جنگ آمریکا با ایران موجب تقویت روحانیت میشود
به گزارش فارس، پایگاه اینترنتی "فارین پالیسی این فوکوس " در گزارشی به قلم "باب پرینس " به بررسی سرنوشت جنگ آمریکا با ایران میپردازد و سپس منافع کشورهای غربی را در لیبی، مصر و سوریه تحلیل میکند.
چندین سال پیش، من با توجه به صفبندیهای نظامی در جهان (و نقش مداوم و گسترده نئومحافظهکارها در سیاست خارجی آمریکا و تأکید نتانیاهو بر "نابودی " تهران) نگران بودم یک حمله نظامی علیه ایران به رهبری آمریکا در حال شکلگیری باشد و در مواقع بسیاری نیز این حمله را پیشبینی کردم.
* در چند سال اخیر جنگ آمریکا و ایران بسیار محتمل به نظر میرسید؛ اما چنین اتفاقی هرگز نیفتاد
در چند سال اخیر داغتر شدن مقطعی صحبتها، افزایش حضور نظامی آمریکا در خلیج و بنبست سیاسی به وجود آمده بر سر مسئله هستهای ایران همه نشان از آغاز جنگ داشت. به لیست قبل، این را هم اضافه کنید که مأموریتهای نیروهای ویژه آمریکا در ایران و تأمین بودجه اعتراضات در این کشور، در آمریکا با آغوش باز پذیرفته شد. به علاوه بدگوییهای (برخی درست و برخی نادرست) معمول پیش از آغاز جنگ را در مورد وضعیت داخلی ایران نیز در نظر بگیرید؛ به این ترتیب معلوم میشود که وضعیت کنونی میان دو کشور فاصله زیادی با آغاز جنگ ندارد. سرکوبی جنبش اصلاحی در ایران در سال 2009 (که سرآغاز قیامهای سالهای 2010 و 2011 در کشورهای عربی بود) تنها به وخیمتر شدن اوضاع انجامید و مخالفت داخلی آمریکا را با عملیات نظامی در این منطقه از جهان کاهش داد.
به هیچ وجه نمیتوان نتایج جنگ علیه ایران به رهبری آمریکا را پیشبینی کرد؛ اما شواهد نشان میدهد که چنین جنگی آسان نخواهد بود. به عکس جنگ آمریکا به ایران موجب تقویت روحانیت در این کشور و اتحاد بیشتر مردم خواهد شد.
* جنگ آمریکا با ایران موجب تقویت روحانیت در این کشور و اتحاد بیشتر مردم خواهد شد
1- چنین حملهای احتمالاً موجب تقویت قدرت و جایگاه روحانیت میشود؛ زیرا روحانیون ملت ایران را در مقابل متجاوز خارجی متحد خواهند کرد (همانگونه که تهدیدات علیه این کشور تا کنون موجب همین شده است) و همچنین جنبش دموکراتیک در این کشور را تا حد قابل توجهی تضعیف خواهند نمود.
* هیچ مدرکی مبنی بر احتمال سقوط دولت ایران در صورت جنگ آمریکا با این کشور وجود ندارد
2- هیچ گونه شواهدی وجود ندارد که نشان دهد حمله به ایران، صرف نظر از شکل این عملیات نظامی، موجب سقوط دولت در این کشور میشود؛ در صورتی که در حمله سال 2003 به عراق سقوط دولت صدام قطعی بود. بدون اغراق باید گفت که هر چند اعتراضات سال 2009 در ایران بیانگر شکافی عمیق در این کشور بود؛ اما دولت ایران هنوز هم از حمایت عظیم توده مردم برخوردار است. نباید یکی از بزرگترین جنگهای قرن بیستم را به آسانی فراموش کرد؛ در جنگ عراق با ایران در سالهای 1980 تا 1988، رونالد ریگان، هنری کیسینجر و افراد همنظر با آنان ادعا کردند که حمایت از عراق موجب سقوط رژیم حاکم در ایران خواهد شد. این اتفاق در آن زمان نیفتاد و اکنون نیز نخواهد افتاد.
