واکاوی سقوط صدام حسین و تحولات 25 ساله حکومتش

۲۳ فروردین ۱۳۸۸ | ۲۱:۰۸ کد : ۴۳۲۵ اخبار اصلی
گفت‌وگوی دیپلماسی ایرانی با بهمن آقارضی پژوهشگر امور منطقه و بین‌الملل.

 وارد ششمین  سال سقوط صدام حسین در عراق شده ایم. این تحولات را چگونه ارزیابی می کنید؟

بررسی پدیده صدام حسین در تاریخ سیاسی عراق حائز اهمیت و بنوبه خود جالب است. نه به این معنا که شبیه صدام حسین در طول تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورها و زمامداران جورواجورآنها منحصر بفرد و یا کم است که نیست. بلکه به خاطر اینکه تاثیرات صدام حسین پس از سقوط وی و سپردن او به چوبه دار بر رویدادهای بعد از خودش مهم تر و جالبتر و موجد تغییرات و تحولاتی  شده است که میتواند به همان اندازه دوران حکومت وی بر تمام شئون زندگی مردم عراق و منطقه به دلیل ویژگیهای قومی – مذهبی و ژئو پلوتیک عراق موثر و انقلابی باشد.حتما کسی فکر و پیش بینی نمی کرد که با سقوط احتمالی صدام حسین و دگرگونی در عراق شاهد تشکیل حکومت شیعی در عراق و رسمیت یافتن دولت اکثریت شیعه در بغداد و پایتخت خلافت شویم.این برای اعرابی که د ه ها سال است در اطراف و کنار عراق زندگی می کنند و بیشتر از جنبه تاریخی و رقابت های مذهبی  به این کشور نگاه میکنند حتما سخت است ولی بلا شک رفتار متعادل و مستقل عراق در منطقه و نیز در برابر نیرو های خارجی حداقل تا کوتاه  مدت می تواند کشور های عربی را به این نتیجه برساند که عراق جدید را بپذیرند و از وجود یک عراق باثبات و منطقی نیز بهره ببرند؛ و بعد از آن نیز شاهد رفتار متقابل باشند. به نظر میرسد که با وجود رهبران هوشمند مذهبی و سیاسی کنونی در عراق امروز این فرآیند آغاز شده است.

صدام حسین به جهت تاریخی خود را میراث دار امویه وعباسیان می دانست  و با همین افکار و خواب دوران طلایی پیروزی های اعراب بر ایرانیان و امپراطوریهای ایجاد شده حاصل از این پیروزی ها به اوج قدرت و یکه تازی رسید و حوادث مهم ،عبرت آموز و البته تلخ و ویرانگری را به میراث گذاشت.

در دوران حکومت وی معیار و ارزش حزب بعث و وابستگی به حزب بود. نگرانی از اکثریت شیعه در بالاترین حد قرار داشت و شیعیان بطور اعم از امکان حضور در مناصب و موقعیت های موثر و حساس به دور بودند.

 صدام حسین برای رفتارهای خود چه دلایل و توجیهاتی داشت؟

صدام نسبت به همسایگان خود بسیار ظنین وکینه عجیبی داشت. تاریخ عراق صدام نشان می دهد که وی از ابتدا با نفرت نسبت به ایران از جهت ایرانی و شیعه بودن آن، کویت و عربستان با چشمداشت سرزمینی و ثروت نفت آنها و به سوریه، اردن و ترکیه از باب اختلافات تاریخی و سیاسی که با این دو کشور در مرزهای غربی و شمالی خود داشت نگاه می کرد. هر چند کینه وی نسبت به ایران و شیعه عجیب بود و باعث شده بود هیچ قساوتی را نسبت به آنها کم نگذارد. در این روند دست وی به خون همه اقشار مردم عراق و به خصوص روشنفکران و دانشمندان و علمای مذهبی این کشور بطور وسیعی آلوده شده بود. او به همه اطراف خود چه در داخل و چه در خارج مرزهای عراق ظنین بود. با اعراب و اهل سنت هم مثل ایران کم و بیش یکسان رفتار می کرد. رفته رفته و شاید با پایان جنگ با کویت دیگر دوست و هم رازی نداشت و خیانت جزو رفتارهای مخفی اطرافیان وی شده بود. همه نزدیکانش حداقل در فکر و ذهن خود او را طرد و منزوی کرده بودند. با آغاز جنگهای اول و دوم نفت در سالهای 1991   و 2003 وی تنها مانده بود. نحوه پنهان شدن و دستگیری او هم همین واقعیت را شهادت می دهد. تا به چوبه دارآویخته شد.

