روسيه، شوروى نيست
بار دیگر سیاست غرب در قبال روسیه و عادت همیشگی دخالت در امور سایر ملل، تاثیرات خطرناکی را بر سایر کشورهای جهان به همراه آورده است. تخم این خطر با گسترش ناتو تا مرزهای روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی جوانه زد. این اندیشه و روند تحریک آمیز از خاطره سال های گذشته روسیه در تجربه دردناک حمله لشکریان آلمان و ناپلئون به این کشور ریشه گرفته است.
گسترش ناتو تلاشی صرف در جهت تضمین منابع گسترده روسیه و دستیابی به این منابع نبود. هدف دیگر این اقدام پرکردن خلا سیاسی متاثر از خلع سلاح اتحاد جماهیر شوروی بود. این روند منبعث از نوعی شیفتگی به استقلال بود که به جان جمهوری های سابق شوروی افتاد. با این حال روسیه احساس کرد که محاصره این کشور از آسیای مرکزی تا دریای سیاه و دریای بالتیک یک خطر است. خطری که تاثیرات آن اکنون نقش مهمی را در حوادث منطقه ای از جمله درگیری های اخیر در روسیه ایفا می کند.
اما خطر مهم تر در واقع در پس این واقعیت نهفته که روسیه صاحب 16 هزار سلاح هسته ای و یکی از بزرگترین زرادخانه ها در دنیا است. ترساندن روسیه و تلاش در جهت محاصره آن به ناسیونالیسم دامن زده و بار دیگر جهان را در معرض یک جنگ هسته ای قرار می دهد. در حالی که جهان مصمم به ایجاد یک سیستم موشکی در شرق اروپا است که با مرزهای روسیه فاصله کمی دارد، یک رقابت تسلیحاتی هم اکنون در حال شکل گیری است.
جالب است که خوانش نادرست غرب از واکنش روسيه به گسترش ناتو زمينه اشتباهات استراتژيک اخير نظير تهاجم به عراق – بر اساس اطلاعات نادرست و تحليل کوته نظرانه و ساده لوحانه – را پديد آورد. آيا غرب واقعا انتظار داشت که "شيفتگى به استقلال" در پشت کوزووى طرفدار غرب متوقف شده و به آبخازيا و اوستاى جنوبى نرسد؟ اکنون ناتو درصدد است که گرجستان و اوکراين را نيز به جمع متحدان نظامى خود بيفزايد. اين ها به مثابه بمب هاى ژئوپوليتکى جديد در مرزهاى روسيه هستند.
اکنون گسترش ناتو و تداوم حرکت اين پيمان به سوى مرزهاى روسيه پس از خلع سلاح اين کشور و پايان جنگ سرد، ديگر هيچ توجيهى ندارد. همچنين على رغم دوران جنگ سرد، روسيه ديگر از يک ايدئولوژى سياسى و اقتصادى دفاع نمى کند. اين کشور ديگر هيچ نوع رويکرد جزم انديشانه و متعصبانه اى را در دستور کار ندارد. آنچه اکنون براى روسيه اهميت دارد ملى گرايى و تماميت روسيه به عنوان يک کشور واحد است. در حقيقت اين کشور در حال دفاع از موجوديت خود است. اين رويکرد باعث به وجود آمدن موقعيت هاى خطيرى است که اخيرا رخ داده اند.
آمريکا مثل ساير کشورها در جهان اين حق را دارد که از خود دفاع کرده و تلاش کند که صلحى پايدار را نيز به وجود آورد. موقعيت ژئوپوليتيکى آمريکا و واقع شدن آن در نقطه اى دورافتاده، به گونه اى که دو اقيانوس بزرگ در اطراف آن قرار گرفته و هيچ کشورى از شمال و جنوب آن را مورد تهديد قرار نمى دهد، باعث شده است که اين کشور به بهشت امنى براى مهاجران و پناهندگان در دنيا تبديل شده و از هياهو و نزاع هاى دنياى جاه طلب به دور باشد. چنين موقعيتى آمريکا را به ميزبان سازمان ملل متحد تبديل کرده و وجهه يک کشور بى طرف را براى آن پديد آورده است.
در حالى که آمريکا تلاش خواهد کرد تا با رئيس جمهور جديد نقش و تصويرى تازه از خود در عرصه بين الملل به نمايش گذاشته و تعريف کند، اين کشور بايد بازگشت به دکترين مونرو را نيز مد نظر داشته باشد. اين دکترين خواستار عدم دخالت در مشکلات مربوط به رابطه با اروپا است و همچنين بر عدم گسترش هژمونى استعمارى کشورهاى اروپايى به سوى امريکا را نيز مورد تاکيد قرار مى دهد. اصل عدم دخالت بايد توسعه داده شده و از سوى ساير کشورهاى دنيا نيز مورد استفاده قرار گيرد.
حرص، حماقت، بى تدبيرى و عدم آينده نگرى نبايد بار ديگر به اين منجر شود که بشريت درگير جنگى ديگر شود. روسيه ديگر اتحاد جماهير شوروى نيست. دنيا پيشرفت کرده و همکارى و نه ارعاب، نقشى تعيين کننده در ايجاد صلح و ثبات دارد. آيا غرب از اين خواب خود بيدار شده و به اين واقعيت پى خواهد برد؟
نظر شما :