* ایران در صورت آغاز جنگ توانایی آن را دارد که هم به آمریکا و هم به متحدان این کشور در منطقه آسیب برساند
3- چنین جنگی در صورت آغاز، به احتمال قوی به اندازه حمله آمریکا در سال 2003 به عراق یک سویه نخواهد بود؛ ارتش عراق در مقابل حمله آمریکا به سادگی شکست خورد. ایران در موقعیتی است که میتواند به آمریکا و نزدیکترین متحدانش در منطقه، چه از لحاظ نظامی و چه از لحاظ سیاسی آسیب برساند. حمله نظامی غافلگیر کننده به ایران ممکن است موجب آسیبهای شدیدی در این کشور شود؛ اما بعید است که یا دولت را ساقط کند و یا حتی توانایی ایران را برای پاسخ نظامی و سیاسی به این حمله از بین ببرد.
* هر گونه حمله به ایران موجب تضعیف جایگاه آمریکا در منطقه خواهد شد
4- هر چند این موضوع به ندرت مطرح میشود؛ اما آمریکا در حقیقت برای تأمین ثبات در عراق و افغانستان به ایران نیز دارد (و با این کشور همکاری میکند). هر گونه عملیات نظامی علیه ایران موجب تضعیف شدید موقعیت آمریکا در این دو کشور خواهد شد؛ موقعیتی که اکنون نیز کاملاً ضعیف است. واضح است که نیروی نظامی آمریکا بسیار قویتر است؛ اما در هر جنگی میتوان انتظار داشت که تلفات آمریکا بسیار زیاد باشد؛ زیرا ناوگان دریایی آمریکا در خلیج هدف حمله قرار خواهد گرفت. به علاوه بحث ذخایر نفتی در عربستان، کویت و امارات نیز مطرح است؛ ارتش آمریکا برای حفاظت از همین منابع استراتژیکی در خاورمیانه حضور دارد؛ بنا بر این اگر کسی تصور کند که در صورت وقوع جنگ این منابع هدف قرار نمیگیرند؛ یا کاملاً احمق است و یا غرور چشمهایش را کور کرده است.
* برنامه هستهای ایران اهداف نظامی ندارد
باز هم این سیمور هرش، از افشاگران معاصر در سطح جهانی است که در یکی دیگر از مقالههای روشنگرانه خود در مجله نیویورکر کمک میکند تا حقایق پیرامون ایران روشن شود؛ وی در این مقاله آشکارا این مطلب را که ایران در برنامه هستهای خود به دنبال سلاح هستهای است رد میکند و همچنین توضیح میدهد که چرا آمریکا در نهایت به ایران حمله نکرد. دلایل هرش دلایل تازهای نیستند؛ بلکه موضوع این است که او همان مطالبی را که سالها است فعالان صلحطلب در آمریکا بیان میکنند، به صورت مستند و در قالب یک مقاله نوشته است.
برخی از این دلایل عبارتند از:
1- ایران اکنون در حال ساخت سلاح هستهای نیست. همین وضعیت از سال 2003 نیز وجود داشته است و به احتمال قوی ایران در برنامه هستهای خود هرگز به دنبال رسیدن به غنای مورد نیاز برای استفاده در سلاح هستهای نبوده است.
2- ارتش آمریکا هم اکنون نیز بیش از حد گسترده است. هرش میگوید که به عکس ادعاهای دولت، وضعیت جنگ در عراق و افغانستان مناسب نیست. فعالیت ارتش آمریکا همچنین در سومالی و یمن نیز افزایش یافته است.
3- دخالت نظامی آمریکا در ایران با مخالفت عملی نه تنها از سوی روسیه و چین (مخالفان قابل پیشبینی این اقدام)، بلکه همچنین از سوی هند و ژاپن مواجه خواهد شد؛ دو کشوری که از ایران نفت وارد میکنند.
4- مداخله نظامی در ایران به احتمال قریب به یقین منابع نفتی جهان را با معضلی جدی مواجه خواهد کرد که موجب بروز مشکلاتی در اقتصاد گسترده جهانی میشود. اعتقاد نداشتن به این پیامد نشان دهنده بی اطلاعی از واقعیت است.
