تلاش براى ارتباط
اگر نقطه اوج ديپلماسى ايرانى « نه » گفتن به امريکايىها باشد، کوتاه نيامدن از اين جايگاه يا مصرف نکردن « نه » بزرگ سياست خارجى ايران پس از حدود دو دهه، از سوى مجامع ديپلماتيک ضعف سياسى يا ناتوانى و عقبافتادگى ديپلماتيک تعبير مىشود زيرا جهان سياست هر روز متحول و مفاهيم عينى و ذهنى منافع، دوست، دشمن، تهديد يا متحد دگرگون مىشود.
تا ديروز بازدارندگى انبوه سلاحهاى استراتژيک آماده شليک بنيان دکترينهاى دفاعى - امنيتى کشورهاى صنعتى را تشکيل مىداد، اما امروزه با اولويت يافتن مقولات جديدى همچون حقوق بشر، دموکراسى، مسائل زنان و جوانان، بهداشت و توجه بيشتر به موضوعاتى همچون آموزش و پرورش، تفاسير جديدى از امنيت ملى و بينالمللى را شکل مىدهد.
بر اين اساس کشورها ديگر نه دوست و متحد ثابت دارند و نه دشمن و رقيب ثابت، بلکه اين منافع دائمى است که پيوسته دوست و دشمن و متحد و رقيب را جا به جا مىکند. روابط کشورها نيز برخلاف برداشتهاى کلاسيک از ديپلماسى ضرورتاً لازم نيست صمیمانه باشد، بلکه اين روابط در چارچوب تعريفهاى مشخص و مورد توافق مىتواند نسبى، اما کارا باشد.
تجربه سنگين يکصد سال گذشته تاريخ روابط بينالملل، کشورها و مجامع بينالملل را به اين منطق سوق داده که اگر پيرامون يک يا دو محور سياسى و اقتصادى به توافق نمىرسند، از گفتوگو و برقرارى روابط در حوزههاى کم ريسکترى همچون حوزههاى فرهنگى، هنرى و ارتباطات مردمى امتناع نکنند.
در چنين چارچوبى گشايش کنسولگرى يا حتى دفاتر حفظ منافع کشورها امرى بديهى تلقى مىشود که حداقل کارکرد آن کاهش تنشهاى بينالمللى و آرام کردن مناقشهها يى است که در ابتدا لاينحل مىنمايند. پيشنهاد ضمنى و نه صريح وزارت خارجه امريکا براى گشايش يک دفتر حفظ منافع در تهران که در روزنامه واشنگتنپست منتشر شد از آن ابتکارهاى ديپلماتيک است که تفسير کلاسيک و مدرن از سياست خارجى ايران را به چالش مىکشد.
برداشت سنتى سياستسازان ايرانى از روابط بينالملل مبتنى بر اين ديدگاه است که امريکايىها طى سه دهه گذشته « دشمن شماره يک » بودهاند و گشايش هر گونه دفتر ديپلماتيک واشنگتن در تهران به مفهوم بنيانگذارى يک لانه جاسوسى جديد است، اما تفسير متفاوتى نيز از سياست خارجى ايران در ميان دايرهيى از تحليلگران ايرانى وجود دارد که معتقدند دوران اصرار بر « نه » بزرگ گذشته و وقت آن فرا رسيده تا براى پيگيرى منافع ملى حتى با بزرگتر از شيطان بزرگ روابط ديپلماتيک برقرار کرد.
امريکايىها استاد برقرارى روابط ديپلماتيک و مذاکره با رقبا و حتى دشمنان بالفعل هستند.
هدايت مذاکرات خلع سلاح با اتحاد شوروى در اوج جنگ سرد و قبل از آن تداوم حدود پنج سال مذاکراه با ويت کنگها در اوج جنگ ويتنام همگى قدرت و انعطاف سياست خارجى آن کشور را مىرساند.
وزارت خارجه امريکا طى حدود دو دهه گذشته پاى ثابت مذاکرات صلح خاورميانه بوده و تحصيل هر توافقى بين اعراب و اسرائيل بدون ملاحظه اين واقعيت صورت نگرفته که امريکايىها ابتدا در جريان ريز مسائل کشورهاى درگير در بحران خاورميانه قرار گرفتهاند.
ابتکار امريکايى وساطت در بحرانهاى بينالمللى و درگير شدن در مناقشههاى بينالمللى، به صورت طبيعى آرشيوى از اطلاعات و آمار دقيق بسيارى از کشورها و مناطق بحرانخيز را در اختيار اين کشور قرار داده است.