مسیر سیاسی به قدرت رسیدن او چگونه بود؟

 عراق جدید محصول تکه تکه شدن امپراطوری عثمانی بعد از جنگ جهانی اول است. مثل وضع سایر بلاد اسلامی کنونی در خاورمیانه. نقشه عراق جدید نیز بر طبق معاهده سایکس – پیکو بین نمایندگان مذاکره کننده بریتانیا و فرانسه تعیین و مشخص شد..بعدا این توافق در لوزان مورد تایید و تصویب قرار گرفت. در این ارتباط انتخاب و تعیین رهبران سنی عرب برای رهبری کشورهای نوظهور خاورمیانه پس از جنگ بین المل اول را در دستور کار قرار دادند. از جمله ترکیه جدید، سوریه و لبنان و سایر کشورهای منطقه که نیز تحت سیطره عثمانی بودند هم به همین نحو تجزیه و تقسیم شدند. بالاخره در سال 1932 دولت انگلیس به عراق استقلال داد در حالی که ملاحظات نظامی خود شامل حفظ پایگاه ها و قوای نظامی اش را نگاه داشت. خانواده سلطنتی هاشمی به رهبری ملک فیصل را در آن مستقر کرد. مجددا عراق در سال 1941 توسط قوای انگلیس از بیم قطع نفت عراق (بصره و موصل ) اشغال شد. در سال 1947 قوای نظامی آن خارج و حکومت سلطنتی به حیات خود ادامه داد تا در کودتای خونین سال 1958 عبدالکریم قاسم از این کشور رخت بربست. قاسم از پیمان بغداد که در سال 1955 توسط انگلیس ها برای مقابله با شوروی کمونیست تاسیس شده بود خارج و به مسکو نزدیک شد. قاسم نیز با کودتای 1963 عبدالسلام عارف برکنار و کشته شد تا مدتی که حزب بعث به رهبری احمد حسن البکر بر خانواده عارف مستولی شد و عراق را در سال 1968 تحت انقیاد وکنترل خود آورد.

صدام حسین در کودتای حزب بعث که با شعار پان عربیسم، مدرن سازی اقتصادی و سوسیالیسم عربی به قدرت رسیده بود نقش مهمی را بازی کرد. صدام و حزب در اولین گام ودر ابتدای دهه هفتاد کمپانی نفتی عراق را که هنوز در دست و انحصار شرکت های غربی بود ملی اعلام کرد و تا زمان سقوط خود در آمدهای نفتی را خرج اهداف سیاسی و قومی ،ماجراجویانه و توسعه طلبانه خود در عراق و منطقه کرد. صدام از سال 1969 تا 1979 معاون رییس جمهور و نفر دوم حزب بعث بود.

صدام در 1975 با امضای قرار داد مشهور الجزایر با شاه وقت ایران به دنبال  ایجاد توازن سیاسی در منطقه و ایجاد امنیت  در مرزهای شرقی عراق و کنترل مسئله اکراد بود و تا زمان حمله به ایران اسلامی در سپتامبر 1988 (31  شهریور 1359)در انتظار ماند. صدام و دولت بعث در این قرار داد خط تالوگ را بعنوان مرز آبی شط العرب (اروند رود) که تا آن روز انکار می کردند بین دو کشور پذیرفتند.

در این فاصله و در مقابل ملا مصطفی بارزانی رهبر وقت کردها که تحت حمایت شاه ایران علیه رژیم بعث بود توسط ماموران ساواک تحت الحفظ به اتریش تبعید شد.

تحولات سه جنگ خلیج فارس در دوره صدام حسین بر چه محورهایی بود؟

بالاخره صدام حسین در جولای 1979 با قتل عام بسیاری از مخالفان خود به ریاست جمهوری عراق دست یافت. وی به عنوان رییس جمهور و فقط در طی 25 سال عامل  و شاهد سه جنگ مهم و سرنوشت ساز در خلیج فارس بود.جنگهایی که زمینه های تغییرات عمیق ژئو پولتیک در منطقه و بر خلاف منافع غرب و امنیت سازی مورد نظر آنها را فراهم آورد. جنگ توسعه طلبانه و پیشگیرانه علیه انقلاب اسلامی ایران (1988-1980) هدف اصلی تهاجم علیه ایران بود. تشکیل شورای همکاری خلیج فارس و انهدام مرکز هسته ای اوزیراک در 18 کیلومتری بغداد هر دو در سال 1981 و تجهیز صدام حسین به انواع سلاح های کشتار جمعی توسط گروه غرب از تحولات مهم این دوره است. کشورهای شورای همکاری با حمایت های پیدا و پنهان خود از صدام حسین نگرانی های عمیق خود را در قبال ایران جدید به نمایش گذاشتند در حالیکه رهبران ایران سعی در پرهیز از این مواجهه می کردند. سیاست "توازن قوا" به سود اعراب محافظه کار در منطقه  چارچوب راهبرد آمریکا در قبال دو کشور ایران و عراق بود.

