خاورمیانه در حال گذار امنیتی است
آمریکا و تحولات جدید ژئوپلیتیکی منطقه
دیپلماسی ایرانی: اگر بخواهیم نگاهی به وضعیت ژئوپلیتیکی منطقه با ترکیبی از خاورمیانه و آسیای غربی نظری بیافکنیم تحولات سیاسی - امنیتی این حوزه در سال گذشته کماکان در حال گذار ارزیابی می شود و این گذار هنوز به مراحل پایانی خود نرسیده است.
در حال حاضر نمی توان از یک وضعیت امنیتی بادوام و پایدار سخن گفت و یک قضاوت کامل را بیان نمود. کانون ها و نقاط چالش متفاوت و در سطوح گوناگون قرار دارند. یکی از مهم ترین عوامل این عدم ثبات و تغییر، استراتژی نظامی و امنیتی آمریکا در خاورمیانه بوده که به عنوان یکی از مولفه های تاثیرگذار مطرح است. این فرایند تغییر از سالهای قبل و از زمان آقای رابرت گیتس، وزیر دفاع وقت امریکا، به صورت آزمایشی مطرح و به تدریج تکوین آن شروع شد. جنبش های مردمی که به بهار عرب یا بیداری اسلامی معروف شد، وضعیت آمریکا در منطقه را دچار شوک و اضطراب امنیتی کرد لذا آمریکا به ناچار رویکردهای جدیدی را در استراتژی امنیتی و نظامی خود در منطقه برای تحمیل مدیریت خود در پیش گرفت.
در اثر تحولات خاورمیانه آمریکا بعضی از دولت های متحد و همراه خود نظیر حسنی مبارک در مصر و علی عبدالله صالح در یمن را از دست داد و این موضوع ضربه ای به وضعیت ثبات سنتی آمریکا در منطقه محسوب می شد. هرچند آمریکا تلاش کرد با چرخش استراتژیک و حمایت از انقلابیون در دقیقه نود در مصر و مدیریت بحران به واسطه عربستان سعودی در یمن تا حدی ضربات این تحولات را بگیرد لیکن امروزه تغییر مواضع اسلام گرایان در امتداد شیب تحولات داخلی در هریک از واحد های سیاسی یاد شده هنوز سیاست امریکا را درگیر چالش های جدید می کند.
از سوی دیگر در لیبی آمریکا با در پیش گرفتن نگاه چند جانبه گرایی راهبردی در حوزه مدیترانه و با پیش کشیدن کشورهای اروپایی، تغییرات در این حوزه را به نحو مطلوبی کنترل کرد. اما امروزه در دوران پساقذافی باز مواجه با جریانات قبایلی شده است و چشم انداز روشنی در کوتاه مدت وجود ندارد.
در دو حوزه بحرین و سوریه تحولات به پایان نرسیده است و شاهد ادامه چالش در این کشورها هستیم که هر کدام با صعود و فرود خاص روبرو است و بُرّندگی سیاست غرب در هر دو حوزه به بن بست رسیده است و معنای انعطاف در مواضع بتدریج از اهمیت بیشتری پیدا می کند ومکانیسم محاسبات غرب نسبت به گذشته تغییر پیدا خواهد کرد.
بنابراین آمریکا در سال گذشته به سمت دفع تهدید و خرید امنیت حرکت کرد. این معنا در حوزه افغانستان با آشکار سازی مذاکرات خود با طالبان از جلوه ای دیگر برخوردار بود. با این اقدام آمریکا نگاهی را که گذشته بر اساس خط قرمز با جریان های افراطی و بنیاد گرا تبلیغ می کرد از پشت پرده کنار رفت و تغییرنما داد. هرچند این اتفاق در فضای رسانه ای موضوعی جدید بود ولی در دیپلماسی پنهان آمریکا چند سال بود که بر این موضوع کارویژه صورت می گرفت.
بنابراین آمریکا بعد از سه دوره اصلاحات در استراتژی آفپاک به دنبال کاهش تهدیدها و نهادینه کردن حضور خود از بیابان و خیابان به پایگاه بود.
