شکست مديريت وابسته به امريکا در افغانستان

۲۸ بهمن ۱۳۸۷ | ۲۱:۰۰ کد : ۳۹۶۲ اخبار اصلی
گفت‌وگو با دکتر سيدعسکر موسوى استاد دانشگاه آکسفورد
شکست مديريت وابسته به امريکا در افغانستان
بحران افغانستان امروز به يک معضل منطقه يى و بين المللى تبديل شده است.حمله سه روز پيش طالبان به ساختمان هاى دولتى کابل که از الگوى حمله دو ماه پيش به مراکز مهم تجارى بمبئى پيروى شده بود حاکى از اين است که دولت فعلى افغانستان نتوانسته است خلاءقدرت را در اين کشور پر کند.ضمن اينکه حمايت ضمنى افغان هاى محروم مناطق دورافتاده از طالبان پديده يى کاملاً جدى است که توجه ويژه بين المللى را طلب مى کند.دکتر سيد عسکر موسوى استاد افغان دانشگاه آکسفورد که 6 سال پيش در دانشگاه کابل با او گفت و گويى انجام دادم و در روزنامه شرق چاپ شد،از نگاهى ديگر به مرور و تحليل تحولات سياسى امروز افغانستان مى پردازد.

--- 

-يک موسسه بين المللى به نام ايکاس (ICOS) که قبلاً Senlis خوانده مى شد گزارش بسيار مشهورى در دسامبر 2008 در مورد افغانستان منتشر کرده است. گزارش افغانستان سال 2007 اين موسسه هم خيلى انعکاس داشت اما گزارش سال 2008 خيلى مهم بود. در اين گزارش گفته شده مثلاً کنترل 72 درصد از حدود 80 درصد خاک افغانستان و استان هاى حاشيه مرزى در دست طالبان است. از 30 درصد باقيمانده اگر افغانستان به دو تا 15 درصد تقسيم شود در 15 درصد اول چيزى حدود 21 درصد در دست طالبان است و در 15 درصد باقيمانده نيز چيزى حدود هفت درصد که دربرگيرنده حوالى کابل مى شود باز هم طالبان اوضاع را در کنترل دارند. مى خواهم بدانم آيا اين گزارش را ديده ايد و ارزيابى شما از نتيجه اين گزارش چيست. فقط توجه شما را به اين نکته جلب مى کنم که بعد از انتشار اين گزارش وزارت خارجه افغانستان عکس العمل نشان داد و آن را تکذيب کرد و گفته اوضاع افغانستان به اين بدى ها هم که مى گويند، نيست. نظر شما چيست؟

واقعيت قضيه اين است که دادن آمار به هر شکلى و هر وضعيتى در افغانستان يک ادعاى بسيار بى اساس و ناممکن است. متاسفانه افغانستان شايد يکى از اندک کشورهايى در جهان باشد که هيچ آمارى درباره اش وجود ندارد. به اين مفهوم که ما اصلاً در افغانستان نمى توانيم بگوييم حتى چه تعداد جمعيت زندگى مى کند و از هيچ لحاظ و به هيچ صورت حتى در شهرها هم نمى توانيم اين را بگوييم. بعضى از اين گزارش ها به عقيده من بيشتر گزارش هاى سياسى يا فشارهاى سياسى خارج از مملکت است.

-اما ICOS يک موسسه مستقل است که وابستگى به هيچ دولتى ندارد. اين موسسه در زمينه توسعه مناطق بحران زده مطالعه مى کند و به اصطلاح درجه بحران آنها را ارزيابى مى کند مثل افغانستان، سومالى و عراق.

