مرور محبوب تر می شود و غربی ها به آل خلیفه گوشزد می کنند که اگر بر سر پادشاهی مشروطه با مخالفین معتدل و قانونی  توافق نکند، دیگر کسی در اپوزیسیون باقی نخواهد ماند که بتواند با او توافق کند.

سناریوی دوم پیش روی بحرین، تبدیل بحرین به غزه دوم است. آنچه مسلم است این است مردم بحرین عقب نخواهند نشست. دوسال است که در غیاب سازمان های حقوق بشری و دور از چشم رسانه ها سرکوب شده اند و انواع و اقسام روش های خشن از جمله شکنجه را تحمل کرده اند و چیزی برای از دست دادن ندارند. در واقع کسانی که امروز در مقابل حاکمیت بحرین هستند مردم پابرهنه ای هستند که هیچگاه هیچ سهمی در حاکمیت بحرین نداشته اند و از همه حقوق مدنی خود محروم بوده اند.

مردم بحرین از سال 1820 در حال مقاومت بوده اند و هیچ گاه این مقاومت خاموش نشده است. از سال 2011 و پس از به راه افتادن موج انقلاب های عربی شکل جدیدی پیدا کرده است و روز به روز گسترده تر شده است. هیچ شیعه بحرینی امروز احساس نمی کند که تحت حاکمیت آل خلیفه می تواند زندگی مطلوب و عادلانه ای داشته باشد.

بحث خود را با اظهار نظر منصور جمری، سردبیر روزنامه الوسط  که  یک میانه رو است  به پایان می برم که اخیر ا در مصاحبه با شبکه الحره گفته  است:«دیگر آل خلیفه در بین شیعیان بحرین یک دوست برای خود باقی نگذاشت است. آل خلیفه ظرف دو سال گذشته جان و مال و عرض و آبرو و امنیت ما را مباح کرده است. تنها کاری که صورت نداده است این است که زنهای ما را مباح کند. » او اشاره می کند که پلیس در خیابان جلوی مردم را می گیرد و از آنها  سوال می کند که آیا سنی هستند یا سگ؟

منصور جمری از نیروهای معتدلی بود که در دوران اصلاحات ملک حمد  حتی الوفاق را به تندروی متهم می کرد. وقتی کار به جایی برسد که یک نیروی سیاسی معتدل چنین اظهاراتی بیان کند قطعا این جنبش با سرکوب  به پایان نخواهد رسید.

بنابراین در کنار  سناریوی توافق با مخالفین، سناریوی دیگری پیش روی بحرین هست و آن هم تبدیل شدن بحرین به غزه ای دیگر در قلب منطقه جنوبی خلیج فارس است منطقه ای  که  سایر نقاط نیز چندان آرام نیست.

کلید واژه ها: بحرین شیعه


نظر شما :