گزينه هاى روى ميز اوباما در قبال ايران

۱۳ آذر ۱۳۸۷ | ۱۷:۳۰ کد : ۳۳۴۹ اخبار اصلی
يادداشتى از هنگامه شهيدى درباره گزينه هاى اوباما در برابر ايران که در روزنامه اعتماد منتشر شده است
گزينه هاى روى ميز اوباما در قبال ايران
«باراک اوباما» که روز بيستم ژانويه 2009 مصادف با اول بهمن 1387 به عنوان اولين رئيس جمهور سياهپوست ايالات متحده وارد کاخ سفيد خواهد شد بنا بر شواهد موجود، از نظر چالش هاى سياست خارجى و معضلات اقتصادى، مشکل ترين دوران خود را طى خواهد کرد. به همين منظور توصيه ها و پيشنهادات گسترده و متنوعى از موضوعات مختلف اکنون روى ميز او قرار دارد. با توجه به اهميت رويکردى که اوباما در قبال ايران اتخاذ خواهد کرد، و از آنجا که به باور کارشناسان و تحليلگران امور امريکا، برآيند اين پيشنهادات، سياست خارجى آينده امريکا را شکل خواهد داد، در اين مختصر ضمن اشاره به نوع نگاه اوباما و بايدن به برخى از رهيافت هاى اصلى در قبال کشورمان و منطقه اشاره مى شود. راهبرد حزب دموکرات براى اداره ايالات متحده امريکا طى سال هاى 2009 تا 2012 تحت عنوان PROMISE AMERICAصS RENEWING هم زمان با برگزارى کنوانسيون ملى اين حزب که در آن نامزدى سناتور باراک اوباما به طور رسمى از سوى دموکرات ها اعلام شد، منتشر شد. اين راهبرد که انتظار مى رود چارچوب کلى برنامه کارى «باراک اوباما» براى اداره آينده ايالات متحده باشد، در چهار فصل با عناوين «بازسازى روياى امريکايى»، «بازسازى رهبرى امريکا»، «بازسازى اجتماع امريکايى»، و «بازسازى دموکراسى امريکايى» تدوين شده است. استراتژى اعلامى حزب دموکرات براى مواجهه با جمهورى اسلامى ايران طى سال هاى 2009 تا 2012 مى گويد؛ «جهان بايد مانع دستيابى ايران به سلاح هسته يى شود. اين امر با اعمال تحريم هاى شديد عليه ايران به همراه ديپلماسى و مذاکره بدون پيش شرط و سطح بالا ممکن خواهد بود. ما اين سياست را با همراهى متحدان اروپايى خويش در قبال ايران دنبال خواهيم کرد. اگر ايران از تلاش براى دستيابى به تکنولوژى هسته يى و تهديد اسرائيل دست بردارد، مشوق هاى مهمى دريافت خواهد کرد، در غير اين صورت فشارهاى جامعه جهانى و ايالات متحده از طريق تحريم هاى شديد يکجانبه و چندجانبه، براى منزوى کردن رژيم ايران ادامه خواهد يافت.»

اوباما طى مقاله يى که در شماره جولاى و آگوست 2007 دوماهنامه «امور خارجى» چاپ شد، به نقش محورى امريکا و انتظارى که در دوران کنونى از اين کشور مى رود، اشاره کرد. او با برشمردن ويژگى رهبران امريکا در دهه هاى گذشته و در مواجهه با بحران هاى پيشين چون «تسلط فاشيسم» در زمان رياست جمهورى روزولت، «گسترش نفوذ کمونيسم» در دوره ترومن و اجراى «طرح مارشال» براى توسعه صلح «مدرن کردن ارتش امريکا» در ايام جان اف کندى براى رهايى از «جنگ سرد» و «ايجاد اتحاد» براى توسعه، بر ضرورت اقدامى فورى و مهم از سوى دولت آينده امريکا براى احياى دوباره وجهه و اعتبار اين کشور تاکيد کرده بود.

اوباما در آن تحليل نوشته بود؛ «ديپلماسى قاطع که توسط همه ابزارهاى قدرت از جمله سياسى و اقتصادى حمايت شود، ما را در رويارويى ايران و سوريه به سرمنزل مقصود خواهد رساند. تهديد، ديگر چاره ساز نيست؛ هرچند استفاده از نيروى نظامى نبايد به کلى منتفى فرض شود. ما لحظه يى براى صحبت مستقيم با ايران نبايد درنگ کنيم. سياست ما بايد بر اين مبنا باشد که ادامه فعاليت هاى هسته يى را براى ايران بسيار پرهزينه کنيم. بايد به ايران به ويژه مردم آن نشان دهيم که منافع بزرگى از قبيل روابط اقتصادى، تضمين هاى امنيتى و روابط ديپلماتيک در انتظار آنان است.»