ويژگى فوق فراهمکننده شرايطى براى امريکايىها بوده تا در نگاه تخصصى به روابط بينالملل، برخلاف سياستسازان ايرانى به جاى « نه » بزرگ سياست « آرى » بزرگ را اتخاذ کنند. به اين ترتيب امريکايىها با اعزام ديپلماتهايى که همواره لبخند بر لب دارند با اشتياق به گفتوگو و چالش با مذاکرهکنندگانى مىپردازند که ممکن است هيچگاه نقش لبخند يا يک لطيفه کوتاه را در جريان گفتوگوهاى ملالآور طولانى درک نکرده باشند.
با اين حال، همين دايره مديريت کارکشتهترين ديپلماتهاى جهان به اعتراف تحليلگران شوراى روابط خارجى امريکا از برقرارى روابط ديپلماتيک و نيز تبديل تماسهاى غيرعلنى تقريباً مداوم به گفتوگوهاى علنى و رسمى با دايره سياست خارجى ايران درماندهاند.
همين تحليلگران معتقدند سه دهه اختلافات تاريخى حل نشده و باقيمانده از مداخلات امريکا در ايران، موانع احساسى طرفين و نيز تداوم فقدان تفاهم دوجانبه موانعى منطقى را در روابط بين دو کشور ايجاد کرده که به منافع دو کشور و حتى به منافع مشترک منطقهيى طرفين آسيب رسانده است.
ظاهراً امريکايىها در پارهيى از سطوح از ايرانىها متضررتر شدهاند زيرا آرشيو آنان از اطلاعات و دانش کافى پيرامون آنچه واقعاً در ايران جريان دارد کاملاً خالى است. يک دفتر نمايندگى امريکا در دوبى طى چند سال گذشته علاوه بر صدور ويزا براى متقاضيان ايرانى، به جمعآورى اطلاعات و شواهد پيرامون سياسيون و چالش محافظهکاران و اصلاحطلبان ايرانى پرداخته اما ظاهراً يافتههاى اين دفتر براى درک قواعدى که براساس آن سياسيون ايرانى سياست مىورزند قانعکننده نبوده است.
امضاى قرارداد طولانىمدت صادرات گاز ايران به سوييس و امتناع آن کشور از پيروى سياستهاى تحريم امريکا در مورد خريد نفت و گاز از ايران، واشنگتن را به اين سو متمايل کرده تا در صورت امکان دفتر حفظ منافع اين کشور در سفارت سوئيس را که با کارمندان تبعه سوئيس فعاليت مىکند مستقل کنند.
اين براى چندمين بار است که امريکايىها سيگنالهاى گشايش دفتر مستقل حفظ منافع را براى ايرانىها ارسال کردهاند. آنها قصد دارند خود رأساً مشاهده کنند در ايران چه مىگذرد و مستقيماً با ايرانىها در تماس باشند. مفهوم عبارت فوق آن است که مهاجران، پناهندگان، فراريان، اپوزيسيون و ايرانيان مقيم امريکا تاکنون قادر نبودهاند تصويرى منطبق با واقعيت را از جامعه ايران رسم کنند. وقتى با امريکايىها صحبت مىکنيد آنها تفاوت بين ايرانىهاى سنتى و مدرن و نيز تفاوت بين غربزدههاى دونبش و مذهبى ها را در چارچوب فکرى خود درنمىيابند و همه را يکى تلقى مىکنند.
امريکايىها بارها در تحليل چالش سياسى بين اصلاحطلبان و محافظهکاران ايرانى دچار خطا شدهاند زيرا به اعتقاد آنان طيف محافظهکاران سنتى ايران در برخى از مواضع از اصلاحطلبان مدرنتر رفتار کردهاند و مدرنها گاهاً رفتار بسيار سنتى و محافظهکارانهترى را از خود بروز دادهاند. امريکايىها خودشان معتقدند هيچ چيز از ايران جديد نمىدانند و با غيبت سىساله از ايران، عکسهاى جديد چاپ شده از منطقه برجهاى سفيد الهيه تهران که در زمينهيى از کوههاى توچال چاپ شده و از زيبايى ساحل منهتن نيويورک چيزى کم ندارد را درک نمىکنند.
به رغم ديدگاه برخى از سياستسازان ايرانى که وزارت خارجه، پنتاگون و شوراى روابط خارجى امريکا را يکدست و همه هيات حاکمه امريکا را طرفدار اسرائيل مىدانند، طى سى سال گذشته طيفهايى از وزارت خارجه و پنتاگون با دور زدن کنگره و سنا و با تمسک به لوايح و قوانينى که رئيسجمهور امريکا همواره حق ويژهاى براى تفسير يا وتو آنان براى خود قائل است درصدد تماس و معامله با ايرانيان بودهاند، تا جايى که حتى برخى از منابع ايرانى مدعى شدهاند طى سه دهه گذشته هيچگاه تماس دو طرف قطع نبوده است.