اشغال کویت با هدف تصرف نفت این کشور و توسعه دسترسی به سواحل خلیج فارس (1991-1990) صورت گرفت. جنگ جدید  متعاقب افزایش کشمکش های عراق و کویت بر سر قروض حدود 75 میلیارد دلاری عراق به این کشورمانده از کمکهای کویت به عراق در جنگ علیه ایران  و ادعاهای ارضی علیه کویت بر پا شد. صدام حسین به درخواست خود  در 25 ژوئیه 1991 با خانم آوریل گلاسپی سفیر آمریکا در بغداد ملاقات کرد و نظر وی را در مورد اختلافات خود با کویت سئوال کرد. سفیر از قول جرج بوش پدر و جیمز بیکر وزیر خارجه به رییس جمهور عراق گفت، "آنها قصد دخالت در اختلافات مرزی دو کشور را ندارند".

متعاقب این مواضع ملایم و مبهم مذاکرات عراق و کویت شکست خورده اعلام شد و صدام دستور پیشروی ارتش این کشور به داخل سرزمین  کویت و اشغال آن را صادر کرد. نحوه برخورد واشنگتن با سئوالات صدام از سفیر گلاسپی بعدا مورد مناقشه فراوان در بین تحلیل گران امر شد.عد ه ای آنرا محرک صدام برای حمله و عده ای آنرا بی خبری آمریکا از تصمیمات رهبر عراق برای حمله به کویت خواندند؛ ولی شواهد واضح نشان می دهد آمریکا در انتظار عملی شدن تصمیم صدام برای حمله بود. قبل از حمله، ارتش عراق به استقرار ادوات سنگین و تهاجمی خود در تمامی خطوط مرزی با کویت اقدام کرده  بود. با آغاز حمله  عراق به کویت وقتی بوش پدر را از خواب بیدار کرده و خبر حمله را به وی می دهند واکنش او چنین بود "بالاخره او به دام افتاد".

سیاست "مهار دوگانه "چارچوب راهبرد آمریکا در قبال دو کشور ایران و عراق از این تاریخ به بعد بود.

 جنگ دوم نفت در خلیج فارس  با هدف سرنگونی صدام در سال 2003 توسط جرج بوش رییس جمهور وقت آمریکا اتفاق افتاد. حوادث یازده سپتامبر فضای تهاجم آمریکا به عراق را با اتهامات ارتباط صدام با القاعده و مسلح بودن ارتش عراق به انواع  سلاح های کشتار جمعی فراهم کرده بود. در حالی که هر دوی این اتهامات بعدا و به طور مکرر از تریبونهای رسمی و غیر رسمی آمریکا و گروههای بازرسی حکومتی و بین المللی رد شد. توسعه طلبی و دسترسی به ذخایر نفت عراق و نیز اطمینان از تامین امنیت اسراییل از اهداف اولیه و اصلی واشنگتن در حمله به عراق و تغییر رژیم حاکم  بود. بعدا معلوم و اقرار شد که ظن سوء قصد صدام حسین به بوش پدر در تابستان 1993 هنگام دیدار وی از کویت و موشک باران اسراییل در 1991 از محرک های حاشیه ای طرح حمله به عراق در اذهان جمهوریخواهان آمریکا بوده است.

از این زمان به بعد عراق نقش مهمی در روابط میان ایران، آمریکا و اعراب منطقه به خود گرفته است. سیاست "نا پایدار و سردرگمی" تعریف مناسبی از راهبرد آمریکا در دوران جرج بوش پسردر قبال ایران و عراق تاکنون است.

محورهای سیاست داخلی و خارجی عراق بر چه اصولی تکیه داشت؟

سرکوبی و قتل عام مداوم و بی وقفه شیعیان و اکراد و سایر مخالفین و رهبران اصلی آنها در کنار شعار حمایت از فلسطین و پان عربیسم ضد امپریالیستی ،بخش مهمی از رفتار و منش سیاسی صدام حسین را در قبال تحولات داخلی و خارجی عراق در طول 25 سال  زمامداری وی تشکیل میداد.حمایت از آرمان فلسطین و گروه های فلسطینی و نهضتهای رادیکال منطقه محور تحرکات سیاسی صدام حسین در منطقه و جهان عرب بود. فلسطینی ها او را همواره یک دوست می پنداشتند. هر چند صدام از این اهرم برای باج گیری از کشورهای ثروتمند عرب بخوبی استفاده می کرد.

