ریشه تحول در کشورهای عربی
طوفانی که از تونس آغاز شد شهر به شهر و کشور به کشور شمال آفریقا و خاورمیانه را درمىنوردد و آثار غیر قابل انتظاری را برجای میگذارد. اخبار این تحولات در رسانهها زیاد مورد توجه قرار میگیرد ولی ریشههای این تحولات کمتر مورد توجه قرار میگیرد. دکتر سید محمد صدر، معاون عربى و آفريقايى وزارت امور خارجه دوران اصلاحات، در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به این موضوع پرداخته است:
اگر بخواهيم عنوان دقيقى بر تحولات اخیر خاورمیانه و شمال آفریقا بگذاريم بايد آن را خودآگاهى انسان نسبت به حقوقى که خداوند به او عطا کرده است بناميم. در رأس همه اين حقوق آزادى است. آزادى و مبارزه با ظلم جزء فطرت انسان است. خداوند متعال انسان را اساسا آزاد آفريده است. آزادی ويژگى انسان به ماهو انسان است و انسان با این خصلت آفریده شده است؛ چه انسان مسلمان، چه مسيحى و چه يهودى وچه زرتشتی و چه آتئیست. با این وجود هميشه يک سرى عوامل خارجى وجود دارد که این عوامل این ويژگى وجودى را از انسان مىگيرد و بر این نعمت خداوندی پوشش میگذارد. مهمترين عامل خارجی در این زمینه خودکامگى است. خودکامگى، استبداد و سلطهطلبى موجب میشود که به مرور زمان ويژگى آزادى خواهى و عدالتطلبى تاحدی به فراموشی سپرى شود.
در جامعه عرب يک عقده 60 ساله به نام اسرائيل وجود دارد. این عقدهاى بوده است که در 60 سال گذشته به دليل شکستهايى که اسرائیل به کمک متحدان غربی خود به کشورهای عربی تحميل کرده به وجود آمده بود. این موضوع یک عقده حقارت در جهان عرب ايجاد کرده و به همين دليل بحث شکست ناپذيرى اسرائيل با تبلیغات وسیع به ذهن و جان مردم عرب تزريق شده بود. اين عقده از این رو به وجود آمده بود که مردم این منطقه توقعاتى از حکومتهاى خود داشتند که برآورده نشده بود. در راس این مطالبات مبارزه با اسرائيل بود و شکست دادن اسرائیل در پاسخ به شکستهايی که در 60 سال گذشته به جامعه عرب تحمیل کرده بود. ولی اين حکام عرب نمىتوانستند پاسخ اين خواست مردم را بدهند. در نتيجه این حکام به همپيمانهاى اسرائيل تبديل شدند و چون مخالف خواستههای مردمشان بودند به ديکتاتور تبديل شدند.
یعنی از آنجا که حاکمان این کشورها نمیتوانستند پاسخگوی خواستههای مردم کشورشان باشند به دیکتاتوری روی آوردند. اوج اين قضيه را در حرکت مردم مصر مىبينيم. به این معنا که ديکتاتورى مثل حسنی مبارک بر خلاف خواست مردم این کشور 30 سال خود را به مردم مصر تحميل مىکند و به جاى اين که متحد مردم کشورش باشد متحد اسرائيل و آمريکا در این کشور بود. تقریبا بقيه حکام عرب هم همين ويژگى را دارند. يعنى هم منتخب مردمشان نيستند و هم نمىتوانند پاسخگوى خواستهاى مردمشان باشند؛ چه در زمینه مطالبات مدنی مردم و چه در زمینه تحقیری که اسرائیل به مردمان این منطقه روا داشته است.
تا قبل از تحولات اخیر در این منطقه، آن چيزى که بر فضای جوامع عرب تفوق داشت همان عقده ضد اسرائيلى بود. یعنی عقدهاى که در اثر تحقير به مردم عرب تحميل شده بود و مردم عرب در پى گشودن اين عقده، با آرزوی شکست اسرائیل بودند. اين عقده آنقدر مردم عرب را زجر مىداد که به مرور زمان آزادى و دموکراسى را فراموش کرده بودند. به این معنا که هرکس که به اسرائيل فحش مىداد و اقدامیعلیه اسرائیل انجام میداد، ورای این که این فرد کیست و ماهیتش چیست، درکشورهاى عرب محبوب مىشد. نمونه بارز این موضوع صدام حسين و بن لادن هستند. صرفا به این دلیل که صدام شعار ضد اسرائیلی سر میداد و در زمانی دو موشک به اسرائیل پرتاب کرد، در بخشى از مردم عرب محبوبیت پیدا کرد؛ چرا که به آن عقده تاریخی مردم عرب پاسخ گفته بود. يعنى در این مسئله با اين موضوع که صدام يک ديکتاتور و جنايتکار است و پاسخگوی مردمش نیست، کارى نداشتند. اين نگاه نه فقط در توده مردم عرب وجود داشت بلکه در روشنفکران عرب هم رسوخ کرده بود. مثلاً قبل از سقوط صدام، در شبکه الجزيره روشنفکران و متفکرین عرب با تمام وجود از صدام حمايت مىکردند و این جای سوال بود که چگونه یک اندیشمند که اهل مطاله است و با مسائل آشنایی دارد از جنایتکاری مثل صدام حمایت کند. در مورد بن لادن هيچکس جرئت نمیکرد از او حمايت کند ولى در واقع او نیز در توده مردم عرب، فقط به دلیل پاسخگویی به این عقده تاریخی مردم این منطقه، طرفدار داشت.