اگر بخواهیم به طور دقیق تر به وضعیت امنیتی آسیای غربی اشاره کنیم باید بگوییم که در این حوزه ما شاهد نوسان امنیتی بین پاکستان و آمریکا بودیم. این نوسان در حال حاضر نیز کما و بیش در حال جریان است و به سرانجام خود نرسیده است. این به این معناست که انتظاراتی که آمریکا و پاکستان از شرایط امنیتی منطقه دارند در تضاد با یکدیگر است. نماد این موضوع در عملیات دستگیری بن لادن در خاک پاکستان دیده می شود. آمریکا از این موضوع به عنوان حربه ای برای پایان بخشی به نوعی از ادبیات سیاسی خود استفاده کرد و تلاش کرد که نشان دهد که به یکی از مهم ترین اهداف خود از حمله به افغانستان دست یافته است.
امروزه پاکستان با هماهنگی برخی کشور های اروپایی در حال تعریف یک انعطاف هوشمندانه است و به دنبال بازگرداندن نقطه اتکاء استراتژیک امریکا در منطقه به سبک دهه گذشته است که نمی توان انتظار فوری از نتایج داشته باشد.
از سوی دیگر آمریکا به دنبال نهایی کردن قرارداد استراتژیک نظامی خود با افغانستان است. به نظر می رسد که دولت افغانستان در مورد مسائلی همچون عملیات شبانه که در قرارداد آمده است با آمریکا دچار اختلاف است و تصویب این قرارداد کماکان در هاله ای از ابهام و تاخیر است. آمریکا در تلاش است تا قبل از اجلاس ناتو در شیکاگو در ماه می سال جاری میلادی این قرارداد را نهایی کند. از طرف دیگر باراک اوباما ضرب العجلی برای دستگاههای تحت امر خود تعیین کرده است تا بتواند برای انتخابات نوامبر پاسخ روشنی در مورد سیاست های خود در افغانستان داشته باشد.
علاوه براین، آمریکا اقداماتی را در چارچوب ترانزیت معکوس در آسیای میانه از حوزه افغانستان دنبال می کند و تلاش می کند که به شکلی راههای خروج را متنوع کند و حتی به مسیر هند نیز فکر می کند. آمریکا مذاکرات وسیعی را با ازبکستان در این مورد انجام داد که در مورد تعرفه ها به توافق نرسیدند. سپس به سراغ قرقیزستان، تاجیکستان و قزاقستان رفت و امروزه تلاش می کند با قدرت گرفتن مجدد پوتین و در مذاکره با روسها این امکان را میسر کند تا بتواند این مسیر ترانزیت معکوس را دنبال کند. در این راستا نمی تواند به ترکمنستان بی تفاوت باشد لذا سعی می کند تا حدی چنگک امنیتی خود را به عشق آباد وصل کند.
چین و روسیه و ایران و تا حدودی هند با نگاهی خوش بینانه به موضوع توجه نمی کنند. علت این موضوع این است آمریکا همزمان با طرح ترانزیت معکوس در حال پیگیری جاده ابریشم جدید است که در اجلاس بن 2 نشانه های این موضوع مشاهده شد و با مخالفت برخی از کشورهای مهم از جمله همسایگان افغانستان روبرو شد و در نهایت منجر به این شد که آمریکا بحث جاده ابریشم جدید را با آواز بلندی دنبال نکند.
