ماجرای تهران و واشنگتن
سرمقاله روزنامه کارگزاران به قلم سید محمد صادق خرازی
نگاه اجمالی به موفقیتها و ناکامیهای مناسبات واشنگتن و تهران طی سه دهه گذشته بیان از یک سلسله واقعیتهای عینی دارد؛ واقعیتهایی که نشاندهنده آن است که تنها تحول در ادبیات و مکانیسمهای سنتی سیاست خارجی، نمیتواند راهگشای روابط باشد.
در زمینه تحلیل روابط ایران و آمریکا سوالهای جدی پیش روی قرار دارد: آیا دیپلماسی به تنهایی برای حل منازعات ایران و آمریکا کفایت میکند یا خیر و دوم اینکه آیا مذاکرهکنندگان توان، قدرت و اعتماد به نفس لازم برای مذاکره و حل منازعه را دارند یا خیر؟
آیا مشکلات فیمابین دو کشور، فراتر از روابط دوجانبه است یا ریشه در موضوعات منطقه و بینالملل هم دارد؟ آیا طرفهای دیگر علاقهمند به حل مشکلات ایران و آمریکا میباشند؟ به عبارت دیگر آیا کشورهایی از ادامه وضعیت فعلی روابط ایران و آمریکا متنفع میشوند؟
آیا دو کشور آمادهاند صرفا در خصوص مسائل دوجانبه گفتوگوها را آغاز کنند یا حل مسائل خارجی به عنوان پیششرط مطرح میشود؟ ملاحظات داخلی دو کشور تا چه حد در رویکردشان در حل و فصل مسائل دو کشور موثر است؟ آیا در دوره تکوین سیاست خارجی آمریکا در زمان کارتر، ریگان، بوش پدر، کلینتون و بوش پسر، رهیافت آمریکاییان نسبت به ایران متفاوت شده است؟
آیا میتوان تصمیمات انتزاعی پیشین آمریکا طی60سال گذشته را معیاری برای دیپلماسی امروزه هم قرار داد و با گرایش تاریخی به آینده محک زد؟
هر بار که آمریکا در منطقه دچار بحران و مشکل میشود، وعدههای دیپلماتیک آن، بیاعتمادی زیادی را به دنبال داشته است.
آیا میتوان گفت تغییر سیاست آمریکا در قبال ایران تنها در تاکتیک بوده است نه استراتژی؟ چرا آمریکا در افغانستان و عراق دوگانه عمل میکند؟ چرا براندازی سخت توسط جمهوریخواهان و براندازی نرم توسط دموکراتها در قبال ایران، تجربه ناموفق داشته است و این مسئله چه تاثیری برآینده روابط دو کشور داشته یا خواهد داشت؟
و دهها سوال متعدد دیگر که صرف طرح سوال، خود ذهن چابک مخاطبان را به کنشها و واکنشهای جدی متبادر میسازد.
مردم ایران کارنامه بلندی از رفتارهای آمریکا در پیش روی خود دارند که هرکدام قصه پرغصه هفت گنبد افلاک است.
از کودتای 28 مرداد 1332حضور ایالات متحده در ایران به عنوان یک نیروی جدید برای توازن بین قوای انگلیس و روس و ماجرای ملی شدن نفت و خروج نیروهای شوروی از ایران تا نفوذ دولتین آمریکا از سال 1357-1332 در عمیقترین بخشهای سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی ایران، حمایت از سرکوبهای مردمی رژیم شاه، حمله نظامی به طبس، بلوکه کردن داراییها و اموال دولت ایران در آمریکا، حمایت نظامی، اطلاعاتی و سیاسی از صدام حسین طی جنگ تحمیلی علیه مردم ایران، حمله به سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس، سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرباس، نادیده انگاشتن تلاش ایران برای میانجیگری برای حل بحران گروگانها در لبنان، حمایت از مخالفان ایرانی در آمریکا و عراق، بیتوجهی به تلاش ایران برای آزادسازی کابل و همکاری ایران در قبال جنگ با تروریسم، همکاری ایران در پروسه دموکراتیزه شدن و استقرار نظام دیوان سالار سیاسی جدید در عراق و عدم پرداخت مابهازاء در همکاری و مذاکرات یک سال اخیر با عراق و دهها مورد دیگر دلایل طرف ایرانی است.
از سویی دیگر میتوان به ادعاهای آمریکاییها در قبال ایران پرداخت که خود در هر زمان شدت و ضعف داشته است.
پروسه صلح خاورمیانه، مبارزه با تروریسم، مبارزه با مواد مخدر و مسئله امحای سلاحهای کشتار جمعی و بحث حقوق بشر از ادعاهای آمریکاییهاست.
ادعای آمریکاییها قابل پذیرش نیست چون در تمام موضوعات ما شاهد رفتار دوگانه آنها هستیم.
بعضا صداهای مختلف از درون حاکمیت سیاسی آمریکا شنیده میشود. دموکراتها، محافظهکاران و نومحافظهکاران هرکدام یک سیاست را با ادبیاتها و لحنهای مختلف بیان میکنند آنها در استراتژی با هم اختلافی نداشتهاند بلکه در تاکتیکها ولحنها ما شاهد تغییراتی بودهایم.
هر دو طرف عمیقا باور دارند که فرصتهای مناسبی را از دست دادهاند یا به دلیل حساسیتها و واقعیتهای داخلی یا فشارهای پیرامونی از اعتراف و اذعان پرهیز میکنند ولی واقعیت این است که ایران و آمریکا دارای ظرفیتهای فراوانی برای حل مسائل دوجانبه و منطقهای و بینالمللی هستند.
شایسته است به ظرفیت و موقعیت منطقهای ایران توجه شود نه آنکه به صورت تاکتیکی شاهد مذاکرات بدون مابهازا و یک طرفه باشیم.
صداقت آمریکاییها درقبال ایران باید احراز شود. در صورتی که ما شاهد یک پلتفورم جامع از سوی آمریکاییها باشیم بسیاری از موضوعات دوجانبه- منطقهای و بینالمللی قابل حصول است.
البته پلتفورمی جامع، واقعبینانه و عاری از رفتارهای یکجانبهگرایی آنها که قابلیت ظرفیتسازی داشته باشد.
آنگاه همهچیز ممکن است و هیچچیز غیرممکن.
نظر شما :