قصه والاستریت از کجا شروع شد؟
به نظر میآمد بحران اقتصادی که از سال 2008 آغاز شده بود، دورههای متعدد و متفاوتی را تازمانی که این بحران در اقتصاد امریکا و اقتصاد جهانی برطرف شود و آن را پشتسر بگذارد، طی شده است. پیشبینیها بر این مبنا بود که در سال 2009 اوج مشکلات مربوط به بحران خواهد بود. در سال 2010 افقهایی از بهبودی را دنیای بحران زده که بیشتر امریکا و کشورهای اروپای غربی هستند، تجربه کرده و در سال 2011 دورهای از افت رشد اقتصادی پیش خواهد آمد. در نهایت در سال 2012 دوباره شاهد بهبود رشد اقتصادی کشورهای توسعهیافته جهان خواهیم بود.
این پیشبینیها از سالهای ابتدایی بروز بحران انجام میشد، اما این امر که چرا در سال 2009 چنین بحرانی به اوج خود میرسد و شرایط رکود اقتصادی حاکم میشود، طبیعی بود که بحران تازه شروع شده و در حقیقت تا مدتی دولتها باید خود را برای شرایط مقابله با بحران آماده کنند. چنین روندی زمان میبرد که این زمان هم سال 2009 بود. بنابراین پیشبینیها به این شکل بود که در واقعیت نیز همین اتفاق رخ داد که دولتها شروع به برنامهریزی کرده و در سطح ملی و در سطوح بینالمللی تلاش کردند راههای مقابله با بحران را طراحی و اجرا کنند. در نهایت هم امیدوار باشند با این طرحها که در این بحران اسم آن را «طرحهای نجات»گذاشتند، تا بهبودی در اقتصاد پیش روند.
به غیر از آنکه تا چه اندازه درسطوح ملی، منطقهای و بین المللی از طریق اجرای طرحهای نجات بهبود ایجاد شد، باید این نکته را نیز مورد توجه قرار داد که تمامی پیش بینیها این بود که با پیگیری طرحهای نجات دولتهایی که برای غلبه بر بحران هزینه کردند در سال 2010 با بدهیهای دولتی و افزایش آنها و از سوی دیگر با بحث کسری بودجهها مواجه میشوند. با توجه به این فرایند باید از سال 2011 آماده بحران جدیدی تحت عنوان بحران بدهیهای دولتی و کسری بودجه باشیم.
در 6 ماه اول سال 2011 آثاری از افزایش بدهیهای دولتی و کسری بودجه نمایان شد. دولتهای توسعهیافته ازجمله امریکا و دولتهای اروپایی تلاش کردند به سرعت خود را آماده کرده تا با راهحلهای جدیدی بر این بحران دوم که بحران بدهیها بود، غلبه کنند. به طور طبیعی برای غلبه بر این بحران تلاش کردند که به دنبال منابع مالی لازم بگردند. این منابع میتوانست از داخل این کشورها و یا خارج از محدوده ملی و در جهان تهیه شود.
به دلیل آنکه امریکاییها از گذشته سابقه تجربه غلبه بر بدهیهای خود را داشتند و راهحلهایی برای آن پیشبینی کرده و عرضه دلار به معنای ارز بینالمللی دارای هژمون معرفی شده بود، در نتیجه امریکایی ها همیشه تلاش میکردند با راهحلهای داخلی مشکل بدهیهای خود را حل کنند. همچنین از سوی دیگر سعی کردند برخی از راهحلهای خود را نیز به بیرون از محدوده ملی امریکا اختصاص دهند و منابع مالی را در خارج از مرزهای امریکا تدارک ببیند. طبیعی بود که امریکاییها در چنین شرایط جدیدی باید محدودیتهای اقتصادی در داخل اعمال میکردند که این محدودیتها بر بخش عمومی جامعه فشار آورده و به عبارت دیگر این محدودیتها از طرفی بر دستمزدها، اشتغال و بر تامین اجتماعی و به طور مستقیم بر اقشار کمدرامد جامعه و از سوی دیگر بر اقشار متوسط جامعه که به واسطه بحران به اقشار کمدرامد تبدیل شده بودند، فشار وارد کرد.
طبیعی است که این فشار برای مردم جامعهای که دو سه سال با چنین شرایطی دست و پنجه نرم کرده بودند، این بار به سادگی قابل تحمل نبود. طرحهای نجاتی که امریکاییها نیز بکار گرفتند، هدفگذاری آن برای اقشارعمومی جامعه نبود، بلکه بیشتر در جهت حمایت از بانکها و موسسات مالی بود تا بتوانند آنها را بحران نجات دهند.
بنابراین مردمی که احساس کردند دولتمردان آنها خیلی به فکر آسایش و رفاهشان نیستند، معترض شده و شروع به حرکتهای اجتماعی کردند که آثار آن تجمعی است که امروزه شاهد آن هستیم. امریکاییها برای کنترل این موضوع براساس برنامهای که برای تهیه منابع مالی داشتند، بخشی از آن را از دنیا تامین مالی کردند که راه آن نیز انتشار اوراق خزانه در این کشور بود که از گذشته هم این اوراق چاپ و منتشر میشد. به ویژه کشورهای صادر کننده کالا به امریکا که بیشتر کشورهای آسیایی بودند این اوراق را خریداری کرده و دلاری که از صادرات کالای خود بدست میآوردند دوباره در امریکا سرمایهگذاری میکردند که یکی از راههای سرمایهگذاری مطمئن و سودآور نیز همین خرید ارواق خزانه امریکا بوده است. بر همین اساس امریکاییها تلاش میکردند که منابع مالی را خارج از مرزهای ملی خود تدارک ببینند. اما به دلیل فشار 3 سال رکود اقتصادی، اینبار برای عموم مردم جامعه قابل تحمل نبود و نتیجه طرحهای جدید نجاتی که امریکا بکار گرفت، شورشهای اجتماعی بود که امروزه شاهد هستیم.
