چشم انداز مذاکرات صلح

۲۷ شهریور ۱۳۸۹ | ۱۹:۳۵ کد : ۱۱۵۴۹ نگاه ایرانی
گفتارى از حسين جابر انصارى تحليلگر مسائل خاورميانه وسفير سابق ايران در ليبى
چشم انداز مذاکرات صلح
براى بررسى چشم انداز مذاکرات جارى بين اسرائيل و فلسطينيان و پاسخ به اين سوال که تا چه اندازه امکان به نتيجه رسيدن اين مذاکرات وجود دارد،‌ از دو زاويه ديد مى توان به طرح موضوع پرداخت.
يک زاويه ديد، توجه به تجربه تاریخی فرایند مذاکرات خاورمیانه و مذاکرات مابین فلسطینی ها و اسرائیلی ها و اتفاقاتی که در دو دهه گذشته در روند صلح اتفاق افتاده  است تا بتوان تصویری احتمالی از آینده را بتوان حدس زد. یک زاويه دید و نوع نگاه دیگر، توجه به منافع و اهداف اطراف اصلی ذی نفع این مذاکرات در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی است، براى اين که بتوانیم تحلیل کنیم که احتمالا چه اتفاقاتی در پیش رو خواهد بود.
 
الف: تجربه تاريخى مذاکرات
به لحاظ تاریخی می توان گفت مذاکراتی که در حال بین اسرائیل و فلسطینیان در جریان است امری جدید نیست؛ موضوعی است که حداقل از مذاکرات صلح مادرید و کنفرانس مادرید 1991  آغاز شد ودر روندی که پیش رفت در سال های 93 و 94 به  توافقنامه های اسلو منجر شد و یک حکومت خودگردان فلسطینی در بخش کوچکی از سرزمین های فلسطین شکل گرفت. در مذاکرات 1999 که سال پایان دوره 5 ساله انتقالی بود و قرار بود مذاکرات به توافقات نهایی بینجامد، اسرائیلی ها خواسته های حداقلی فلسطینی ها را نپذیرفتند و در نهایت در سال 2000،‌ فاصله بین خواسته های فلسطینی ها و اسرائیلی ها، بن بست کامل مذاکرات را پدید آورد و انتفاضه سوم آغاز شد. 
وقتی به لحاظ تاریخی به مسئله نگاه می کنیم متوجه این موضوع می شویم که تمامی موضوعاتی که محل اختلاف اسرائیل و فلسطینی ها بوده همچنان پابرجاست. مسئله بازگشت آوارگان، سرنوشت بیت المقدس، وضعیت مرزها و موضوع امنیت و مشکل منابع آب همچنان لاینحل باقی مانده است و این باعث طولانی شدن روند مذاکرات در طی این سال ها شده است. در حال حاضر هیچ علامتی دیده نمی شود که هیئت حاکمه اسرائیل حاضر باشد به حداقل خواسته های فلسطینی ها تن در دهد. 
 
ب: منافع طرفین مذاکره
آينده روند صلح خاورميانه را از دید ديگرى نيز مى توان مورد توجه قرار داد و آن هم از ديد منافع و دیدگاه های طرف های مختلف ذی نفع در موضوع صلح خاورميانه است؛ يعنى در سطح داخلی ِ بحران‌ فلسطینی ها و اسرائيلى ها، در سطح منطقه اى  کشورهای مهم و موثرمنطقه و در سطح بين المللى هم  قدرت های بین المللی و به طور خاص ايالات متحده آمریکا.  در اين جا به اختصار به منافع طرفين در دو سطح داخلى و بين المللى پرداخته مى شود.
1.    سطح داخلى
در سطح داخلى دو طرف اصلى مذاکرات فلسطينى ها و اسرائيلى ها هستند. به نظر مى رسد فلسطينى ها ضعيف ترين حلقه شرکت کننده در مذاکرات فعلى هستند. منظور از فلسطينى ها، طرف رسمى فلسطينى است يعنى حکومت خودگردان و ابومازن که در اين مذاکرات شرکت دارند. آنها به دلايل متعددى دچار مشکل هستند و ابتکار عمل در دست آنها نيست. دوران رياست ابومازن بر حکومت خودگردان به لحاظ قانونى مدتهاست که خاتمه پيدا کرده و ايشان با مصوبه اتحاديه عرب رياست خود را ادامه مى دهد. اين يک نقطه ضعف جدى براى او محسوب مى شود. نقطه ضعف اساسى ديگر طرف فلسطينى اين است که حکومت خودگردان دو پاره دارد؛ يکى کرانه باخترى رود اردن و ديگرى نوار غزه. عملا مدت هاست که نوار غزه از محدوده کنترل ابومازن خارج شده و در اختيار جنبش مقاومت اسلامى حماس است بنابراين اين دو پارگى موجب شده که محدوده نفوذ و قدرت محدود ابومازن و حکومت خودگردان باز هم محدودتر شود.
