ترکیه در جهان پس از 11 سپتامبر
ترکیه در مناسبات جهانی پس از 11 سپتامبر
مریم جعفری: فاجعه حادثه ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ میلادی، اهمیت نقش ترکیه در مناسبات جهانی را که با پایان جنگ سرد کم رنگ شده بود، را دو چندان کرد. اکنون این پرسش مطرح است که آیا آنکارا می تواند پس از ۱۱ سال از گذشت این واقعه، به یک ابرقدرت منطقه ای تبدیل شود؛ مسئله ای که در سال ۱۹۹۹ با دستگیری “عبدالله اوجالان” رهبر و بنیانگذار حزب “کارگران کردستان” و درخواست ترکیه برای الحاق به اتحادیه اروپا آغاز شده بود. تغییر ماهیت روابط آمریکا و ترکیه و تغییرات داخلی در این کشور نشان می دهد که آنکارا نیز از همان ابتدا به دنبال تحقق آرزوی های خود مبنی بر رهبری مسائل جهانی و الحاق به قاره سبز بوده است. در طول جنگ سرد، ترکیه کشور مهمی برای اتحاد غرب و شریک مهمی برای ناتو در دریایی مدیترانه محسوب می شد که اجازه نمی داد اتحاد جماهیر شوروی به سمت جنوب پیشروی کند. خلاف این مسئله اهمیت جغرافیایی-سیاسی این کشور بلافاصله پس از جنگ سرد به شدت کاهش یافت. در این دوران، اروپا و آمریکا، نقش ترکیه را برای حفظ امنیت غرب بسیار حیاتی قلمداد می کردند. آنکارا نیز همچنان در تلاش بود که نقش مهم خود را برای اجرای سیاست های آمریکا در کشورهای بی ثبات از خاورمیانه گرفته تا کشورهای تشکیل شده پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، گسترش دهد. از سوی دیگر، ترکیه درصدد بود که به عنوان تامین کننده اصلی نیازهای انرژی منطقه باقی بماند. در چنین شرایطی حتی برای ایالات متحده نقش و اهمیت سیاسی آنکارا قابل قیاس با زمان جنگ سرد نبود. برای اروپا نیز ترکیه به عنوان یکی از اعضای احتمالی این قاره، بیش از دهه ۱۹۹۰ قابل اعتماد بود. اما ۱۱ سپتامبر این نقش را به کلی دستخوش تغییر کرد چرا که باردیگر آنکارا توانست به دلایل متعددی به مهره کلیدی برای غرب تبدیل شود؛ غربی که امنیتش کاملا تهدید شده بود. اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا آنکارا می تواند به قدرت نرم منطقه ای تبدیل شود و نقش ساختاری در خاورمیانه و کشورهای مسلمان آسیای میانه در طول یک دهه آینده ایفا کند؛ و در این فرآیند حادثه ۱۱ سپتامبر تا چه اندازه به این کشور برای رسیدن به این جایگاه کمک می کند. به گفته کار شناسان، قدرت های میانه برای ایفای نقش قدرت نرم منطقه ای، باید چند ویژگی مهم داشته باشند؛ نخست آنکه باید با توسعه روابط اقتصادی و سیاسی خود، با بازیگران دولتی و غیردولتی تعامل خوبی را برقرار کنند. در گام دوم، قدرت های نرم منطقه ای باید خود را به عنوان الگویی برای توسعه اقتصادی و تقویت دموکراسی به دیگران بشناسانند. بعلاوه این قدرت ها باید در درگیری های منطقه ای توازن برقرار کنند و با ارائه راه حل های دیپلماتیک هر دو طرف درگیر را پای میز مذاکره بکشند. این قدرت ها زمانی به رسمیت شناخته می شوند که در مقابل قدرت های قهری قرار می گیرند؛ قدرت هایی که تنها با فشار و زورگویی درصدد اجرای برنامه های خود هستند و به طور معمول روش های آنان توسط افراد واقع گرای افراطی دیکته می شود. این قدرت های قهری معمولا عامل بی ثباتی و ناامنی در محدوده خود هستند و در درگیری های منطقه ای تنها طرف گروهی را می گیرند که نقش موثرتری دارند. حال سیاست های ترکیه در طول دهه های ۸۰ و ۹۰ میلادی توسط افراد افراطی تنظیم می شد که خواهان مقابله مسلحانه با کردهای جدایی طلب بودند. در این زمان ترکیه بیشتر یک قدرت قهری به شمار می آمد؛ عملیات های مکرر ارتش ترکیه در