کالبد شکافى خليج فارس
نگاهى به کتاب خليج فارس از مجموعه «از ایران چه میدانم؟» نوشته دکتر ناصر تکميل همايون
خلیج فارس
دکتر ناصر تکمیل همایون
تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، 1380 112ص
قطع خشتی
شمارگان 5100 نسخه
کتاب خلیج فارس که در شماره فروست 10 مجموعه « از ایران چه میدانم؟ » به چاپ رسیده، به قلم دکتر ناصر تکمیل همایون، مورخ و جامعه شناس ایرانی، به رشته درآمده است.
این کتاب که همچون دیگر کتاب های مجموعه « از ایران چه می دانم؟ » مدخلی برای شناخت یکی از مهم ترین مسائل ملی و فرهنگی ایران است، اگر در حجمی کم به چاپ رسیده، اما حاوی برخی مطالب کلان و مهم درباره موضوع خود است و از آن مهم تر آنکه که اسباب پژوهش وسیع تر درباره این موضوع را فراهم می آورد.
دکتر ناصر تکمیل همایون این کتاب را به بخش های متنوع و پرباری تقسیم کرده و در هر یک از بخش های هفت گانه کتاب، مسئله خلیج فارس را از نقطه نظر های گوناگونی مورد بررسی قرار داده است، چنان که گاه به بررسی این مفهوم فرهنگی از نقطه نظر طبیعی، گاه فرهنگی، گاه تاریخی و گاه سیاسی پرداخته است.
دکتر تکمیل همایون در پیش سخن کتاب، درباره توجه بیشتر جهانیان و جهانخواران به خلیج فارس سخن می گوید و از تلاش خود به فراهم آوردن این کتاب با روشی مبتنی بر اسناد دقیق و بی طرفانه پرده بر می دارد.
وی در فصل اول این کتاب که « شرایط اقلیمی و پیشینه جغرافیایی » نام دارد، درباره طبیعت و اقلیم خلیج فارس سخن می گوید. بنا بر تحقیق دکتر تکمیل همایون، مدخل خلیج فارس در تنگه هرمز حدود 85 کیلومتر عرض دارد، در حالی که بیشترین عرض آن 325 کیلومتر است. ژرفای متوسط این خلیج نیز 35 متر است.
بنا بر اشاره مولف « به علت ژرفای بیشتر سواحل شمالی [خلیج فارس] تسهیلات بازرگانی و مراودات اجتماعی و فرهنگی دراین بخش بیش از سواحل جنوبی بوده است » ( ص 13) وی سپس به ذکر رودخانه ها، بنادر و جزایر ایرانی خلیج فارس به تفکیک استان های ایرانی حاشیه شمالی خلیج فارس می پردازد.
در فصل دوم که « حیات انسان و نام و نشان تاریخی » نام دارد، مولف درباره نخستین جلوه های زیستی در اطراف خلیج فارس سخن می گوید و با ذکر نظر برخی باستان شناسان، به ظهور برخی تمدن های بزرگ در حاشیه خلیج فارس اشاره می کند.
بخش دوم این کتاب که شاید مهم ترین و مورد ابتلا ترین بخش این کتاب باشد « نام و نشان » نام دارد که در آن مولف درباره تاریخ نام خلیج فارس سخن می گوید. بنا بر تحقیق مولف، از دوره هخامنشیان نام خلیج فارس ( دریای پارس ) شناخته شده بود و برخی از مورخان یونانی از جمله فلاویوس آریانوس ( قرن دوم میلادی ) و هم زمان با او بطلمیوس و دیگران و نیز مورخان رومی از این دریا با نام پارس یاد کرده اند.(ص 27)
بنا بر تحقیق دکتر تکمیل همایون در دوره اسلامی نیز مورخان و جغرافی دانان مسلمان از این خلیج به نام « بحر فارسی »، « خلیج الفارسی »، « خلیج فارس » و « دریای پارس » یاد کرده اند. وی سپس به نقل از پژوهش استاد محمد جواد مشکور، فرستی از منابع تاریخی که در آنها نام خلیج فارس بدین صورت آمده را به ترتیب زمان حیات مولفین آنها ذکر می کند.