این مسئله از 1948 که اسرائیل تشکیل شد و اولين شکست اعراب از اسرائیل در همان زمان رقم خورد، تا قضاياى اخير ادامه داشت. يعنى در وهله اول وجود عقده ای که در اثر تحقير اسرائيلى به مردم عرب ايجاد شده بود و دوم فراموش شدن ويژگى مهم انسان يعنى آزادى و ضد ظلم بودن. به بیان دیگر، حاکمان عرب از این عقده تاریخی و مسئله اسرائیل استفاده میکردند و خود را به مردم کشورشان تحمیل میکردند و اجازه نمیدادند که مردم این کشورها به دنبال حقوقشان باشند و به دنبال آزادی و حاکمیت مردم باشند.
بنابراین باید گفت ماهيت اين حرکت به تکميل و بسط خواستههاى مردم مربوط است. در واقع مردم عرب ضمن اينکه جنايات اسرائيل در 60 سال گذشته را فراموش نکرده اند، به بعد ديگر انسان بودن خود يعنى آزادى و حاکميت مردم و مبارزه با استبداد و خودکامگی توجه کردند. در این جهت اين جنبش براى فروريختن خودکامههايى که متحد دشمن مردم عرب يعنى اسرائيل بودند، شروع شد. یعنی موتور محرکه این نهضت، آگاهى يافتن مردم بر حق الهى و انسانى خود، يعنى آزادى، مبارزه با ظلم، استبداد، خودکامگى و وابستگی حاکمان است.
براین اساس، خواست مردم منطقه مبارزه با استبداد و وابستگى است. این خواسته واقعی است و مردم برای دستیابی به این مطالبات مبارزه میکنند. با این وجود، باید گفت نوع برخورد حکومتها با اين خواسته، تعيين کننده آینده هم حکومتها و هم این نهضت است. اين حکومتها هستند که با عملکرد خود و با نحوه مواجهه با خواستههای مردم سرنوشت خود و مردمشان را رقم میزنند.
در این زمینه به نظر میرسد سه مدل وجود دارد. مدل اول به حکومتهای مصر و تونس مربوط میشود که حاکمان این کشورها در پی اعتراضات مردمیمجبور به فرار و ترک قدرت شدند.
مدل دوم آن چیزی است که در کشوری مثل لیبی دیده میشود که در آنجا فردی چون معمر قذافی حاکم است که ديوانه آدمکشی است که بيش از 40 سال است حکومت مىکند. حکومت او حکومتی عقب مانده، ارتجاعی و دیکتاتوری است که هيچگونه آثار مدنيت در آن ديده نمىشود. نحوه برخورد او با اعتراضات مردم کشورش نشان نحوه تفکر او دارد. این مدل میگوید یا مردم باید مرا بپذیرند و یا بمیرند. مدل سوم در کشورهایی نظیر اردن و بحرين دیده میشود که این حکومتها حداقل مىخواهند با مردمشان تعامل کنند؛ اينکه اين تعامل به کجا برسد بحث دیگری است. بنابراین سه ملل برخورد داريم. کناره گیری، مثل مبارک و بن علی؛ آدمکشی و جنايتکار جنگى شدن، مثل قذافی و مدل سوم حاکمانی که مىخواهند تلاش میکنند به بخشی از خواستههاى مردمش پاسخ دهند،همانند پادشاه اردن و بحرین.
در مورد اردن و بحرين به نظر میرسد حجم مطالبات انباشت شده مردم آنقدر نيست که شخص پادشاه را هدف قرار دهند. در این کشورها در حال حاضر مردم معترض بیشتر به دنبال مشروطه شدن حکومت و منحل شدن دولت هستند. هرچند در بحرين نخستوزيری وجود دارد که 40 سال است در این پست است و مردم میخواهند که او را از کار برکنار کنند؛ چون بسیار خشن و ضد اکثریت مردم بحرین است. به هر حال پادشاهان این کشورها برای ماندن باید به این خواستهای مردم پاسخ دهند.
به هر حال آن چيزى که خواست مردم است، تغییر مسالمتآميز قدرت است. يعنى کسى که قدرت دارد بايد بداند که به ازاى آن قدرت، مسئوليتهایی دارد. اگر مسئوليت خود را درست انجام دهد میتواند در قدرت بماند، درغیراین صورت بايد عوض بشود. اساسا به وجود آمدن بحث رياست جمهورى و این که معمولا دوره ریاست جممهوری یک فرد نمیتواند بیش از دو دوره تداوم داشته باشد در پاسخ به همين خواسته مردم است. بشر در طول تاريخ به اين تجربه رسيده که یک نفر، یک حزب یا یک گروه نمىتواند برای مدت طولانی به تمام خواستههاى مردم جواب دهد و در نتيجه بايد تغيير کند. اين تغيير مسالمت آميز که در چارچوب انتخابات تعریف میشود حتما بايد صورت بگيرد، وگرنه اگر به مردم اجازه داده نشود که تغییر را در چارچوب نظام انجام دهند مردم به مرور زمان به دنبال تغيير در خارج از چارچوب نظام میروند. بنابراین برای این که یک نظام حفظ شود و مواجه با انقلاب با دگرگونى نشود باید به مردم خود این اجازه را بدهد که در چارچوب نظام و با رأى خود، تغييرى را که خواهان آن هستند انجام دهند.
نظر شما :