نقطه ضعف سوم اين است که تئورى صلح فلسطينى – اسرائيلى که توسط جريان مطرح در صحنه فلسطين با نمايندگى ابومازن از سالها قبل مطرح مى شد به دليل چالشهاى روند صلح و اين که اسرائيلى ها حداقل هزينه هاى لازم براى موفقيت صلح را در دو دهه گذشته پرداخت نکردند، دچار مشکل شده و به لحاظ تئوريک هم فلسطينيها دچار ضعف مفرط هستند.
بنابراين طرف فلسطينى به دليل اين نقاط ضعف در حالت ضعيفى وارد اين مذاکرات شده است واساسا در شرايط فعلى مايل نبود وارد مذاکرات شود؛ اما تحت فشارهاى بيرونى به وي‍ژه فشارهاى آمريکا و شخص رئيس جمهور ايالات متحده پذيرفت که در مذاکرات شرکت کنند.
طرف ديگر اين مذاکرات اسرائیلی ها هستند. در نگاه اسرائيلى ها به صلح، به نظر می رسد که آنها به خود صلح نمى انديشند بلکه به صلح به عنوان یک تاکتيک و ابزار براى تحقق برخی اهدافشان نگاه مى کنند. شايد بتوان گفت صلح برای اسرائیل يک پروژه افکار عمومى است. يعنى هدف اصلى از طرح موضوع صلح برای اسرائیلی ها پرداخت هزینه های حداقلى صلح، آنگونه که مد نظر فلسطينى هاست،‌ نمى باشد.  بلکه اسرائيل از يک سو، به دنبال دوری از شرايط بحران دائمى و رويارويى فرسایشى است و از سوى ديگر درتلاش براى بهبود تصوير منطقه اى و بین المللی اين کشور است. اسرائيل با اين کار به دنبال ایجاد فضای تنفس منطقه اى و بين المللى و محو يا کمرنگ ساختن اين اتهام طبيعى است  که یک دولت اشغال گر، زورگو و توسعه طلب است.
 اسرائيلى ها پيش از اين نيز در بحث صلح به دنبال اين بوده اند که این تصویر را تغییر دهند اما از آنجايى که حاضر به پرداخت هزينه هاى واقعى  صلح نبوده اند، اين مذاکرات از آغازيعنى از مذاکرات مادريد تا به امروز همواره دچار مشکل بوده است. پرداخت هزينه هاى حداقلى صلح از سوى اسرائيل از اين جهت طرح مى شود که طرفی که قدرت پرداخت هزينه هاى صلح و تئورى سازش را دارد اسرائیل است؛ به دليل اين که اسرائيل تمامی سرزمین فلسطين را اشغال کرده و عملا اين طرف اشغالگر است که  مسلط بر سرزمين،‌ امکانات، امنيت و درواقع همه مسائل است و اگر بنا باشد صلح پيشرفت محتوايى داشته باشد اين طرف اسرائیلی است که بايد جزئى از خواسته هاى تاريخى فلسطينى ها را بپذیرد و تا به حال نپذيرفته است.
به نظر مى رسد اگر به شرايط کنونى اسرائيل نگاه کنيم هيچ علامتى حاکى از اين که در اين نوع نگاه اسرائيل به صلح تغييرى ايجاد شده است، مشاهده نمى شود.
2.    سطح بين المللى
اما اگر در سطح بين المللى به موضوع نگاه کنيم درمى يابيم که در حال حاضرتحلیلی وجود دارد که بر برخی واقعیت های موجود در مراکز قدرت ايالات متحده و مسائلى که راهبردهاى بلند مدت  ایالات متحده را مى سازند مبتنى است . این تحلیل معتقد است اگر تا به امروزصلح براى آمريکا از جهت اهمیتى که صلح  براى امنيت اسرائيل داشته مهم بوده، امروز به دلايلى که ذکر خواهد شد صلح خاورميانه براى آمريکا از يک اولویت اساسى برخوردار است. يعنى اگر تاکنون بحث صلح خاورميانه يک موضوع ثانوى بوده، نه موضوعی که ذاتا براى ايالات متحده آمريکا از اهميت برخوردار باشد، در حال حاضر اين موضوع به يک هدف اوليه و ذاتی تبديل شده است. در شرايط فعلى شايد بتوان گفت مجموعه راهبرد کلان آمريکا براى سيطره بر سياست و امنيت در منطقه خاورميانه،  حضور گسترده مستقیم و غير مستقيم نيروهاى نظامى آمريکا در اين منطقه و به طور ویژه در عراق و افغانستان و ناوگان های آن ها در همجوارى اين مناطق و نیازها و ضرورت هاى مدیریت بحران و رويارويى آمريکا با جمهورى اسلامى ايران و با گروهها و سازمان هاى مقاومت، نظير جنبش حزب الله لبنان، جنبش مقاومت اسلامی فلسطين حماس و جنبش جهاد اسلامى فلسطین و مجموعه نیروهایى که در منطقه خاورميانه روياروى استرات‍ژى ایالات متحده هستند، اقتضا مى کند که امروز بحث صلح خاورميانه براى آمريکا از يک اولویت اساسى و از يک اهميت خاص براى منافع بلندمدت آمريکا برخوردار باشد.
