ناتو در بن بست لیبی
واقعیت این است که نمیتوان گفت در صحنه لیبی توازن به وجود آمده و کندی عملیات یا کاهش میزان و محدوده عملیات ناشی از ایجاد توازن در صحنه نبرد است. در حقیقت این کندی عملیات ناشی از ایجاد توازن نیست. عملیات ناتو به علاوه عملیاتی که امریکاییها گاهی به موازت ناتو انجام میدهند، هم چنین عملیاتی که در ابتدای امر و پیش از ورود ناتو به مسئله لیبی، فرانسویها انجام دادند، بسیار نامنظم و بدون برنامه ریزی بوده است. این مجموعه عملیات با توجه به اختلافاتی که در میان کشورهای غربی وجود داشته و تدابیر سیاسی که اتخاذ شده است، هیچ گاه یک عملیات برنامه ریزی شده و منظم و با هدف روشن و سرنگونی قذافی نبوده است.
در ابتدای کار، منطقه پرواز ممنوع بر فراز آسمان لیبی بر اساس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل برقرار شد. در این اقدام کوشش این بود که نیروی هوایی لیبی و نیروهایی که میتواند در خارج از مرزها به کار بگیرد، توانایی اقدام نداشته باشند. این عملیات تا زمانی که توان لیبی در سطح بین المللی، یعنی در خارج از مرزها از بین نرفت، ادامه داشت.
بعد از اتمام این عملیات یعنی از بین بردن نیروی هوایی و توان موشکی لیبی، شاهد کندی کار بودیم که آن هم به دلیل عواقب مختلفی بود که غربیها فکر میکردند این عملیات خواهد داشت. از یک طرف احساس میکردند همکاری با نیروهای مخالف لیبی به معنی آن است که آینده آنها در لیبی تضمین خواهد شد،از طرف دیگر نگران این بودند که چون در این همکاری عده ای از مردم کشته میشوند و سرانجام ناگزیر به استفاده از نیروی زمینی هستند، با مردم تضاد پیدا خواهند کرد و این تضاد سبب خواهد شد که آینده آنها در لیبی خدشه دار شود.
نگرانی از آینده و این که چه سیاستی برای حفظ آینده مفید تر است باعث شده که به نوعی سردرگمیمیان این کشورها به وجود آید. چون لیبی هم از نظر نفت و گاز، هم از نظر بازار و هم از نظر موقعیت استراتژیک بسیار برای غرب اهمیت دارد. همین امر هم باعث شده است که رقابت تنگاتنگی میان کشورهای غربی برای تصرف و تسلط بر منابع این کشور به وجود آید.
وضعیتی که در حال حاضر شاهد آن هستیم یعنی کندی عملیات نظامی از طرفی ناشی از همین نگرانیها است و از طرف دیگر ناشی از رقابتهای تنگاتنگی است که میان اروپاییها بر سر منابع لیبی وجود دارد. غربیها مدعی هستند که این منطقه حیات خلوت آنها بوده است و امریکاییها نباید در این منطقه حضور داشته باشند. انگلیسیها به طور پنهانی و مخفی در لیبی حضور داشته اند و مخالف حضور رقبای خود یعنی فرانسویها و ایتالیاییها در این منطقه هستند. البته زد و بندهای جهانی و معادلات جهانی هم وجود دارد که بر کندی عملیات نظامی اثر میگذارد.
وضعیت به وجود آمده در عملیات نظامی علیه قذافی را چه قدر ناشی از مخالفتهای روسیه میدانید؟
تجربه نشان میدهد که در بسیاری از موارد روسها با اقدامات غربیها مخالف بوده اند؛ مثلا در قضیه مداخله نظامی امریکا در عراق، در قضیه افغانستان، در قضایای مبارزه با تروریسم و دیگر مسائل روسها مخالف بوده اند. اما مخالفت روسها معمولا برای غربیها چندان اهمیت نداشته است. ولیکن در محاسبات و معاملات سیاسی و امثالهم بعضا توانسته است تاثیراتی داشته باشد.
در این جا مخالفت روسیه را تنها میتوان یکی از عوامل کوچک کند کننده در عرصه نظامی در لیبی دانست ولی نمیتوان آن را یک عامل عمده در این امر قلمداد کرد. غربیها سعی کرده اند به این مخالفت چندان توجهی نشان ندهند.