يادمان نرود که در اوج جنگ ايران و عراق و در حالى که هنوز ده سال از انقلاب ايران نگذشته بود و ايرانىها جدىتر از هميشه در همه جا شعار مرگ بر امريکا مىدادند امريکايىها سلاحهايى را به طرف ايرانى فروختند که در مقاطعى موازنه جنگ را به ضرر عراقىها برهم زد و در موارد بسيارى چشم خود را نسبت به خريدهاى کلان تسليحاتى ايران بستند.
اعزام رابرت مک فارلين، مشاور شوراى امنيت ملى امريکا، در دوران ريگان به ايران با کيک و کليد بىترديد از آن اقداماتى بوده است که بدون هماهنگى صورت نگرفت. پايان بحران گروگانگيرى لبنان در پايان دهه 90 بدون همکارى ايرانيان با طرف امريکايى امکانپذير نبود. پس از تخريب برجهاى دوقلو در 11 سپتامبر بهرغم اقدامات بىاساس اوليه عليه ايران، امريکايىها خيلى زود به اين واقعيت دست يافتند که ايرانىها در اين حمله تروريستى دست نداشته و حتى سياستسازان ايرانى مخالف امريکا نيز آن را محکوم کردند.
جلسات کارى مشترک در کشور ثالث و زمينهسازى براى حمله به افغانستان و نيز کمکهايى که امريکايىها در مرزهاى غربى افغانستان براى هدايت عمليات عليه طالبان از آن بهرهمند شدند حاکى از تاييد همان گفته پيشين است که روابط دو کشور در هيچ مقطع زمانى طى سى سال گذشته صفر نبوده است.
امريکايىها در سرنگونى رژيم صدام حسين بزرگترين برد تاريخى صد سال گذشته ايران را شکل دادند و شايد در هيچ مقطعى همچون ماههاى منتهى به حمله به عراق در سال 2003 سياست خارجى ايران و امريکا تا اين حد با يکديگر منطبق نبوده و همديگر را تکميل نکرده است.
مطالعه و مرور سير تحولات روابط ايران و امريکا طى سى سال گذشته يادآورى يک نکته بنيادين را همواره ضرورى مىسازد و آن اينکه اسرائيل به عنوان اصلىترين رقيب منطقهيى ايران در جهت عکس ايجاد مصالحه بين تهران و واشنگتن عمل کرده است زيرا يک دکترين دفاعى در اسرائيل معقتد است که برقرارى روابط تهران و واشنگتن از اهميت استراتژيک اسرائيل و کمکهاى نظامى امريکا به تلآويو مىکاهد، هر چند هواداران دکترين ديگرى بر اين نکته تاکيد دارند که کاهش تنش در روابط امريکا و ايران به انزواى اسرائيل پايان مىدهد و اسرائيلىها در ميان کشورهاى عرب احساس امنيت بيشترى مىکنند.
به اين ترتيب ادارهکنندگان سياست خارجى ايران با مطرح شدن پيشنهاد گشايش يک دفتر مستقل حفاظت از منافع امريکا بار ديگر بايد موضوع چگونگى ارتباط با امريکايىها را مورد ارزيابى قرار دهند. قبل از هر نکته با مراجعه به سايت دفتر حفاظت منافع ايران در امريکا و سايت سفارت سوئيس در تهران مىتوان دريافت که:
1- وظيفه اصلى دفتر حفاظت منافع دو کشور در تهران و واشنگتن پيگيرى امور عادى مردم دو کشور است که براى کار، تحصيل، سياحت به ايران يا امريکا سفر مىکنند. ثبت ازدواج و طلاق و صدور شناسنامه و نيز انجام امور مربوط به پاسپورت اتباع ايران و امريکا در امريکا و ايران به دفتر حفاظت منافع دو کشور واگذار شده است.