اين برداشتى است از سیاست کنونى ايالات متحده و نمی توان با قطعیت گفت که اين نگاه، نگاه دقیقی است؛ شايد خلل هایی به آن وارد باشد. اين تحليل به اين معنا هم نيست که اين نگاه هيچ گاه پيش از اين از صلح مادريد تا به حال مطرح نبوده، چون قبلا هم اين نگاه در برخى محافل سياسى و امنيتى آمريکا مطرح بوده است؛ ولی به نظر می رسد که اين ضرورت به واسطه واقعيت ها و مسائلى که در حال حاضر در منطقه ديده مى شود براى آمريکا ملموس تر و قابل مشاهده تر شده باشد.
چنان که اشاره شد بزرگترین مسائل و واقعيت ها از اين دست، از يک سوحضورمستقيم ايالات متحده در منطقه خاورميانه است و از سوى ديگرضرورت هاى مديريت بحران و رويارويى ایالات متحده با جمهورى اسلامى ايران و مجموعه نيروهايى که در منطقه روياروى راهبرد ايالات متحده در منطقه هستند. از این لحاظ شايد بتوان گفت تغييرى که در مجموعه عوامل موثردر موضوع صلح خاورميانه ايجاد شده، احتمالا تغییری نسبی در نوع نگاه ايالات متحده به اين موضوع ايجاد کرده و موجب اهمیت پیدا کردن ذاتى صلح براى آمريکا شده است. اگر اين فرض درست باشد و اين تحليل از دقت کافى برخوردار باشد، مى توان این موضوع را در کنار واقعیت های تاریخی منازعه صلح خاورمیانه تحليل کرد و چنين جمع بندى کرد که این احتمال وجود دارد که آمريکايى ها با اعمال فشار به طرفين مذاکره ،‌ به وي‍‍ژه طرف عربى،‌ به دنبال «نیمه راه حلی» براى بحران خاورميانه باشند؛ چرا که این نظر به طور جدى ترى در آمريکا مطرح است که استمرار وضعیت فعلی از آنچنان پتانسيلى برخوردار است که به نیروهای مخالف استراتژى آمريکا در منطقه اجازه می دهد از ظرفيت های اين مسئله برعلیه اهداف آمريکا استفاده کنند. بنابراين شايد يک راه حل‌ِ جمع بین همه این ديدگاه ها و ضرورت ها اين باشد که مجددا به دنبال بازتوليد يک «نيمه راه حل» باشند؛ همانگونه که در اسلو در حقيقت راه حل موقتى طراحى شد و به جاى «دولت فلسطينى»، «حکومت خودگردان فلسطينى» ايجاد شد، اين بار طرفين بر «دولت موقت فلسطینی» با اختيارات حاکميتى محدود بتوانند به توافق برسند. اما مسائل اساسى مورد اختلاف که قبلا وجود داشت و همچنان طرفین بر سر آنها اختلاف دارند برای یک مقطع زمانی ديگر به تاخير بيندازند؛ با اين حال با اعلام اینکه طرفین برتشکیل یک دولت موقت به توافق رسيده اند فضاى مناسبى براى استرات‍‍ژى ايالات متحده در منطقه خاورميانه ايجاد کنند.
به نظر مى رسد اين احتمال در مقايسه با دو پيش بينى ديگرکه يکى بر شکست کامل و بى نتيجه بودن مذاکرات فعلى مبتنى است و ديگرى بر حل و خاتمه پيدا کردن کلى اين منازعه با توجه به نوع نگاه جديد آمريکا استوار است، بيشتر به واقعيت هاى موجود در اين منازعه توجه مى کند.

نظر شما :