بحران در اروپا
بحران در اروپا نیز به همین شکل است، اما راهحلهایی که برای آن در نظر گرفته شده بود مشابه امریکاییهاست،با این تفاوت که دسترسی اروپاییها به منابع مالی بینالمللی برای طرحهای نجاتی که قصد داشتند بکار بگیرند، کمتر از امریکاییهاست.
کشورهای بحران زده اروپایی همچون یونان، پرتغال و ایرلند بدهیهای دولتی بالایی ببار آوردند که ظرفیت داخلی اروپا به حدی نیست تا بتواند منابع مالی کافی تامین کرده و دراختیار کشورهای بلوک اتحادیه یورو قرار داده و شرایطی را فراهم کند تا بتوانند بر بحران خود غلبه کنند. اروپاییها به این فکر افتادند که همانند امریکا به دنبال منابع خارج از اروپا بگردند. راه چنین روندی هم این است که آنها ارواق قرضه یورویی چاپ کنند تا بتوانند در دنیا عرضه کرده و اگر دنیا اقبالی به آن نشان داد، به عنوان تامین مالی برای خود محسوب کرده و به این ترتیب بر بحران پیش آمده غلبه کنند.
در شرایطی تصمیمگیری انجام می شود که حس اجماع کاملی در اتحادیه اروپا برای این موضوع وجود ندارد. دلیل عدم اجماع این است که اتحادیه اروپا بدهکار است و طرفهایی که قصد دارند این ارواق قرضه یورویی را خریداری کنند، به وضعیت آینده اتحادیه اروپا که با دریافت این منابع مالی چه خواهد شد، اعتماد ندارند. به عبارت دیگر در اختیار قرار دادن منابع آسیاییها به اروپا، آیا سبب خواهد شد که اروپا بر چرخه تولید قرار بگیرد و بتواند بر بحران اقتصادی و به تبع آن بر بحران بدهیها غلبه کند و یا اروپا آنقدر دچار مشکل است که اگر این منابع از خارج هم تهیه شود، موفق نخواهدبود.
از سوی دیگر اروپا برای اینکه این اعتماد را در صحنه بینالمللی ایجاد کنند، این تردید وجود داشت که کشورهای خیلی بحرانی همچون یونان را از اتحادیه خارج کرده و بر همین اساس مشکل عمده بیاعتمادی کشورهای خارج از اتحادیه اروپا را برای خرید ارواق قرضه اروپایی نیز برطرف کنند. یا با یونان و کشورهای بحرانزده با همین شرایطی که در داخل اتحادیه هستند، ارواق قرضه را منتشر کنند.
این تردیدها سبب شد که تصمیم اروپاییها تا اندازهای به تاخیر بیفتد و هنوز به این اجماع نرسند که با وضع موجود چه راهکاری را داشته باشند. آیا این کشورها را از اتحادیه خارج و بعد ارواق قرضه را منتشر کنند یا نه برخی از کشورهایی که وضع بحرانی ندارند همچون آلمان و فرانسه خارج شوند و اعلام کنند که کشورهای باقیمانده در اتحادیه اوراق قرضه را منتشر کنند.
بنابراین چنین تردیدی موجب شد که تصمیمگیری جدی برای غلبه بر بحران انجام نشود و در نتیجه مردم معترض به خیابانها آمدند. مردم معترض به طور مشخص دو دسته هستند:
1. عدهای مردم کشورهای بحران زده همچون یونان هستند که به دولت خود معترض بوده و شکایت دارند که دولت با سرمایهداران درپشت پرده یکی شده و وضعیت اقتصادی را به این مرحله رسانده و درنهایت فشار آن را به ما آورده و صحبت از ریاضت اقتصادی میکند. که چنین شرایطی برای ما قابل قبول نیست. مردم معترض درخواست کردهاند، پولهایی که از کشورهای دیگر و یا از اتحادیه دریافت میکنید به عنوان وام باید خرج مردم کرده و نه برای بانکها هزینه کنید تا آنها را از مشکل نجات دهید. این دیدگاه مردمی اعلام کرده که حاضر نیست ریاضت اقتصادی به نفع سرمایهداران اتفاق بیفتد.
2. عده دیگر کسانی هستند که در کشورهای دیگر اروپا تظاهرات میکنند همانند فرانسه و آلمان و به این امر معترضند که چرا سرمایههای کشور ما باید برای کشورهای بحران زدهای همچون یونان هزینه شود.
بنابراین در اصل موضوع بحران در اروپا و امریکا ، علیرغم تشابه داستان، تفاوتهایی هم وجود دارد که در امریکا مردم یک اعتراض واحد دارند، اما در اروپا مردم موضوعات متفاوتی را مطرح میکنند. تفاوت دیگر این است که امریکاییها سابقه انتشار ارواق قرضه را داشته و در بازار بینالمللی جذب منابع مالی میکردند، اما اروپاییها چنین سابقه ای به این معنا نداشتند، به دلیل آنکه قصد دارند برای اولین بار چنین تجربهای داشته باشند هم دچار این تردید شدند.
این عدم تصمیمگیری قاطع سبب شورشهای مردمی شده و هرروز احساس میکنند که از نظر رفاه اجتماعی در شرایط بدتر و بحرانی تری قرار دارند.
نظر شما :