خون دیکتاتورهای غرب رنگین تر است؟

۲۱ آذر ۱۳۹۰ | ۱۳:۲۳ کد : ۱۸۷۴۹ سرخط اخبار
خبرآنلاین:وقتی در منطقه ای نشسته و گزارش می نویسی که حجم کلیشه ها در آن بیش از سایر روایت ها است به گمانم باید بیشتر احتیاط کنم آن هم زمانی که می خواهم ادعا کنم هیچ گاه تا این اندازه مزخرفات در خصوص بحران مالی نشنیده بودم. با اینهمه نمی توانم آتش درونم را خاموش نگاه دارم. به اعتقاد من ماجرای سقوط سرمایه داری روزهای افول چشمگیری را تجربه می کند. این افول هم مدیون نهادها و تحلیل گرانی از هاروارد است که تلاش می کنند ماهیت این داستان را به کلی تغییر دهند.


بهتر است عنوان بهار عربی را که به نوعی انحراف کلامی از بیداری مسلمانان یا اعراب است به کناری وانهیم و به دنبال جریان موازی آن که همان خیزش های اجتماعی در پایتخت های کشورهای غربی بود بپردازیم.
در این روزها بسیار در گوش ما خواندند که چگونه فقرا و آسیب دیدگان در غرب برگی از کتاب بهار عربی را جدا کردند. چگونه معترضان در آمریکا، کانادا، انگلیس ، اسپانیا و یونان از اعتراض ها در کشورهای شرقی مانند تونس ، مصر و لیبی الگو گرفتند. با اینهمه تمام این سخنان منطقی به نظر نمی رسد.


روزنامه نگاران غربی در حقیقت از مقایسه بخش های حقیقی این دو ماجرا سرباز زدند. خبرنگارانی که در به تصویر کشیدن اشتیاق اعراب برای بیرون راندن دیکتاتورها تعجیل داشتند به حدی عصبی بودند که اعتراض ها به دولت های دموکرات غربی را نادیده گرفتند. این روزنامه نگاران نتوانستند به راحتی به این حقیقت اعتراف کنند که تنها تشبیه های خوشایند میان انقلاب عربی و خیزش های غربی را برداشت کرده اند. حقیقت اما در جای دیگری نهفته است. آنچه اعراب را در دسته های جمعیتی چندصدهزار نفری به خیابان های پایتخت هایی نظیر قاهره کشاند تقلا برای احیای اعتبار و ارزش از دست رفته و امتناع از پذیرفتن دیکتاتورهایی بود که به شکل خانوادگی بر قدرت چنبره زده بودند.
خاندان های مبارک، بن علی ، قذافی و بسیاری از رهبران تکیه داده بر مسند قدرت در خلیج فارس اعتقاد دارند که سلطه بی چون و چرا بر مسائل مملکتی حق طبیعی آنها است . شهدای این انقلاب ها کشته شدند تا ثابت کنند که کشورهای آنها به خودشان تعلق دارد.


این مساله در خیزش های غرب هم مصداق دارد. جنبش های اعتراضی در حقیقت علیه تجارت های کلان و البته دولتمردان هستند. غربی ها سالهای سال تن به نماد دروغین دموکراسی داده بودند. بر حسب وظیفه به احزاب سیاسی رای می دادند که رسالت دموکراتیک خود و اراده مردمی را به بانک ها ، دلال های واسطه و آژانس های دارای رتبه های خاص فروختند. هر سه این اعضا هم تحت حمایت کارشناسان دانشگاه های خوش نام امریکا و مراکز تحقیقاتی مشهور بودند. کارشناسانی که این مساله را ریشه داشته در بحران اقتصاد جهانی می دانند و توجهی به تاثیر آن بر رای دهندگان ندارند.


بانک ها و آژانس های مالی تبدیل به دیکتاتورهای غرب شدند. این بانک ها درست مانند مبارک و بن علی خود را مالکان کشورها می دانند. انتخاباتی که به این بانک ها مشروعیت بخشید به همان اندازه اشتباه بود که حرکت اعراب در شرکت در انتخابات فرمایشی در چند دهه گذشته نادرست بود. بانک سلطنتی اسکاتلند به عنوان نمونه همان نقش حسنی مبارک مصری را برای اروپایی ها بازی می کند.
رابرت فیسک در ادامه این یادداشت برای ایندیپندنت می نویسد: سوال این جاست که چرا خبرنگاران در وال استریت حقایق پشت پرده را به من نگفتند؟ چرا شبکه های بی بی سی و سی ان ان تلاش می کنند این نهادهای جنایتکار اقتصادی را نهادهایی صاحب قدرت معرفی کنند. چرا هیچ کس در خصوص این دلال ها و فعالیت آنها تحقیق نمی کند؟


تمام این حذرها از بیان حقیقت مرا به یاد نحوه پوشش دادن اخبار خاورمیانه در رسانه های غربی می اندازد: اجتناب از هرگونه اشاره به نام اسرائیل. همواره اعضای لابی های صهیونیستی مدافع حزب لیکود به رسانه ها دعوت شدند تا برای مخاطبان توضیح دهند که چرا باید به نحوه برخورد با مناقشه صلح در خاورمیانه مطمئن باشند و چرا میانه روها همیشه مردهای خوب داستان هستند و مردان بد همیشه تروریست از کار در می آیند.
اعراب در نهایت این معادله مسخره را با حضور خود در خیابان های پایتخت بر هم ریختند. اما زمانی که معترضان در وال استریت همین حرکت را انجام دادند آنارشیست هایی خوانده شدند که بعضا عنوان تروریست های اجتماعی هم در امریکا به آنها داده شد. مردانی که جرات کرده و برای از سیطره قدرت پایین کشیدن بانک ها و غول های اقتصادی اروپایی و امریکایی به خیابان آمدند. اما برخلاف اعراب ما کنار آنها نایستادیم.
فیسک در نهایت یک سوال را پیش روی رهبران آمریکا و اروپا قرار داده و می پرسد: آیا زمان آن فرا نرسیده است که مقصر این بحران را بی پرده به ما معرفی کنید؟

 

نظر شما :