* قیامهای کشورهای عربی سیاستهای آمریکا را تحت تأثیر شدید قرار داده است
به هر حال، تمام این ملاحظات با آغاز قیامها در کشورهای عربی تغییر کرد؛ این قیامها تمام منطقه و تمام سیاستهای آمریکا را تحت تأثیر قرار داد و وضعیت موجود را، دست کم موقتاً، به سوی بیثباتی کامل سوق داد. واشنگتن کمکم داشت ادعاهای خود را باور میکرد. آمریکا روی فعالیتهای گروهی افراطی از اسلامگراهای سنتی حساب باز کرده بود؛ گروهی که در منطقه هیچ نقش مهمی ایفا نمیکرد؛ بلکه تنها جنبشی بود با مدیریت جوانان سکولار و به دنبال دموکراسی بیشتر و سطح رفاه عمومی بالاتر.
* حمله به ایران در اولویتهای بعدی آمریکا
آمریکا تلاش میکند تا تغییرات سیاسی در تونس و مصر را "مدیریت "، دشمنان سیاسی قدیمی خود را در لیبی و سوریه نابود و به هر قیمتی از متحدانش در عربستان سعودی، کویت و امارات حفاظت و دفاع کند؛ به همین علت نیز برنامههای آمریکا برای مداخله نظامی در ایران در میان اولویتهای بعدی قرار گرفته است.
* اغلب فرماندهان عالی آمریکا، از جمله رابرت گیتس، وزیر دفاع سابق این کشور، با حمله به ایران مخالف هستند
به علاوه، همان گونه که هرش اشاره میکند، حتی پیش از آن که محمد بوعزیزی، جوان تونسی، خود و کل منطقه را متحول کند، درون دولت آمریکا در مورد حمله نظامی اختلافات جدی وجد داشت. هرش، که معمولاً منبع موثقی است، میگوید رابرت گیتس، وزیر دفاع بازنشسته آمریکا، مانند بسیاری از فرماندهان عالی در دولت آمریکا با این حمله مخالف بود.
* توهم کشورهای منطقه در مورد تهدید ایران از بین رفته است
قیامهای عربی، دست کم موجب شده است تا ایران وقت بیشتری داشته باشد و هر چه وقت بیشتری برای آمادگی به این کشور داده شود، این کشور میتواند توانایی خود را برای دفاع از خود و همچنین آسیب زدن نظامی به مهاجم بیشتر بالا ببرد. خیزش کشورهای عربی تا حدی افسانه وجود تهدید از جانب ایران را نیز تضعیف کرد. اکنون معلوم شده است که خطر ایران برای همسایههای عربش از خطر دولتهای خود این کشورها بسیار کمتر است. اکنون واضح است که فساد، اقدامات گسترده سرکوبگرانه و کمبودهای بسیار شدید اقتصادی و اجتماعی در اغلب متحدان آمریکا در جهان عرب تهدید بسیار بزرگتری از خشونت از جانب شیعیان در ایران است.
* افزایش پیامدهای جنگ زمینی در لیبی و سوریه
آیا موضوع به حال تعلیق در آوردن یک حمله به خاطر یک یا دو حمله دیگر است؟ شبه جنگ زمینی به رهبری آمریکا در لیبی و سوریه، احتمالاً پاییز امسال، کمکم به وضوح دیده میشود. مسلماً بسیاری از اتفاقات پیش از حمله سال 2003 به عراق، اکنون نیز در مورد این دو کشور در حال روی دادن هستند:
- آمریکا در مورد اختلافات داخلی در این دو کشور (هر چند چنین اختلافاتی وجود دارد) اغراق میکند. البته نه قذافی و نه اسد هیچ کدام بی گناه نیستند. هر دو رژیم برای حفظ پایگاه قدرت خود به سرکوب گسترده مردم متوصل شدهاند. با این وجود، هر چند هر دو رژیم مستبد هستند؛ اما سابقه کلی آنان، به ویژه حکومت لیبی، از پیروزیهای اقتصادی و اجتماعی خالی نیست؛ اگر چه این پیروزیها اکنون انکار و یا کوچک شمرده میشود.
- همانند حمله سال 2003 به عراق، باز هم آمریکا، انگلیس و فرانسه اهداف استراتژیکی را که دلیل اصلی تلاش برای تغییر رژیم (نامی زیباتر برای ساقط کردن دولت) در لیبی و سوریه است با لجاجت انکار میکنند و یا نقش این اهداف را کمرنگ جلوه میدهند.