در مستقل بودن موسسه و در اينکه اينها اين کار را کردند و حتماً يکسرى ارزيابى و برآورد درست و دقيقى دارند جاى شک نيست اما من معتقد هستم حتى براى من که با دولت مرکزى موافق نيستم نمى توان گفت دولت مرکزى حدود 70 درصد يا پايين يا بالا از کنترل کشور را در دست دارد. اين به هيچ وجه درست نيست و به اين شکل نمى تواند باشد زيرا دولت مرکزى افغانستان هيچ وقت حتى 50 درصد يا 20 درصد يا حتى 10 درصد کنترل برخى از مناطق را در دست نداشته است که الان بتوانيم بگوييم آن را از دست داده است. از آغاز هم دولت مرکزى کنترل چندانى نداشته. دولت مرکزى با يک سيستم فدرالى يعنى با ملاها، ريش سفيدها، کلان ها و سران قومى اداره مى شود و اينها هم به دولت مى گويند ما با تو هستيم و دولت مرکزى هم در نتيجه مى گويد فلان شهر با ماست. وقتى آنها کار نکنند در نتيجه دولت مرکزى يک حضور مدرن از طريق پليس يا دولت يا اداره يا دفتر به آن شکل هيچ وقت نداشته که حالا بگويد تا پارسال داشتيم اما امسال نداريم. گزارش اين موسسات بدى اش اين است که اينها آن درک دقيق و درست از واقعيت افغانستان را ندارند. اينها شناخت شان از افغانستان بيشتر ژورناليستى است به اين مفهوم که اينها پيش تر فرض مى کنند آقاى کرزى آمده در سال 2004 تمام يا 90 درصد افغانستان را در کنترل داشته و در 2007 ديگر کنترل ندارد. من مى گويم اصلاً همان 2004 هم کنترلى نداشته و هرگز نداشته. دولت بيش از اينکه يک ساختار منسجم باشد خانه کاغذى بسيار شل و ولى است که حتى در خود کابل، دولت به آن شکل وجود و حضور ندارد مثلاً زباله ها را دولت جمع نمى کند، فاضلاب در خيابان ها جمع مى شود و دولت کارى براى آن انجام نمى دهد، نفوس داخل کابل کنترل نمى شود. ما نمى دانيم جمعيت اين شهر پنج ميليون نفر است يا دو ميليون يا چقدر. حتى در داخل کابل دولت نمى تواند خدمات پزشکى عرضه بکند، در واقع قضيه از بيخ خراب است. ما اصلاً وارد اين بحث نمى شويم. منظور من اين بود که نه مى خواهم از اين دفاع بکنم نه آن را قبول مى کنم براى اينکه اين بحث از بيخ اشتباه است.

-همين عاملى که مى فرماييد به هر حال افغانستان مى توانست اوضاع ديگرى داشته باشد اما الان در يک وضعيت بحران به سر مى برد. اينکه تعداد حملات انتحارى،ترورها و آدم ربايى ها شمارش در استان هاى مختلف به ويژه در کابل افزايش پيدا کرده و در موارد بسيارى طالبان رسماً مسووليت را بر عهده مى گيرند آيا اين به اين مفهوم نيست که طالبان يا اتحادى از طالبان و جنايتکاران و مثلاً احزاب منفرد دارند کنترل اوضاع را در دست مى گيرند. درست است که دولت کنترلى ندارد اما اينکه اين خلأ را چه کسى پر کند نکته بسيار مهمى است. آيا شما مى پذيريد که افزايش شمار حملات، ترورها و بمبگذارى و حملات انتحارى حاکى از رشد نفوذ طالبان است؟

در اينکه شک نيست. طالبان 2007 و 2008 با طالبان 2002 و 2003 زمين تا آسمان فرق کرده است و همچنين دولت در برابر حملات طالبان و نفوذ طالبان حتى تا داخل شهر کابل و حتى نزديک چندصد مترى کاخ رياست جمهورى عاجز است و ما سال گذشته شاهد بوديم که امنيت در افغانستان اگر نگوييم صد درصد اقلاً 80 تا 90 درصد بدتر شده و به سوى بدتر شدن هم مى رود. در اين جا شک نيست. اما تنها به اين مفهوم هم نيست که اينها يک گروه منظمى به نام طالبان هستند که ضدامريکايى اند و دارند همين طور به طرف شهرها مى روند. همان طور که پيشتر هم عرض کردم چندين گروه و چندين دليل مى تواند وجود داشته باشد که بگويم امنيت امروز در افغانستان به هم خورده است. امنيت در جاهايى که اصلاً طالبانى هم وجود ندارد به هم ريخته است براى اينکه مردم محل از دولت مرکزى نااميد شده اند و در مناطقى بعد از شش سال مردم از گرسنگى مى ميرند چرا که دولت نتوانسته به آنها آرد و گندم برساند. همه اينها ديگر بريده اند و حتى بعضى از گروه هاى مجاهدين سابق که از طالبان نيستند هم از دولت بريده اند، حتى پليس ها و خيلى از نهادهايى که دولت به وجود آورد مثلاً در هلمند اينها يک پليس محلى به وجود آوردند و مسلح کردند اما اينها بعد از مدتى از دولت بريدند و حالا نه از طالبان هستند نه دولتى، خود آنها دسته هاى مخالف دولت را به وجود آ وردند.