توسعه نیافتگی و اتکاء به در آمدهای  نفت در عراق از فقدان افکار به روز و ناکار آمدی اقتصادی صدام حسین در طول زمامداری وی حکایت میکرد.رشد اقتصادی عراق نیز ناشی از درآمدهای نفت و طرح های عمرانی بیشتر بر اساس نیاز های  ارتش و اجرای برنامه های نظامی سیاست گذاری و اجرا می شد.

روابط غرب با صدام حسین بر چه پایه ای بنا شده بود؟

اولا عراق بیشتر به عنوان یک  واحد نفتی برای غرب و جهان صنعتی بشمار می رفت. بر اساس منابع و دانشنامه های موجود غربی افکار صدام حسین در دهه های شصت و هفتاد به عنوان سدی در برابر نفوذ و پیشروی کمونیست ها در آسیای غربی و خاورمیانه  تلقی می شد. صدام حسین در جنگ سرد علیه ا فکار کمونیست ها عضو کوچکی در استراتژی غرب محسوب می شد.علیرغم اینکه حزب بعث مثل سایر احزاب رادیکال عربی و گرایشات جمال عبداناصر در مصر به سیاست ها و حمایت های شوروی سوسیالیستی متکی بودند ولی این موجد خویشتنداری آنها در پیش گرفتن رفتار خشن در قبال کمونیست های این کشورها نمی شد. صدام در طول عضویت موثر خود در حزب بعث و نیز بعد از ریاست جمهوری اش بارها به سرکوب کمونیست ها و تشکیلات آنها بدون بیم از واکنش مسکو پرداخت.

البته وی شاکله حکومت خود را بر روابط نزدیک با روس ها و با حفظ احتیاط بنا کرده بود. او با متنوع کردن منابع اقتصادی و تسلیحاتی خود بین شرکاء و حامیان غربی و روس خود موفق شده بود در ماجرا جویی های خود در منطقه کاملا از حمایت های ایشان بهره مند شود.در جنگ علیه ایران کاملا از طرف همه کشورهای عضو کلوب غرب و شرق بهره برد. در حالی که فرانسوی ها و روسیه درماجرای اشغال کویت نمی توانستند از وی حمایت کنند. روس ها در جنگ دوم نفت و قبل از سقوط بغداد در 2003همه کار برای حفظ وی صورت دادند.تا جائیکه وارد عرصه کمکهای راهبردی نظامی به نفع وی نیز شدند ولی این برای نجات خود و صدام در صحنه عراق خیلی دیر شده بود.

 این واقعیت نیز جالب بود در حالی که صدام از کمکهای بی شائبه غرب برای حمله و شروع جنگ با ایران بر خوردار بود ولی حمله و انهدام مرکز اتمی عراق در سال 1981 توسط هواپیماهای اسراییل نشان داد که غرب به صدام حسین نه بعنوان یک متحد و یا شریک منطقه ای که به عنوان یک ابزار تاکتیکی نگاه می کرد و هیچ گاه به او اعتماد نکرده بود.

چه تغییراتی در نگرش غربیها در قبال صدام حسین قبل از آغاز جنگ آنها علیه عراق در 1991 پیش آمده بود؟

جنگ ایران و عراق پایان یافته بود.عراق در جنگ علیه کشورمان چیزی جز ویرانی منابع دو کشور و تحقیر ملت عراق بدست نیاورده بود. صدام 5 سال پس از پایان جنگ خط و نشانهای جدیدی برای همسایگان و منطقه می کشید. ارتشی بزرگ توسط وی سازمان یافته بود. قروض عراق به شیخ نشینهای عرب بر دوش این کشور و بعثیون سنگینی می کرد. عراق بدنبال تنفس بود. ساحل عراق در کنار ام القصر فقط 58 کیلومتر را شامل میشود.عراق بدنبال گسترش دسترسی خود به آبهای خلیج فارس بود.روابط صدام حسین با اعراب روز به روز بدتر می شد.

از طرفی بعد از پایان جنگ عراق با ایران دولتی عمل گرا در ایران بر سر کار بود. و مسیر  باز سازی زیر ساخت های کشور را در پیش گرفته بود.جهت گیری کلی خارجی کشور مثبت بود.و همین کاررا  برای توجه و ورود سرمایه گذاری خارجی به خصوص در حوزه نفت و گاز تسهیل می کرد. یعنی اطمینان خاطر مناسبی در روابط خارجی ایجاد شده بود.

