در کنار ما يا در کنار ايران؟

۱۴ مرداد ۱۳۸۶ | ۱۸:۱۲ کد : ۴۵۴ سرخط اخبار
مقاله اى از جان بولتن از نو محافظه کاران تندرو خطاب به دولت جديد انگليس

نخستین دیدار گوردن براون از واشنگتن به عنوان نخست وزیر بریتانیا آغازی برای مطالعه درباره نقاط ضعف وقوت روابط بین امریکا وانگلیس است. اشتباه است که گمان کنیم اختلافات بر سر مساله عراق با توجه به اهمیت وستیزه جویی آن نشان دهنده یک تغییر اساسی در روابط امریکا وانگلیس است.

 

تونی بلر و جورج بوش ، در زمینه گرم شدن زمین توافق ندارند، همان طورکه آقای براون وآقای بوش نخواهند داشت.اما هیچ کدام از این موارد نشان دهنده یک تغییر نمی باشد. در حقیقت، "روابط مخصوص" به صورت قویتر ویا ضعیف تر کاملا در دستان بریتانیا رشد می کند.

 

آمریکایی ها ازمنظر سیاسی مایل هستند تا آن را همانطور که هست واساساً از جنگ جهانی دوم بوده است حفظ کنند. این بدین معنی نیست که دو کشور همواره موافقند، وبدین معنی هم نیست که بریتانیا مثل دنباله رویی است که پیرو رهبری آمریکاست. بریتانیا خود هم رهبری می کند.

 

به هر حال سوال های اساسی بیشتری وجود دارد.دولت های متوالی بریتانیا،بریتانیا را بیشتر وبیشتر به اتحادیه اروپا وارد کرده اند،وهمواره اعلام کرده اند که هیچ چیز اساسی درباره شرایط و وضعیت بریتانیا تغییر نمی کند. بریتانیا از این بابت تنها نیست.

 

کشورهای اروپایی از "اتحاد همیشه نزدیک" حمایت می کنند و پیوسته تاکید می کنند که آنها هیچ تغییر اساسی در زمینه کنترل قدرت عالیه در زمینه سیاست خارجی وداخلی را مد نظر ندارند.

 

این نگرش گسترش یافته است، اما فوریت قانون اروپایی- تحت هر اسمی - بریتانیا را به یک نقطه روشن تصمیم گیری رسانده است. به هر حال، درکل، بزرگی تغییرات در شرایط قبلی  اعضای دولت - ملت های وستفالیا اتحادیه اروپا دیگر به چشم نمی آید.

 

بنابراین،گفتن اینکه "مهمترین رابطه دوجانبه" بریتانیا با آمریکا است، اما این رابطه با عضویت انگلیس دراتحادیه اروپا قابل مقایسه نیست، یک نکته هوشمندانه اما درنهایت بی معنی است. با حذف کلمه "دوجانبه" مهم ترین "رابطه" بریتانیا چیست؟ آیا براون به اتحادیه اروپا به عنوان دولت تحت قانون، همانند آنچه برخی از حامیان اتحادیه اروپا اعلام می کنند توجه می کند یا خیر؟

 

پاسخ به این سوال ها آنچیزی است که واشنگتن حقیقتاً بدان نیاز دارد تا بداند. آنچه لندن احتیاج دارد تا بداند این است که پاسخ آن نتیجه منطقی خواهد داشت.

 

برای مثال، چرا یک اتحادیه با یک سیاست خارجی وامنیتی معمول وازدید یک "وزیر خارجه واقعی" دو جایگاه دائمی در شورای امنیت سازمان ملل و اغلب 3 جایگاه غیر دائمی از مجموع 15عضو مجمع را داراست؟

فرانسه وبریتانیاممکن است تمایلی به ترک وضعیت منحصر خود نداشته باشند، اماچه چیز  آنها را - به عنوان عضو اتحادیه - از لوکزامبورگ یا مالتا متفاوت می سازد؟ هریک اتحادیه، یک جایگاه.

 

البته،جایگاه دائمی شورای امنیت به تنهایی مساله اصلی نیست - سوال این است که آیا بریتانیا هنوز بر سیاست خارجی خود سلطه دارد یا آن جایگاه مقرر خود را درزنجیره اتحادیه اروپا دارد.

 

رابطه هوشمندانه امریکا وانگلیس را درنظر بگیرید. بنیاد ها در آن رابطه ائتلاف هوشمندانه بدون رضایت طرفین با دیگران تقسیم نشده است. فشار به زودی در دایره اتحادیه اروپا ایجاد می شود، به هر حال، بریتانیا از سیاست های مبتنی بر آگاهی که سایر اعضا ندارند حمایت می کند. آقای براون درباره تقسیم هوشمندی آمریکا با سایر اروپاییان چه نظری دارد؟

 

در نهایت، ثابت خواهد شد که اهمیت برنامه اتمی ایران برای دو کشور بیشتر از نا آرامی ها در عراق است. آمریکا، در یک تلاش شکست خورده دیپلماتیک از رهبری اتحادیه اروپا برای باز داشتن ایران از دنبال کردن برنامه اتمی پیروی می کند.

اگر آقای بوش تصمیم بگیرد که تنها راه برای توقف ایران استفاده از نیروی نظامی است، آقای براون چه خواهد کرد؟حمایت از امریکا یا اجازه دادن به ایران برای ادامه برنامه اتمی؟

 

من قبل از اینکه درباره" روابط مخصوص" زیر نظر آقای براون به نتیجه برسم منتظر پاسخ به این سوال و سوالات دیگر خواهم ماند.

 

نویسنده  مقام عالی، در سازمان اقتصادی امریکا است وسفیر ایالات متحده در سازمان ملل در سالهای 2005 و2006 بوده است. کتاب وی"واگذار کردن یک انتخاب نیست"، در امریکا در ماه نوامبر منتشر خواهد شد.

بديهى است که ديدگاه اين مقاله بازتاب دهنده نگاه ديپلماسى ايرانى نيست  و تنها در جهت شناخت افکار تندروانه نومحافظه کاران منتشر شده است.


نظر شما :