وی سپس بر اساس یافته های باستان شناختی، به نفوذ فرهنگی ایران در سواحل جنوبی خلیج فارس اشاره می کند و البته از این فرایند به « هم زیستی فرهنگی در عهد باستان » تعبیر می کند. وی صریحا معتقد است که از دوره باستان نیز به هم خوردن نظم فرهنگی خلیج فارس نتیجه ورود بیگانگان به این منطقه و به آشوب کشاندن آن بوده است؛ چنانکه به داده های تاریخی دال بر رسیدن دریانوردان جنگاور یونانی به خلیج فارس و به آشوب کشاندن آن در دوره باستان توجه می دهد.
در فصل سوم این کتاب که « خلیج فارس و حیات نوین اسلامی » نام دارد، مولف به بررسی اسلام و تطورات حکومتی در سواحل شمالی و جنوبی خلیج فارس و نیز شرایط مدنی و اقتصادی آن سخن می گوید.
فصل چهارم کتاب « استعمار و زیان های آن » نام دارد. در این بخش مولف کار خود را با اشاره به ورود استعمار به خلیج فارس با تصرف جزیره هرمز در سال 921 ق. برابر با 1515 م. توسط پرتغالی ها آغاز می کند.
وی ضمن انتقاد به « سیاستگران بی سیاست ایران » دوره صفوی که « مقدمات ورود انگلیسی ها را به بهانه سرکوبی و بیرون راندن پرتغالی » ( ص 44 ) فراهم آوردند، صریحا اشاره می کند:« حضور این دولت استعماری در همه جای جهان به ویژه سرزمین های مسلمان نشین، فرجامی بس نامبارک داشت » ( ص 44) به هر صورت مولف در این فصل به دگردیسی های سیاسی جدید در خاورمیانه در دوره جدید و ایجاد دولت های جدید سیاسی در سواحل جنوبی خلیج فارس اشاره می کند.
مولف در فصل پنجم کتاب که « کاربرد سیاست های جدید امپریالیستی » نام دارد، با تکیه بر نقش « چارلز بلگریو » که توسط دولت انگلستان به خلیج فارس اعزام شده بود و 31 سال در این منطقه اقامت داشت، به « کشورسازی های استعماری » (ص 55) اشاره می کند. از نظر او در دوره های اخیر در سرزمین های عرب نشین کشورهایی « با حد و مرزهای نامشخص » توسط « استعمار بریتانیا و عاملان آن » ( ص 55 ) بوجود آمده است.
وی عربستان سعودی، عراق و کویت را به عنوان نمونه های این فرایند ذکر می کند و مسائل تشکیل آنان را ذکر می نماید. از آن پس وی به ورود آمریکا به خلیج فارس و ترک خلیج فارس توسط انگلستان در سال 1971 طبق قرارداد تعیین شده اشاره می کند و از آن به « خروج ظاهری استعمار پیر » ( ص 60 ) تعبیر می نماید. سپس به بحرین و فرایند جداشدن آن از ایران و امارات متحده عربی و فرایند تشکیل آن را مورد توجه قرار می دهد.
فصل ششم این کتاب « ناهماهنگی های منطقه ای و موانع استعمار ساخته » نام دارد. مولف در این بخش از کتاب بیش از همه به مسئله کشف نفت در خلیج فارس توجه دارد و به تک کالایی شدن اقتصاد های کشورهای حاشیه خلیج فارس توجه می دهد.
وی به آنچه « گرایش به غرب و دوری از شرق » در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس می نامد، نیز بسیار معتقد است و ساکنان جنوبی خلیج فارس را شیفته غرب می داند. نیز مسئله عرب گرایی و پان عربیسم در کشورهای حاشیه خلیج فارس و نادیده گرفتن نقش غیر اعراب در بنای تمدن اسلامی توسط این دولت ها را مورد توجه مولف قرار گرفته است.