در حالی که عراق بدون داشتن زیر ساختهای کافی یک کشور مقروض وفقط یک وارد کننده کالا های خارجی بود و نه بیشتر. لذا صدام حسین رقیب شرقی خود را در موقعیت بهتری می دید. بهبود روابط ایران و اعراب نیز به آرامی آغاز شده بود.

استفاده از سلاح های شیمیایی بویژه علیه اکراد و کشتار حلبچه و در آخر تهدیدات مرزی علیه اعراب از جمله کویت و عربستان و اشغال کویت همه در عزم سران جمهوریخواه آمریکا برای کسب حمایت افکار عمومی جهان و حمله نظامی به عراق کافی بود. البته مدارک رسمی و شواهد بعدی نشان می دهد که آمریکایی ها قبلا تصمیم خود را برای این حمله گرفته بودند به شرطی که زمینه های کار فراهم شده باشد. در واقع صدام حسین آنها را دعوت به لشکر کشی به منطقه کرد.

اما چرا در این مرحله  بغداد توسط نیرو های آمریکایی اشغال نشد و صدام بدام نیفتاد؟

دو علت عمده  داشت. اول نگرانی آنها از بهره برداری ایران از ماجرا بود. انتفاضه شیعیان علیه حاکمیت بعث و صدام حسین شروع شده بود. این قیام با چراغ سبز دولت بوش پدر سرکوب شد و ناکام ماند. آنها از نفوذ و ورود نیرو های ایران به داخل بصره همزمان با حملات ارتش آمریکا به عراق هم سخن گفتند. در این زمان هنوز کشورمان که چند سالی بود از جنگ تحمیلی خلاص شده بود نفوذ لازم دیپلماتیک در منطقه و در سطح بین الملل را بدست نیاورده بود تااز آن برای تسریع سقوط رژیم بعث استفاده کند. این موقعیت بعدا در سال 2003 و حمله مجدد به عراق به نحو مطلوبی ایجاد شده بود.

دوم ترس و فشار اعراب برای جلوگیری از سقوط صدام حسین به همین بهانه ایران بود. روابط آمریکا با اعراب خلیج فارس و سایرین ملاحظات خاص خود را دارد.

اما خواهیم دید که آثار این جنگ و پیامدها ی آن بر دوش صدام حسین و اشتباهات و ارزیابی غلط صدام حسین پاشنه آشیل سقوط نهایی دیکتاتور عراق را فراهم کرد.

چه تحولات مهم تری رخ داده بود  که آمریکا عزم خود را برای ساقط کردن صدام  در 2003 جزم کرد؟

 صدام خود را بازیگر ماهر مانده از دوران جنگ سرد محسوب می کرد. صدام به دلایل و کمبود های  شخصیتی هیچ گاه نتوانست روی  تغییرات اجتماعی داخلی و محیطی خود تسلط پیدا کند و ارزیابی صحیحی از اوضاع داشته باشد. وی در حالی کویت را اشغال کرد که تصور درستی از پارامترهای جنگ سرد نداشت. شوروی سابق پاشیده بودو به چند تکه تقسیم شده بود. و لذا ادامه تکیه به روسها در این شرایط نمی توانست عراق را از تهاجم آمریکا نجات دهد. از طرفی کویت یک واحد نفتی بود که عراق اجازه نداشت وارد شریان و حریم حیاتی غرب در آن زمان شود. صدام در محاسبات خود به این نکته راهبردی در اندیشه استراتژیک غرب در قبال منطقه توجه نکرده بود. کلا نگاه غرب به برنامه اشغال کویت را میتوان شبیه نگاه آنها در بحث تنگه هرمز و نیز جزایر سه گانه ایران در خلیج فارس دانست.

به هر حال بعد از رهایی کویت از اشغال و شکست ارتش عراق معاهده ای میان عراق و طرف پیروز به رهبری آمریکا ولی در چارچوب سازمان بین الملل منعقد شد که پیامدهای مهم حقوقی، سیاسی و نظامی را به رژیم عراق تحمیل می کرد. این پیامدها حاوی دو بخش بود:غیر نظامی و نظامی که شامل خلع سلاح و تحدید تسلیحاتی عراق بود.

بخش غیر نظامی  در چارچوب برنامه نفت در برابر غذا بود. یعنی پول فروش نفت عراق به صندوقی تحت نظارت سازمان ملل ریخته می شد و بعد از برداشتن قسطهای قروض عراق برای پرداخت به  خسارت دیدگان جنگ و از جمله کویت مابقی برای پرداخت بهای مواد غذایی و دارویی و ضروری برداشته می شد. این محدودیتها کم کم کاسته شد.