خبرهایی از کمکهای بین المللی به معارضین لیبیایی منتشر شده است. به نظر شما این حمایتها تا چه حد توانسته است به مخالفان قذافی کمک کند؟
البته آن چه درباره کمکها گفته میشود بسیار محدود است. در هفته گذشته طی جلسه ای که در ایتالیا با شرکت بیست و دو کشور تشکیل شد، تصمیم گرفته شد که بخشی از اموال بلوکه شده قذافی در سراسر جهان به مخالفین داده شود. عملی شدن این تصمیم و این که چه مقدار به مخالفین تخصیص پیدا میکند و به چه کسی داده میشود روند طولانی ای دارد.
این اقدام مانع حقوقی ندارد؟
طبیعتا میتواند مانع حقوقی داشته باشد. به این دلیل که تصرف در اموال حتی اموال شخصی قذافی نیازمند تصمیم بین المللی است. اما به این دلیل که این اموال بیشتر در اختیار کشورهای غربی است و این تصمیم گیری هم انجام شده است، پیدا کردن راههای توجیه این مسئله برای آنها ساده است.
منظور من بیشتر این است که تبلیغاتی که درباره کمکهای بین المللی به مخالفان لیبیایی شده است، در مقایسه با آن چه مخالفین انتظار دارند بسیار ناچیز است. وقتی به اظهارات مقامات مخالفان لیبیایی، شورای موقت و حتی مقامات اپوزیسیونی که قبلا جنبش نجات لیبی و جنبش ملی در لیبی را تشکیل میدادند نگاه میکنیم میبینیم که به شدت از نحوه کمک به مخالفان ناراضی هستند. به خصوص که آنها علاوه بر کمکهای نظامی و تسلیحاتی که صریحا به آنها اعلام نیاز کرده اند، به کمکهای انسانی، مواد غذایی و دارویی نیز احتیاج دارند. به این دلیل که آن چه تا کنون صورت گرفته بسیار محدود بوده و بخشی هم با هدف جلوگیری از مهاجرت لیبیاییها به اروپا بوده است. به نظر میرسد تا کنون هیچ کمک چشم گیری با هدف کمک به مردم لیبی به آنها نشده است.
آقای قنادباشی، در بحثهای مربوط به جانشینی بن لادن صحبت از یک جوان لیبیایی برای رهبری القاعده شده است. آیا القاعده در لیبی پایگاه مردمیدارد؟ آیا ممکن است این مسئله تبدیل به ابزاری شود تا لیبی هم برای مدت طولانی مانند افغانستان برای مبارزه با تروریسم در اشغال بماند؟
در لیبی هیچ نشانه روشنی دال بر این که القاعده بستر مناسبی برای فعالیت داشته باشند وجود ندارد. گفته شده است که تعداد بسیار اندکی، آن هم در شرایط پلیسی و خفقان آور زمان آقای قذافی به القاعده و خط مشی این سازمان علاقمندی دارند که اینها بیشتر سلفیها بودند که باز هم تعداد بسیار اندکی در لیبی را شکل میدهند. بنابراین به نظر میرسد بستر مناسبی برای رشد القاعده در لیبی وجود ندارد؛ جمعیت بسیار اندک است، بخشی در چارچوب قبیله ای به جریانات نگاه میکنند، بخشی به دلیل تبلیغاتی که در لیبی بوده است تحت تاثیر تبلیغات وهابی قرار نگرفته اند. لذا بستر مناسبی برای القاعده وجود ندارد.
بحثهایی که در حال حاضر درباره القاعده راه افتاده است بیشتر به سرکوب نهضتهای اسلامیو خیزشهای مردمیدر شمال افریقا و خاورمیانه کمک میکند. در واقع تصور درستی که در جهان ایجاد شده بود مبنی بر این که نهضتهای مدنی به وجود آمده در شمال افریقا که در برابر دولتها قرار گرفته اند در چارچوب مسالمت آمیز خواستار سرنگونی دولتهای خود هستند، متاسفانه با به میان کشیده شدن بحث تروریسم در تصورات غربی در دسته بندیهای مربوط به تروریسم قرار گرفتند. این ضرر و زیانی است که از جانب القاعده به نهضتهای شمال افریقا و به ویژه نهضتهای اسلامیوارد میشود.
نظر شما :