ششمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود باالعربیه
قذافی لحظه کودتا خواب بود
دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.
طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون ششمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:
خوب به ما بگو روز انقلاب چه شد؟
ما ]از پادگان ها[ راه افتادیم، بعدا خلیفه حنیش که نقشی اثرگذار در حرکت داشت و برای خود صاحب نظر بود و یکی از چهره های انقلاب محسوب می شد، یک افسر پلیس را می شناخت که از انبار مهمات پلیس خبر داشت. او ساعت پنج به سمت خانه اش رفت و او را به سمت انبار برد. ساعت شش و نیم ما در میدان الجزایر بودیم در حالی که پلیس و پادگان های پلیس هم حرکت کرده بودند، ساعت شش و نیم شش ماشین برای ما مهمات آوردند. سربازها خوشحال شدند و پایکوبی کردند، واقعا مهمات که آمدند خیلی خوشحال شدیم. حقیقتش مقاومتی که در بنغازی توقع داشتیم عکس آن در طرابلس شد. یعنی مقاومت اصلی در طرابلس شد. به اندازه ای که رئیس پلیس طرابلس در جایی که کسی نمی دانست کجاست، مخفی شد، او در مضافی، کسی فکر نمی کرد که او در مضافی باشد، از آن جا تماس می گرفت و می گفت مقاومت کنید. او خودش سرهنگ بود. افسری بود به اسم عقیل که بسیار شجاع و مقاوم بود، طوری که وقتی که مهماتش تمام شد با دست خالی مقاومت کرد. بعد از این که افسران عالی رتبه را دستگیر می کردیم، به آنها می گفتیم که با مراکز پلیس تماس بگیرید و خودتان را معرفی کنید و بگویید که دستگیر شده اید و همه چیز تمام شده و انقلاب پیروز شده و لازم است که سلاح هایتان را تحویل دهید.
یعنی شما آنها را وادار می کردید که این حرف ها را بزنند؟
آره. یعنی به آنها می گفتیم خودشان زنگ بزنند و این حرف ها را بزنند، و این مسائل کمک..
کمک کرد و عملیات شما را تسهیل بخشید؟
آره، تسهیل بخشید و طبیعتا خیلی هم کمک بزرگی کرد.
برای ما بگو چقدر طول کشید تا قذافی به رادیو و تلویزیون رسید؟ یعنی واقعا وقتی اقدام کرد که مطمئن شد انقلاب پیروز شده است؟
یعنی او در بنغازی بود اما بعدا به من اطمینان دادند که قاعدتا او باید با افسرها قیام کند. یعنی نیروهایی که در اردودگاه خان یونس بودند که شامل نیروهای امنیتی و نیروهای فرقه ها بودند بنا بود همگی با او قیام کنند. یعنی می بایست او با افسرها قیام می کرد. اما او فقط تظاهر کرد که با آنها قیام می کند ولی بعدا رفت و لباس هایش ر ا در آورد و لباس خواب پوشید و خوابید.
یعنی در موقع انقلاب خواب بود؟
چیزی قریب به این مضمون، یعنی او تصور کرد که انقلاب پیروز است، می گفت وقتی که انقلاب پیروز شد دیگر من به مابقی آن کار ندارم یعنی می گفت دیگر چه کار کنم. انقلاب پیروز شده است دیگر.
آهان. خوب بعد از آن چه شد؟
بر اساس آموزش هایی که ما دیده بودیم وقتی که بر رادیو و تلویزیون مسلط شدیم فورا خود را به شبکه بنغازی وصل کردیم و از آن جا به شبکه البیضه وصل شدیم و قاعدتا می بایست همه چیز سراسری می شد. اما دیدیم که به شبکه البیضه وصل نشد و تاخیری اتفاق افتاد و این مساله ترس ما را که در طرابلس بودیم برانگیخت. یعنی می گفتیم نکند در بنغازی و البیضه شکست خورده باشند . یعنی وسیله ای نداشتیم که به آن جا وصل شویم. یعنی متحیر بودیم. بیانیه هم صادر نشد. می گفتیم دلیلش چیست. واقعا همه ترسیده بودیم. یعنی گفتیم ممکن است که انقلابیون نتوانسته باشند در بنغازی و البیضه کارها را پیش ببرند و شکست خورده باشند. یعنی آنها نتوانسته باشند رادیو و تلویزیون را بگیرند و همه چیز به شکست انجامیده باشد. یعنی خیلی ترسیده بودیم. اما بعدا فهمیدیم که او در اتاقش خوابیده است، و وقتی فهمید که کار تمام شده است و نیروهای بنغازی مسلط شده اند و به رادیو و تلویزیون رسیده اند خیلی دیر وقت آمد و بیانیه را دیر وقت خواند و حتی از زمانش گذشته بود ]زمان قرائت بیانیه[. حتی یک بار یادم است که الهونی درباره این موضوع با من صحبت کرد.
او هم یکی از رهبران شورای انقلاب بود؟
بله. او هم از رهبران شورای انقلاب بود. گفت که او در لحظات انقلاب و قیام سربازان و افسرها در تختش خوابیده بود در حالی که نیروها به حرکت در آمده بودند تا بنغازی را به کنترل خود در آورند. خودش هم یک بار گفت که بله من داشتم آهنگ گوش می کردم، خوابم برد. (با خنده) وقتی که آهنگ گوش می کرد باید همه چیز آماده و مجهز می بود. پرده ها و صندلی ها و کل اتاق همه چیز حالت خاصی به خود می گرفت و خودش هم به گونه ای رفتار می کرد انگار که خودش رهبر ارکستر است (با خنده).
یعنی خودش را رهبر ارکستر تصور می کرد و ادای آنها را در می آورد؟
بله. مثل یک رهبر ارکستر رفتار می کرد و در این لحظه می بایست به او ابلاغ می کردند که همه چیز تمام شده است. البته در این لحظه هم او خواب بود.
ادامه دارد...
نظر شما :