در بخش نظامی، عراق اجازه استفاده از ساحل دریایی خود را در بندر ام القصر این کشور نداشت و باز سازی قوای مسلح و ارتش عراق تحت کنترل در میآمد و خرید و دپوی اقلام نظامی آن  بر اساس نظر طرف پیروز  انجام می گرفت.

آمریکا در حمایت از اکراد هم به ایجاد منطقه کنترل پرواز ممنوع عراق در آسمان کردستان این کشور مبادرت کرد. تا هم پاسخی به نگرانی های ترکیه برای جلوگیری از حرکت جدایی طلبانه اکراد عراق داده باشد و هم از حرکت نظامی صدام برای سرکوب کردها پیشگیری نماید. حکومت خود مختار کردستان عراق از این زمان عملا تشکیل شد تا پس از ساقط شدن صدام در سال 2003 و در  چارچوب جمهوری عراق رسما اعلام موجودیت کند.

اما مهمترین ماده معاهده تحمیلی به عراق اجبار این کشور  به نابودی تمامی سلاحهای کشتار جمعی و موشکی آن در واقع بعد از شروع آتش بس میان طرفین بود.هدف آمریکا در ارتباط با این بند تنبیه صدام حسین و تامین امنیت اسراییل بود. هدف  صدام حسین نیز از کتمان این موضوع به اعتراف خودش، جلوگیری از بهره برداری ایران و بهم خوردن توازن قوا در منطقه بود. صدام حسین تحت نظارت غربی ها مجبور شد تمام سلاحهای دور برد،شیمیایی و بیولوژیک خود را طی چند سال نابود کند. این مسئله در تبلیغات غرب قبل از تهاجم 2003 هیچگاه جایی پیدا نکرد.

خبرگزاری های غربی  بعدا از قول یک مقام ارشداطلاعاتی آمریکا که از صدام حسین بازجویی کرده می گویند، "دیکتاتور معزول عمدا می خواست جامعه جهانی را متقاعد کند که سلاح هسته ای در اختیار دارد تا از این طریق ایران را مرعوب سازد".

در واقع با پایان حمله به عراق ،آمریکا به تعریف راهبرد جدیدی از سیاست خود در منطقه و جهان برای پیشگیری از اتفاقاتی شبیه استفاده صدام حسین از موشکهای دور برد را تدوین و شروع به اجرا کرد. این برنامه  تحت حمایت سیاسی  اعضای شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت. هدف از این سیاست از کار انداختن کلیه برنامه های ارتقاء و گسترش توانمندی های هسته ای و موشکی  کشورهای مختلف جهان و صاحب اینگونه تکنولوژی ها بود. و لذا بلافاصله کشور های مورد نظر شامل آفریقای جنوبی، برزیل و آرژانتین، هند و پاکستان و کره شمالی در دهه نود تحت فشار قرار گرفتند. رژیم اسرائیل همچنان تحت حمایت آمریکا تاکنون از این برنامه و نگرانی مستثنی بوده است.

اگر عراق اینگونه تحت نظارت و فشار قرار گرفت پس زمینه و دلایل حمله مجدد در 2003 به این کشور که تامرز سقوط صدام حسین پیش رفتند چه بود؟چرا موانع اشغال بغداد که به آن اشاره شد برداشته شد ؟

پیدایش زمینه های حمله مجدد به عراق با اتفاقات 11 سپتامبر و تفکرات جهانی هژمونی آمریکا ایجاد شده بود. آمریکا از فرصت بوجود آمده قصد تحمیل سیاستهای خود در مناطق حساس جهان را داشت. نو محافظه کاران و ملاکین نفتی، تسلیحاتی و مالی آمریکا همه در این طیف قرار داشتند و تیم رییس جمهور جرج بوش را تشکیل می دادند. آنها بجای تمرکز روی بازسازی منابع قدرت این کشور به  ماجراجویی های نظامی در خارج روی آوردند. شما به نامه ها و مکاتبات شهروندان آمریکایی بعد از 11 سپتامبر که در مطبوعات پر خواننده این کشور درج شده  نگاه کنید، همه علل حوادث فوق را تنفر عمومی از سیاستهای واشنگتن در دنیا طی دهه های گذشته می دانند. ولذا خواستار باز سازی و اصلاح این چهره شدند. ولی بجز اندکی کسی به آن توجه نکرد یا برای اصلاح کار قدمی بر نداشتند. و لذا با آغاز و برملا شدن شکستهای نظامی و سیاسی آمریکا در عراق و افغانستان شکست و از هم پاشیدگی منابع قدرت این کشور در داخل یعنی قدرت مالی و سیستم بانکی آمریکا و قدرت دلار ابتدا در داخل و سپس در خارج هم شروع شد.تیتر مطبوعات غربی بعد از 2003 را نگاه کنید بحران عدم قدرت باز پرداخت قروض مسکن در این کشور را از 2004 نشان میدهد.