اتباع دو طرف براى پيگيرى برخى از دعاوى حقوقى و مالى و ادارى نيز از طريق اين دفاتر اقدام کنند. اظهارات اخير رايس وزير خارجه امريکا مبنى بر اينکه امريکا مايل است فعاليت دفتر مستقر در دوبى را به ايران منتقل کند و مايل است ايرانىهاى بيشترى به امريکا سفر کنند اين مضمون ديپلماتيک را با خود دارد که امريکايىها احتمالا از دفتر حفاظت منافع خود در تهران براى متقاضيان ويزا نيز صادر خواهند کرد، زيرا دفتر دوبى در حال حاضر صدور ويزا براى ايرانيان را نيز برعهده دارد. براساس عرف ديپلماتيک دفتر حفاظت منافعى که ويزا صادر کند در صورت تمايل و توافق طرفين قابليت آن را دارد تا به سطح کنسولگرى و سپس يک سفارتخانه کامل ارتقا يابد.
2- واکنش سنتى ايرانىها به گشايش دفتر مستقل حفاظت منافع امريکا در ايران اين است که اين دفتر به زودى به مرکزى براى جمعآورى اطلاعات حساس از کشور مبدأ تبديل شود و هستههاى اوليه يک لانه جاسوسى را تشکيل دهد.
توجه را بايد به اين نکته جلب کرد اساساً بخشى از ماموريت ادارى دفاتر حفاظت منافع، کنسولگرىها و سفارتخانههاى هر کشورى در کشور ديگر جمعآورى اطلاعات از آن کشور و تحليل و جمعبندى و نهايتاً مخابره آن به مرکز است.
اگر ديپلماتهاى ايرانى خارج از کشور به جمعآورى و تجزيه و تحليل و ارسال اطلاعات از محل ماموريت خود نمىپردازند و بيشتر به ادامه تحصيل اشتغال دارند اين مشکل ديپلماسى ما است نه مشکل ديگران.
نکته ديگرى که اين حساسيت امنيتى را منتفى و منطقى مىکند اين است که فکر نکنيم ديگر سفارتخانهها و کنسولگرىهاى فعال در تهران اطلاعات و آمار حساس از ايران جمعآورى و به مراکز خود ارسال نمىکنند، زيرا همه وزارت خارجههاى سراسر جهان از نمايندگىهاى خود مىخواهند اطلاعات مربوط به محل ماموريت خود را جمعبندىشده به مرکز ارسال دارند.
3- هيچ معاهده و پيمان منطقهيى و بينالمللى مرتبط با موضوعات سياسى، نظامى و امنيتى وجود ندارد که امريکايىها نقشى در آن نداشته باشند،البته اگر گرداننده اصلى آن نباشند. علنى کردن تماسهاى موجود با امريکايىها که به زعم خود امريکايىها ناشى از فراست طرف ايرانى است- و نيز پىريزى تماسهايى که ادراک مستقيم امريکايىها از ايرانىها را افزايش مىدهد مىتواند تا حدودى زمينهساز حل بحران روابط دو کشور باشد؛ بحرانى که تهران و واشنگتن هيچ يک طرح کاملى براى مرتفع ساختن آن ندارند.
علنى کردن و نيز گسترش روابط با سازمانها و نهادهاى رسمى و انبوه نهادهاى غيررسمى تنفس را براى ديپلماسى ايرانى در سطح بينالمللى آسانتر مىسازد و کمهزينهتر؛ امرى که مىتواند به خروج تدريجى ايران از انزواى بينالمللى منجر شود.
4-الگوى ديپلماتيک حل اختلافات چين و امريکا يک استثناى تاريخى بود که تکرار آن به لحاظ درهمتنيدگى بيشتر روابط بينالملل اگر غيرممکن نباشد، ديگر مقرون به صرفه نيست.
چينىها و امريکايىها در 1972 به مذاکراتى جامع پيرامون کليه اختلافات سياسى، نظامى، اقتصادى و امنيتى پرداختند و يکجا در مورد اصلىترين موضوعات به ويژه ميلياردها دلار قرارداد اقتصادى به توافق رسيدند. در مقايسه پروژه ايران و چين در مواجهه با امريکا، بايد اذعان داشت که نه ايران مانند چين سه دهه پيش است، نه سياست خارجى امريکايىها چنان دوبعدى و ناشى و متاثر از فشارهاى جنگ سرد است، و نه محيط روابط بينالملل مانند سهدهه پيش چنان خشک و بىانعطاف و دوقطبى است که بدون حصول توافق اصولى بين سران دو کشور نتوان به توافقهاى کوچکتر دست يافت.
5- اداره سياست خارجى امريکا براى برخورد با بحرانهاى گرهخوردهيى همچون برقرارى روابط ديپلماتيک با ايران بيش از آنچه به نظر مىرسد دچار اختلاف نظر و ديدگاه است. احتمال دريافت پيشنهادهاى کارىتر و کاراتر همانقدر است که ممکن است طرح پيشنهاد اخير براى گشايش دفتر حفاظت منافع به فراموشى سپرده شود.