- ضمن اينکه نظرات شما براى من خيلى جالب است، نظر من را هم تکميل مى کند و هم اصلاح. در هر حال از ميان گروه هاى جنايتکار و قاچاق مواد مخدر نمى شد انتظار داشت بمبگذارى کنند، حملات انتحارى و ترور انجام دهند. اين نشان مى دهد به هم ريختن اوضاع به اين مفهوم است که در هر حال سرنخ اين عمليات بيشتر دست طالبان باشد تا دست گروه هاى ديگر، زيرا گروه هاى ديگر ترور و بمبگذارى انجام نمى دهند.

خب ما اين جور مى بينيم که اگر پنج دسته از کسانى باشند که ضدنظام، ضددولت و ضدمرکز باشند قوى ترين و مهم ترين شان طالبان است. سرنخ طالبان برمى گردد به همسايه شرقى افغانستان غپاکستانف و آنجا از پشتيبانى بسيار بالاى نظامى امنيتى و سازمان هاى جاسوسى و تسليحات آموزشى برخوردار هستند در اين هم شکى نيست و بعد کشورهاى حوزه خليج. پول از آنجا مى آيد و شما مى دانيد که آنها ثروت هاى کلان دارند و در اين هم هيچ جاى شک نيست. طالبان با باند مافياى هروئين همکار هستند و کنترل دارند و از آنها به اصطلاح خودشان ماليات اسلامى مى گيرند و در خصوص منطقه يى کردن و بين المللى کردن مافياى مواد مخدر افغانستان، پاکستانى ها سهم و نقش بسيار بالا و مهمى بازى مى کنند در نتيجه مى توان گفت طالبان قوى ترين نيروى مخالف دولت است. نکته ديگر که باعث مى شود بتوانيم بگوييم طالبان قوى ترين نيروى مخالف دولت است اين است که خود دولت خواهان وجود طالبان است و از آن به نوعى حمايت مى کند. همين دولتى که ما اکنون در افغانستان داريم و ريش هايشان را تراشيده اند و کراوات زده اند به اين مفهوم نيست که اينها مخالف طالبان هستند، شايد من اولين کسى باشم که شش ماه بعد از روى کار آمدن دولت آقاى کرزى گفتم اينها همان طالبان هستند فقط ريش شان را اصلاح کرده و کراوات زده اند. در درون دولت حرکات طرفدارى يا به يک شکلى تقويت غيرمستقيم طالبان جريان دارد.

-لطفاً مثالى از اين موارد بزنيد چون اينها اطلاعات بسيار مهمى است که نشان مى دهد خود دولت با خط طالبان ارتباط دارد و احتمالاً کمک هايى به آنها مى کند، تا اينکه اينها چه عناصرى بودند و چه کمک هايى به آنها شده است؟