در راهبرد عمومی آمریکا فضا سازی و کسب حمایت افکار عمومی بین المللی و در کنار داشتن متحدین خود در هر عملیات جنگی یک اصل خدشه ناپذیر بوده است. در دو تهاجم صورت گرفته به عراق در سالهای 1991 و 2003 تصمیم برای حملات از قبل اتخاذ شده بود ولی پیش از آن لازم بود که با جریان سازی و فکر سازی کافی در میان رسانه های گروهی، محافل سیاسی و متنفذین در افکار عمومی غربی و متعاقبا افکار عمومی جهانی صحنه را برای شروع عملیات خود آماده سازی کنند. در مقایسه مثلا در حمله آمریکا به صربستان در 1994 و حمله به افغانستان در 2001 بهانه و دلایل کافی برای حملات وجود داشت. و آمریکایی ها به واسطه جنایات صرب ها در بوسنی (و مالا تضعیف روسیه در بالکان) و انفجار برجهای تجاری نیویورک دست آویز به نظر محکمه پسندی در اختیار داشتند تا با اعلام اولتیماتومی حمله به اهداف مورد نظر را آغاز کنند. در این اتفاقات احساسات عمومی انتظار واکنش های تلافی جویانه را می کشید.

به دلیل جلوگیری صدام از بازرسی های سازمان ملل در سال 2002 تیم بازرسی این سازمان برهبری هانس بلیکس اتریشی نتوانست دلایل کافی برای اثبات عدم وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق را به شورای امنیت ارائه کند. مسئله ای که در کنار اتهام همکاری صدام با بن لادن و گروه القا عده به دست آویز آمریکا و جرج بوش برای حمله مارس 2003 به عراق قرار گرفت.

اتهامات همکاری با القاعده بعدا و طبق اسناد آمریکایی ها و دولت انگلیس همگی رد شد. بنا بر مطالعه و بازرسی حدود 600 هزار صفحه سند بدست آمده از مراکز اطلاعاتی و امنیتی عراق توسط بازرسان آمریکایی هیچ ارتباطی میان این دو پیدا نشد.

اما واقیت ماجرا در مورد اتهام صدام حسین به در اختیار داشتن سلاح های کشتار جمعی چیز دیگری بود. همانطوری که گفته شد عراق تحت نظر آمریکایی ها و قطعنامه ها و بازرسی های صورت گرفته بین المللی تمامی موشکهای دور برد و سلاح های کشتار جمعی خود را طی چند سال نابود کرده بود. قبل از حمله آمریکا در مارس 2003 به عراق آمریکاییها برای رفع نگرانی متحدین خود در منطقه و به ویژه همسایگان عراق از جمله عربستان و کویت و اردن و ترکیه نسبت به فقدان این سلاحها در زردخانه صدام حسین اطمینان های لازم را به این کشورها داده بودند و لذا تهدیدات صدام که در صورت حمله نظامی، همسایگان عراق را هدف قرار خواهد داد کاملا خنثی شده بود. یعنی بطور واضح اظهار بی اطلاعی جرج بوش از کذب و دروغ بودن اطلاعات مربوط به زرداخانه این سلاحها در عراق  هم کذب و دروغ بوده است  ولی این مهم هیچ گاه مورد واکاوی و بررسی دستگاه های نظارتی و رسانه ای غربی تا به امروز قرار نگرفته است. در این مورد هم آمریکا وهم صدام حسین اسیر و قربانی اشتباهات و زرنگی های سیاسی  خود شدند. جرج بوش در این مورد می گوید، "بزرگترین تاسف وی در دوران ریاست جمهور ی اش شکست اطلاعاتی در عراق بوده است".این اظهار هم صحت ندارد.