در شرايطى که بحث پيرامون فعاليت هستهيى ايران اصلىترين مرکز ثقل برخورد جامعه بينالملل با ايران است، آرامتر برخورد کردن با پيشنهاد طرف امريکايى ممکن است بتواند به دستاوردى منجر شود. بسيارى از ديپلماتها معتقدند برگههاى اصلى وسط پرونده هستهيى ايران هيچ ربطى به فعاليتهاى هستهيى ايران ندارد بلکه اين برگهها مربوط به بلاتکليف ماندن روابط دو کشور ايران و امريکاست و دست نيافتن به توافقنامههاى امنيتى با ايران در ارتباط با عراق.
سياستسازان ايرانى ممکن است بتوانند همزمان مذاکره در دو ميز متفاوت اما مرتبط با هم را بيازمايند يا تجربه کنند؛ چانهزنى پيرامون فعاليت هستهيى ايران و نيز ايجاد نوعى تغيير در روابط با امريکايىها.
ديپلماتهاى اروپايى همواره در پاسخ دادن به يک سوال دچار لکنت زبان هستند و آن پاسخ به اين سوال که چقدر مواضع آنان در پرونده هستهيى ايران از امريکايىها تاثير مىپذيرد و چقدر مواضع کشورهاى اروپايى مستقل از امريکايىهاست.
بنابراين در شرايطى که جامعه بينالملل در برخورد با ايران هرچه بيشتر با امريکايىها همنظر مىشود توجه بيشتر به چراغ سبزهاى ديپلماتيک در اين مقاطع حساس عقلانى به نظر مىرسد. در حال حاضر که حماس و متحد استراتژيک ايران؛ سوريه، با اسرائيلىها مذاکره مىکنند و به توافق مىرسند و حزبالله لبنان با گروه 14 مارس به توافق مىرسد که علناً از سوى امريکا و کشورهاى عرب هدايت مىشود، ما چرا با دقت بيشترى توان ديپلماسى خود را فعال نکنيم؟
ترديد نکنيم که ديپلماتهاى امريکايى نماز نمىخوانند، مسجد نمىروند، حجاب ندارند و در ميهمانىهاى رسمى آبپرتقال نمىنوشند اما فعالترين ديپلماتهاى جامعه بينالملل هستند. بنا بر قولى اگر در مذاکرات ديپلماتيک به امريکايىها دست داديد بىدرنگ انگشتهاى خود را بشماريد تا کم نشده باشد، اما کم نيستند ديپلماتهايى که کشورشان مسائل، مصائب و بحرانهاى سياسى امنيتى بسيار بزرگترى دارند اما همزمان با همه طرفهايى که آنها را به چالش فرامىخوانند گفتوگو مىکنند و اساساً معتقدند عدم حصول توافق در يک دور مذاکره، مانع از آن نمىشود تا دور بعدى گفتوگوها را آغاز نکنيم. هندىها اينگونهاند. بنابراين اگر موضوع حل اختلافات ايران و امريکا و آغاز گفتوگوهاى مستقيم دوطرف منوط به عذرخواهى يکطرف از ديگرى باشد، اگر منوط به توافق همهجانبه پيرامون سىسال مجادلات حل نشده است، و اگر منتظر برگزارى يک کنفرانس مطبوعاتى سران دو کشور و عکسهاى يادگارى و انتشار بيانيه مشترک هستيم شايد چنين تحولى هرگز رخ ندهد.
و اگر طى سىسال گذشته و پس از طى هشت دوره رياست جمهورى از کارتر تا بوش پسر هنوز منتظر تحولات جديد در دوران رياست جمهورى جديد- باراک اوباما- هستيم از ياد نبريم که تبليغات رياست جمهورى امريکا و اداره سياست خارجى امريکا پس از پايان انتخابات دو موضوع کاملاً جدا و بىارتباط با يکديگر هستند.
شايد و البته شايد رئيسجمهور بعدى امريکا با تمسک به شعار « تغيير »، واقعاً به وعده خود مبنى بر گفتوگوهاى دوجانبه، مستقيم و بدون پيششرط بين ايران و امريکا همچنان متعهد باقى بماند، ولى رئيسجمهور فعلى نيز با ارسال برخى سيگنالهاى مثبت ممکن است در تدارک ثبت يک نقطه مثبت در سوابق کارى حزب جمهوريخواه باشد؛ يعنى آغاز کنار آمدن با ايران، پس از توافق با کره شمالي.
نظر شما :