شمال عراق و سوریه و روابط قوی این کشور با اسرائیل به همراه تاکید بیشتر بر همکاری های نظامی شرایطی را به وجود آورده بود که آنکارا به جای ایفای نقش مثبت در جامعه جهانی، قدرتی تخریب گر به نظر برسد. اما در طول سال های اخیر جهان شاهد اعمال تغییر مهمی در سیاست های آنکارا بوده است؛ تغییراتی که این کشور را به شریکی مطمئن تبدیل می کند تا دشمنی مخرب. به گفته تحلیلگران، دو مسئله در پررنگ شدن نقش ترکیه در خاورمیانه و آسیای میانه نقش مهمی راایفا کردند؛ نخست حملات ۱۱ سپتامبر و پس از آن انتخابات ماه نوامبر سال ۲۰۰۲ میلادی که دولتی با ریشه های اسلامی را به صحنه آورد. در حقیقت هم زمانی این دو مسئله بسیار حائز اهمیت بود و هست. از نگاه غرب، اصلی ترین تاثیر حملات ۱۱ سپتامبر، افزایش ضرورت گفت وگو با جهان اسلام و درک دوجانبه بود. چنین مذاکراتی نه تنها برای آمریکا بلکه برای اتحادیه اروپا که با برخی از این کشور ها هم مرز بود، اهمیت فوق العاده ای داشت. از منظر آنان، ترکیه به عنوان کشوری سکولار و دموکراتیک که نزدیکی خوبی با غرب نیز داشت، می توانست الگوی خوبی برای باقی کشورهای خاورمیانه و آسیا باشد. در اوایل دهه ۹۰ میلادی، ترکیه پتانسیل فراوانی داشت تا خود را به عنوان مدلی برای کشورهای با فرهنگ های گوناگون معرفی کند. این در حالی بود که آنکارا نتوانست در این مسیر، حقوق اقلیت های ساکن این کشور را رعایت کند، به عبارت دیگر از نظر بسیاری از کشور ها، آنکارا نمی توانست برای آنان الگویی خوب عملی باشد. از سوی دیگر، این کشور نتوانست در مسیر اجرای دموکراسی آزادی های مذهبی را به درستی به رسمیت بشناسد و برخی از گروه های اسلامی از فرآیند سیاسی کنار گذاشته شدند. این دو عامل سبب شد تا جذابیت آنکارا به عنوان مدلی مناسب هم برای غرب و هم برای جهان اسلام کاهش یابد. اما در این میان عده ای بر این باورند که تغییرات داخلی و خارجی اعمال شده در سیاست های ترکیه در سال های اخیر باعث شده که آنکارا جایگاه خود را از قدرتی قهری به قدرتی سازنده و نرم منطقه ای تغییر دهد. به گفته آنان، ترکیه پس از حملات ۱۱ سپتامبر، به خوبی توانست معادله های منطقه ای را پیش بینی کند، از همین رو تصمیم گرفت برای یافتن جایگاه منطقه ای در گام نخست به جای اجرای نمایش، دموکراسی واقعی را پایه ریزی کند. اجرای چنین سیاستی باعث شد که بتواند مشکل خود را با گروه های جدایی طلب به ویژه حزب کردستان عراق از طریق اعطای شهروندی به برخی از این افراد تا حدودی حل کند. از طرفی دیگر، این کشور با همراهی با اتحادیه اروپا سیاست جدیدی را برای برخورد با کردهای عراق در پیش گرفت و در ازای این تغییرات به مهره کلیدی در منطقه برای برقراری صلح و ثبات تبدیل شد. تداوم چنین سیاست هایی تا بدانجا پیش رفت که اکنون با گذشت ۱۱ سال از ۱۱ سپتامبر، آنکارا به کشوری کلیدی مبدل شده است که دیگر نمی توان آن را از معادلات جهانی حذف کرد. برخی از کار شناسان بر این نکته تاکید می کنند که روی کار آمدن دولت “رجب طیب اردوغان” نخست وزیر ترکیه، تقریبا یک سال پس از ۱۱ سپتامبر نقش اساسی در این چرخش داشته است. دولت آنکارا درک درستی از مناسبات جهانی داشت و زمانی ایالات متحده به اشتباه خود را درگیر دو جنگ در افغانستان و عراق کرد، آنکارا با برداشتن گام های درست دیپلماتیک به یکی از قدرت های منطقه ای تبدیل شد که نقشش در برخی از موارد بسیار مهم تر از واشنگتن و متحدانش است. در حقیقت آنکارا برای چنین جایگاهی مدیون کسانی است که با حمله به قلب آمریکا، جهان را دگرگون کردند.
منبع: آرمان روابط عمومی
نظر شما :