* آمریکا در سوریه به دنبال مقابله با روسیه است
در مورد سوریه، هدف آمریکا بیشتر از نفت این کشور، استفاده از موقعیت به وجود آمده برای از بین بردن تنها پایگاه دریایی روسیه در دریای مدیترانه و در شهر بندری لاذقیه سوریه است. به علاوه شکست اسد و طرفدارانش موجب ضعیفتر شدن حزبالله در لبنان، "جنبش [آزادیبخش] فلسطین " و به نوعی موقعیت ایران نیز خواهد شد.
* نفت نقش اصلی را در لیبی بازی میکند
از بین بردن قذافی و حزب او در لیبی نیز نتایج استراتژیکی گستردهای دارد. جالب است که میبینیم ادعاهایی (از جمله توسط برخی جناحهای لیبرال و چپگرا) مطرح است که نقش نفت را در مداخله نظامی کنونی ناتو در لیبی کوچک جلوه میدهد و یا حتی انکار میکند. این طرز تفکر آن چنان بی معنی است که ارزش ندارد آن را بررسی کرد؛ اما من باز هم این کار را مانند بقیه موارد انجام میدهم:
- نکته قابل توجه این است که به یک حقیقت بسیار کم اشاره میشود: این حقیقت که %60 از نفت لیبی اکنون به ژین صادر میشود. همانند وضعیت در سودان، که "سیاستگذاران نفتی " بیشتر بر فاکتورهای سیاسی و نژادی تأکید میکنند، در لیبی نیز نفت "و ثروتی که از نفت حاصل میشود " در رویدادهای لیبی نقش مهمی را ایفا میکنند.
- شرکتهای بینالمللی نفت، "پیش از پایان جنگ " در مناطق تحت تصرف انقلابیون به دنبال امضای قراردادهایی با هزینه بسیار پایینتر نسبت به دوران حکومت قذافی هستند. میتواند انتظار داشت که در صورتی که دولت قرافی نیز به سرنوشت دولت صدام گرفتار شود، دولت جدید لیبی یکی از سیاستهای نفتی خود را تضعیف اوپک قرار خواهد داد.
- عجله انگلیس - فرانسه برای جنگ علیه لیبی نیز با بحث انرژی در ارتباط است. مطلبی که به اطلاع عموم نمیرسد این است که انگلستان با کاهش چشمگیر نفت دریای شمال با نوعی بحران انرژی مواجه شده است؛ بحرانی که با تشویق فراوان مارگارت تاچر، نخستوزیر انگلیس، پیشرفت بیش از حدی نیز دارد. این کشور اکنون به دنبال منابع با ثبات انرژی است و با ساقط کردن رژیم قذافی فرصت مناسبی را در لیبی برای خود متصور است.
- دلیل فرانسه اندکی متفاوت است. به نظر میرسد ابعاد حادثه هستهای فوکوشیما از آن چه عموم از آن اطلاع دارند بسیار گستردهتر باشد؛ این حادثه فرانسه را، که %80 از انرژی خود را از نیروی هستهای تأمین میکند، نگران نموده است. "ایجاد تنوع " در منابع انرژی، با توجه به نگرانیهای فزاینده فرانسه در مورد حادثهای شبیه به فوکوشیما، برای این کشور به معنای تکیه بیشتر بر نفت است.
- فرانسه به همان میزان که میتواند روی منابع نفت و گاز خود در خاورمیانه حساب باز کند، نمیتواند به منابع روسیه اتکا نماید. محدود کردن وابستگی به نفت روسیه، همراه با پیامدهای سیاسی آن، یک فاکتور اساسی در حمله نظامی کنونی فرانسه به لیبی است. البته فرانسه آن را تحت عنوان نگرانیهای "بشردوستانه " و "ارزشهای " انقلاب فرانسه معرفی میکند؛ ارزشهایی که با شکنجه و قتل عام میلیونها نفر از مردم الجزایر در فاصله سالهای 1954 تا 1962 به سادگی به دست فراموشی سپرده شد. آیا یک هفته پس از آن که قذافی با عصبانیت ادعا کرد که قراردادهای نفتی خود را با شرکتهای نفتی فرانسه و انگلیس لغو خواهد کرد، فرانسه و انگلیس به طور اتفاقی و همزمان به بحران بشری در لیبی پی بردند؟
- به طور کلی، تغییر در لیبی منجر به تغییر تعادل قدرت در منطقه به نفع جناح راست خواهد شد؛ این در حالی است که رویدادهای مهم سال گذشته تعادل قدرت را به جهت مخالف سوق میدهند.
نظر شما :