تفاوت شرایط منطقه ای و جهانی در جنگ سال 1991 و 2003 در چه بود؟

 فضای بعد از واقعه یازدهم سپتامبر محرکهای اصلی را بر علیه عراق در اعلام مبارزه آمریکا بر علیه تروریزم و کشورهای به اصطلاح یاغی و دارای سلاحهای مخرب در خود می پروراند. بنابراین صدام حسین به عنوان متهم اصلی در مظان این اتهامات بود و جالب این بود  تلاش کافی هم نمی کرد با این هجمه تبلیغاتی آمریکا و جبهه غرب مقابله کند. به محدودیت ها و ملاحظات منطقه ای غرب خیلی خوشبین بود! شاید فکر می کرد هدف هر حمله آمریکا این بار مثل حملات هوایی سال 1998 محدود به مراکز نظامی و اطلاعاتی عراق شود و خود او و رژیمش هدف نباشند. کلینتون رییس جمهور وقت آمریکا در سال 1998 و بعد از حمله موضعی این کشور به عراق و در پاسخ به جلوگیری عراق از حضور بازرسان سازمان ملل در این کشور لایحه آزاد سازی عراق را امضاء کرده بود. آمریکائی ها به همراه دولت لندن بخوبی از این شرایط آگاه بودند. و برای زدن صدام حسین وحزب بعث اراده  جدی داشتند.آنها این فرصت را نمی خواستند از دست بدهند.رویای نفت عراق و تضمین امنیت پایدار برای اسرائیل و کنترل همه رقبا در خلیج فارس و خاورمیانه خواب را از چشم آنها ربوده بود. آنها تصمیم خود را گرفته بودند.

مسئله دیگر اینکه  بعد از جنگ های عراق علیه ایران و کویت در دهه های هشتاد و نود، عراق به لحاظ منطقه ای و بین المللی کاملا خلع سلاح شده بود. به جهات داخلی نیز عوامل صدام حسین و سران حزب بعث بدون اینکه نشان دهند از وی ناامید و دور شده بودند.فشار غرب هم برای نفوذ در دستگاه های داخلی عراق و ارتباط با افراد ناراضی به بهانه بازرسی ها شدید شده و گسترش یافته بود. افکا رعمومی داخلی نیز علیرغم شعارهای صدام حسین و حزب بعث کاملا در هم ریخته بود و تصور مقاومت در برابر تغییرات از خارج از بین رفته بود. در جبهه اعراب هم کسی جرات حمایت از صدام حسین را نداشت. در این شرایط خود ساخته ،صدام حسین با رفتار جاهلانه   عراق را آماده تسلیم نموده بود.نهایتا صدام حسین نتوانست جامعه بین الملل را قانع سازد که آن طور که متهم می شود نیست و سلاحهای تخریبی بزرگ در اختیار ندارد و ارتباطی هم با القاعده ندارد. سوابق و رفتار وی این را اجازه نمی داد.

 نکته بعدی وجود دولت سید محمد خاتمی در ایران بود.که از نفوذ و دسترسی دیپلماتیک و سیاسی فوق العاده ای در منطقه و در سطح بین الملل بر خوردار شده بود. و لذا راه برای نگرانی و ترس و گمانه زنی  در منطقه و جهان در مورد اهداف احتمالی ایران در عراق بسته شده بود. سطح نگرانی اعراب از این بابت در پایین ترین وضع خود بود.و امکان متاثر کردن مقامات سیاسی آمریکا برای هر گونه مسامحه با صدام حسین وحزب بعث گرفته شده بود. زمامداران اسرائیل نیز قدرت پیش بینی تحولات و حوادث آینده را از دست داده بودند و نمی توانستند نقش موثری داشته باشند.  

بنابراین  آسیب پذیری عراق در بالاترین حد قرار گرفته بود، از کمک متحدین خود بی بهره مانده و راه را برای سقوط خود هموار کرد ه بود. در آخرین ضرب الاجل شورای امنیت که بر اساس رای آمریکا و انگلیس تهیه شده بود سه قدرت چین ،فرانسه و روسیه خواستار وقت بیشتری برای دولت عراق در همکاری با بازرسان این سازمان شدند ولی کار بسیار دیر شده بود.

در نهایت با حمله نیرو های ائتلاف برهبری ارتش آمریکا به عراق در 20 مارس 2003(29 اسفند ماه1381)شکست عوامل گسترده حزب بعث و ارتش عراق و سقوط  بغداد فقط در طی 3 هفته، صدام حسین نیز دستگیر و اعدام شد و به حکومت 25 ساله سراسر سرکوب و خود سرانه وی و دوستانش خاتمه داده شد.

عراق امروز: اما عراق امروز و بدون صدام حسین دارای قانون اساسی، انتخابات آزاد و مجلس و نهاد دولت براساس اجماع نسبی اقوام و مذاهب در این کشور است. عراق در شرایط گذار و البته سختی بسر می برد. هر چند این کشور هنوز تحت اشغال خارجی است ولی با همبستگی میان نهادهای ملی و مذهبی در این کشور و تغییرات جهانی امید است با خروج این نیروها در سال 2011 راه این کشور به سمت احیا ء و باز سازی و پیشرفت هموار شود و در خانواده خاورمیانه به نقشی مستقل و مردم سالارانه و قوی رسیده و بخوبی آن را ایفا کند.


( ۹ )

نظر شما :