در حوزه خلیج فارس موضوع تحریم نفت ایران و مناقشه بر سر تنگه هرمز مباحث امنیتی را حول خود متمرکز کرد. اعلامیه هایی که در مورد رفت و آمد در تنگه هرمز صادر شد منجر به آشکار شدن نوع نگاه طرفین در مورد رخ نمایی قدرت شد. در این حوزه شاهد این بودیم که ناوگان دریایی آمریکا تلاش می کرد که رویکرد خود نسبت به ایران را مثبت جلوه دهد و با اقداماتی که در خصوص نجات قایق ها و یا ماهیگیران انجام می داد، رویکرد خود را تعاملی معرفی کند. در کنار این، شاهد این بودیم که برخی از جابجایی ناوگان ها و تغییر کلاس تسلیحات دریایی در خلیج فارس صورت گرفت. از سوی دیگر در چارچوب استراتژی دفاعی جدید آمریکا موضوع توجه به نیروهای ویژه آمریکا از توجه خاصی برخوردار شد. آمریکا در برنامه خود مد نظر قرار داد که نیروی ویژه و سیار در منطقه تعریف کند. اما در مورد ماموریت و فرماندهی این نیرو همچنان سوالاتی وجود دارد. گفته می شود فرماندهی و اجرای این نیروها متفاوت است. بحث نیروهای ویژه سیار و پایگاه های هواپیماهای تهاجمی بدون سرنشین همچنان به چگونگی شکل گیری فرماندهی نیروها در منطقه باز می گردد که در سیا و پنتاگون در این مورد بحث هایی جاری است.
امریکا در گذشته با ابتکار استانبول در چارچوب ناتو موضوع پیوستگی نظامی در خلیج فارس را دنبال می کرد ولی به نظر می رسد امروزه سیاست یکجانبه گرایی خاصی را در خلیج فارس دنبال می کند که خیلی خوشایند لندن نیست. پیگیری سیاست ایجاد سپر موشکی در خایج فارس و تغییر ماهیت شورای همکاری خلیج فارس به یک اتحادیه نظامی دراین راستا می باشد. بهره گیری از ظرفیت های منطقه ای و دادن نقش به ترکیه، قطر وعربستان یکی از ملزومات سیاست جدید نظامی امنیتی امریکا در ژئوپلیتیک خاورمیانه می باشد تا امریکا بتواند با دستان باز به سراغ اعمال استراتژی خود در آسیا و خصوصا محصور نمودن چین گام بردارد.
سرعت بازی ژئوپلیتیکی امریکا عملا روسیه و چین را وادار ساخت تا با چشمان باز به آینده نگاه کنند البته این سرعت بازی ناشی از اشتباه امریکا نبود بلکه ظرفیت زمان برای قدرت برتر در نظام بین الملل در حال کاسته شدن بود و بالاخره می بایست چاره جویی می کرد.
فرو رفتن کشورهای اروپایی به بحران اقتصادی و ظهور بحران های اجتماعی در یونان، اسپانیا، ایتالیا وپرتغال از یک طرف و از طرف دیگر رقابت جدید و اجباری انگلستان با آلمان در ابعاد اقتصادی و همپیمانی لرزان دولت سارکوزی در فرانسه با آلمان عملا ارزش متحد بودن اروپا برای امریکا را کاهش داد و موضوع اهمیت همکاری طرفین در حوزه های جدید را در حد تعرفات دیپلماتیک کاهش داده است. لذا آمریکا صرفا در موضوعات سنتی امتداد خود را حفظ کرده است و در حوزه های جدید دست به جابجایی و یارگیری جدید می زند. به عنوان مثال در موضوع افغانستان، امریکا به صورت گزینشی با آلمان در تعامل جدید حرکت کرد و این باعث نگرانی پاریس شد. لندن نیز با زیرکی جدیدی مدیریت و هم سویی با آمریکا را برای بهره گیری از تغییر بازی را دنبال می کند.
انچه که در دیدار اوباما با مدودف اتفاق افتاد و اهمیت فرصت و زمان برای تفاهم با روسیه طرح شد، پیام های بزرگی را برای دوستان قدیمی آمریکا در اروپا ارسال کرد که مشارکت راهبردی اوباما با اروپا در محیط ژئوپلیتیکی قابلیت تعویض با موازنه جدید با روسیه است.
به عنوان یک نتیجه گیری کوتاه مدت می توان گفت که جمع جبری تحولات نشان می دهد که آمریکا در وضعیت مناسبی برخوردار نیست و دولت دمکرات آمریکا نیاز دارد تا برای نشان دادن دستاورد خود برای انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا چاره جویی کند.
نظر شما :