آقاى کرزى در سال هاى اخير پست هاى بسيار مهم و حساسى را در سطح وزارتخانه ها و در سطح رياست ها به حزب اسلامى واگذار کرد. مثلاً وزير فرهنگ افغانستان که پست بسيار معاملاتى است، اين پست تخصصى نيست دليلش اين بود که شايد يک جورى بتواند حزب اسلامى را به طرف خودش جذب کند. اعضاى سابق طالبان در پارلمان افغانستان نيز حضور دارند، چند وزير سابق طالبان در کابل راحت زندگى مى کنند و دولت براى آنها امکانات فراوانى فراهم کرده و اينها فقط در اين خانه نيستند که خورد و خواب داشته باشند. آنها به طور منظم نشست و برخاست و رفت و آمد و ملاقات دارند و دولت از اين خبر دارد. دولت افغانستان سال ها است که روابط بسيار محرمانه و سرى با رهبرى طالبان داشته است و الان مى بينيم آقاى کرزى بارها پشت تلويزيون آمده و گفته ملاعمر مثل برادرم است. آنها را برادر خطاب کرد و گفت هر جا شما بخواهيد من مى آيم. يا در ساختار و هدف از ساختار اين جرگه هم نوعى معاشقه و ارتباط با طالبان بوده است. طالبان را خود دولت با سياست هاى عمدى که به احتمال بسيار قوى اين گونه است خيلى بزرگ کرده و خيلى بزرگ مى کند. به دلايل فراوانى ما مى توانيم به اسناد و مدارک ديگرى اشاره کنيم که در مطبوعات افغانستان حتى بخشى از آنها منتشر شده. براى مثال وقتى پليس سازمان هاى اطلاعات و امنيت افغانستان يا عناصر محلى اعضايى از طالبان يا گروهى يا خانه يى امن از طالبان را افشا مى کنند اينها را دستگير مى کنند و مى برند به دولت افغانستان تحويل مى دهند، در برابرش اينها نه تنها آزاد مى شوند بلکه تامين گرفته و دوباره برمى گردند عين کار قبلى خود را تکرار مى کنند. اتفاقاتى که در زندان کابل و در زندان قندهار افتاد بدون همکارى اعضاى دولت مرکزى ممکن نبود بيفتد. آدم هاى بسيار بزرگ طالبان از اين زندان ها فرار کردند. در چند مورد دولت افغانستان اعضاى بسيار مهم طالبان را به خاطر يک خارجى يا به خاطر يک ژورناليست معامله و آزاد کردند. اينها هزاران مورد است که مردم افغانستان به خصوص مردم کابل مى بينند که مطبوعات مستقل افغانستان هم گزارش دادند دولت افغانستان و در راس آن آقاى کرزى با آن شکلى که گفته مى شود با طالبان شباهت هايش شايد خيلى بيشتر باشد تا اختلافاتش.

-با توجه به اينکه کرزى در هر حال دولتى است که با حمايت امريکايى ها بعد از سقوط طالبان در سال 2002 به قدرت رسيد و در واقع يکى از ستون هاى پشتيبان سياست خارجى امريکا را در افغانستان تشکيل مى دهد، فکر مى کنيد امريکايى ها از اين روابط مساله انگيز در داخل سيستم دولت کرزى مطلع اند و اساساً اين ارتباطات با هدايت امريکايى ها انجام نمى شود؟

من فکر مى کنم آن چيزى که در زير آسمان افغانستان مى گذرد به احتمال قوى اول کسانى که از آن باخبر مى شوند امريکايى ها خواهند بود و امريکايى ها از همه مسائل خبر دارند. اما من فکر مى کنم منافع امريکا در افغانستان در يک معادله منفعت منطقه يى ديده مى شود در حالى که گروه هاى قدرت داخل افغانستان منافع محلى و ملى دارند. تا جايى که اينها با همديگر متناقض نباشد،تا جايى که هر دو طرف به مراد خودشان برسند، اشکال ندارد و امريکايى ها از اين جريان باخبر هستند. من فکر مى کنم اين هيچ چيز عجيبى نيست.آن چيزى عجيب است که در سال هاى اخير کم کم با آن مواجه شديم؛ اينکه امريکايى ها حسابى که باز کردند روى رهبرى دولت آقاى کرزى و دولت افغانستان آن منافع منطقه يى و جهانى امريکا در منطقه آن جور که بايد باشد تامين نشد، مثلاً امنيت در منطقه. دولت افغانستان نتوانسته به بهبود امنيت در منطقه کمک بکند يا نتوانسته شرايطى را فراهم کند که افغانستان به طرف انحراف کشيده شدن پيش نرود يا با همسايه ها، افغانستان نتوانسته است به يک موفقيت هايى برسد. مثلاً ما در 50 سال اخير رابطه يى به اين بدى (يا شايد 40 سال اخير) با پاکستان نداشته ايم. يعنى اگر افغانستان خودش در موقعيت خودش صادق بود طبعاً مى توانست با پاکستان در يک هماهنگى و در يک رابطه منطقى قرار بگيرد و مشکل اختلافاتى که بين افغانستان و پاکستان هست طبعاً به اين شدت نباشد. اگر نيروهاى جهانى و امريکا را حذف بکنيم افغانستان و دولت آقاى کرزى در منطقه يک دولت منزوى است به خاطر سياست هاى نامشخص و سياست هاى ناموفق دولت افغانستان. در مرزهاى شمال ما ارتباط خوب

نظر شما :