او این سه مسئله در خلیج فارس را از موانع ساخته و پرداخته استعمار می داند. مولف معتقد است که دولت انگلستان در میان اعراب خلیج فارس سه نوع تضاد به وجود آورده است:" تضاد در میان نیروهای تجدد طلب و پیشرو و جناح سنتی و ارتجاعی، تضاد در میان جمعیت های مهاجر از جمله ایرانیان و بومیان، تضاد در میان مجموعه شیخ نشین ها با یکدیگر." (ص 75)
از نظر دکتر تکمیل همایون اوج این امر را می توان در « اخلال در نام تاریخی خلیج فارس » دانست. وی در اینباره می نویسد:« بلگریو ، یکی از عوامل انگلستان در خلیج فارس، که سی سال فتنه انگیزی های استعمار را در منطقه رهبری کرد و دارای گرایش های ضد ایرانی شدید بود، در کتاب خود نوشت:« خلیج فارس که اعراب آن را خلیج عربی می گویند» در حالی که هرگز تا آن زمان، اعراب به خلیج فارس نام دیگری نداده بودند. اما او فریبکارانه این واژه را به اعراب آموخت و اعراب که از استعمار عقده های فراوان داشتند و بی تردید، به حکومت سلطنتی ایران نیز دلبستگی نداشتند، گویی غارت نفت یعنی همه هستی خلیج فارس را فراموش کردند. آنان دلخوش بودند که خلیج فارس را « خلیج العربی » بنامند ... سرانجام همسایگان عرب ناآگاهانه، فریب این نیرنگ مخاطره آمیز را خوردند و اکنون متعصبانه آن را پیگیری می کنند» ( ص 77 )
مولف آنگاه درباره جزایر سه گانه ایرانی سخن می گوید و نتیجه می گیرد:« این سه جزیره بر پایه اسناد و مدارک تاریخی هم در عهد باستان و هم در دوره اسلامی، وابسته به ایران و ملوک هرمز و امیران ساحل نشین شمال خلیج فارس بوده است » ( ص 81 ) وی درباره ادعاهای امارات درباره این سه جزیره نیز به انتقاد می پردازد و می نویسد:« هنوز هم برخی شیخ نشین های خلیج فارس گاهی ادعاهای خود را نسبت به جزیره ابوموسی تکرار می کنند و به جای همکاری و هماهنگی در اداره این دریای بزرگ و ایجاد مودت و دوستی، در چنبر توطئه های سیاستگری قدرت های جهانی قرار می گیرند» ( ص 54-85 )
فصل پایانی این کتاب « خلیج فارس در مسیر انقلاب اسلامی » نام دارد. مولف در این فصل ضمن برشمردن مراحل واکنش کشورهای حاشیه خلیج فارس نسبت به انقلاب ایران، پایه های موضع گیری علیه ایران را مورد توجه قرار می دهد.
به نظر مولف بدگمانی های تاریخی و تبلیغات شوم امپریالیستی، این گمان باطل که جمهوری اسلامی به منافع اقتصادی آنها چشم دوخته است را تقویت می کند و برپاداشتن نزاع عرب و عجم و شیعی و سنی را پایه های این موضع گیری می داند و معتقد است که آن ها اساسا نتیجه فتنه انگیزی استعمارگران است.
بخش دیگر این کتاب به « سیاست های ضد اسلامی استعمار » اختصاص یافته است. وی در این بخش به نقد اندیشه های حزب بعث و وهابیت که آنها را ساخته و پرداخته استعمار می داند، می پردازد. وی به لزوم « تصمیم گیری های بنیادی » ایران در برابر این امور تاکید می کند و در قدم اول « رفع موانع » هم جوشی فرهنگی و اجتماعی و در قدم دوم « تقویت قوای نظامی » ایران را پیشنهاد می دهد.
نظر شما :