اوباما در ادامه افزوده بود؛ «شايد بگويند دوره امريکا به سر رسيده است. اما من مى گويم اين دوران به سر نيامده، بلکه وارد عصر جديدى شده است. به عنوان رئيس جمهور منتخب برنامه هايى دارم، که عبارتند از پايان دادن منطقى به جنگ عراق و تمرکز بر ثبات خاورميانه در ابعادى بزرگ تر؛ زيرا جنگ عراق از ابتدا نيز اشتباه بود، و ربطى به مقابله با تروريسم نداشت. جنگى که بى دليل دست کم جان 3300 امريکايى را گرفته، و هزارها نفر ديگر را زمينگير کرده است.» به نوشته او بايد اعتراف کرد که بهترين گزينه، خروج از عراق است. زيرا راه حل عراق برخورد نظامى نيست. بلکه بايد اختلاف شيعه و سنى اين کشور با راه حلى سياسى به پايان برسد. «ما در اين ميان بايد به طرحى جامع و منطقه يى براى پايان دادن به جنگ شهرى عراق مبادرت کنيم، که بر اساس آن حضور نظامى ما به حداقل برسد. اين طرح بايد در راستاى آموزش نيروهاى امنيتى عراق، و مبتنى بر ريشه کن کردن القاعده در اين کشور باشد.»

برخى تحليلگران حزب دموکرات مى گويند؛ طبق ديدگاه اوباما تغيير رهيافت امريکا در عراق به امريکا کمک مى کند، که بهتر بتواند به حل مشکلات و چالش هاى منطقه مبادرت کند؛ توصيه يى که گروه دوحزبى مطالعات عراق در نوامبر 2006 مطرح کرده بود، اما جرج بوش تحت تاثير تيم نومحافظه کار خويش به آن بى توجهى کرد. عوامل منطقه يى بسيارى چون عراق آشوب زده، ايران قوى تر شده از قبل، القاعده پراکنده تر شده، و حماس و حزب الله تجديد قوا کرده، در کنار عدم تمرکز و هرز رفتن نيروى امريکا، مانع از اين اقدام شده اند. در اين ميان نقش امريکا بايد حذف گزينه هاى آشوب طلب، و تقويت عوامل هوادار ثبات براى حصول به نتيجه مورد رضايت طرفين باشد.

به باور اوباما بايد ديپلماسى امريکا در منطقه خاورميانه تقويت شود. همچنين به جاى تهديد، با زبان مستقيم و صريح با عوامل تاثيرگذار منطقه يى مثل ايران و سوريه گفت وگو شود. اين ديپلماسى بايد به نحوى باشد که به جاى «تهديد ايران» و اتهام زدن هاى گوناگون به اين کشور، بدون فوت وقت و ترديد با تهران سخن گفت. بايد ايران را نسبت به هزينه هايى که ناچار است بابت ابرام بر برنامه هسته يى بپردازد، توجيه کرد. در عين حال اين کشور را با به کارگيرى تحريم هاى سودمند و افزايش فشار بر طرف هاى تجارى آن، از دستيابى به غنى سازى اورانيوم دور کرد.

اين در حالى است که «جوزف بايدن» معاون باراک اوباما عقيده دارد؛ «مذاکرات مستقيم با ايران موجب مى شود که مردم دريابند ايالات متحده به دنبال درگيرى نيست. در عين حال متحدان ما نيز خواهند دانست که ما حاضريم فرسنگ ها راه بيشتر را طى کنيم. به اين ترتيب اگر ديپلماسى شکست بخورد و ضرورت استفاده از زور مسجل شود، به حمايت از ما خواهند آمد.»

کارشناسان ارشد شوراى روابط خارجى امريکا بر اين باورند که ديدگاه هاى اوباما در حالى مطرح شده که واشنگتن طى سال هاى گذشته همواره «مهار ايران» را به عنوان سياست محورى خود مدنظر داشته است. همچنين با متهم کردن تهران به ايجاد ناامنى و بى ثباتى در عراق، افغانستان و لبنان، و حمايت از فلسطين، ناخودآگاه زمينه هاى تعامل را از بين برده است. همچنان که «ديک چنى» در ارديبهشت 1387 روى عرشه ناو هواپيمابر «يواس اس استنيس» در خليج فارس، از مهار ايران و ايجاد ممانعت در دستيابى اين کشور به سلاح هسته يى سخن گفت. رايس وزير امور خارجه امريکا، نيز با لحنى مشابه، از مسوولان ايران به عنوان تنها دولت چالشگر در خاورميانه نام برد. هم زمان اقداماتى در جهت مقابله با ايران در ميان اعراب صورت پذيرفت.

در همين حال با تجهيز کشورهاى عرب منطقه از جمله عربستان سعودى و کشورهاى حاشيه جنوبى خليج فارس به 20ميليارد دلار سلاح هاى روزآمد تلاش شد از ميزان نفوذ و قدرت نظامى ايران در منطقه کاسته و اين کشور مهار شود. غافل از اينکه نفس اين اقدام، ناخودآگاه منجر به کاهش حساسيت نسبت به فعاليت هاى بنيادگرايى بنيادگرايان شده و ميزان آسيب پذيرى منافع امريکا در منطقه را افزايش داده است. زيرا تقويت بنيادگرايان در منطقه، منجر به شکل گيرى و قدرت يافتن نيروهاى سلفى در قالب هاى شبه القاعده يى مى شود. از طرف ديگر کاهش نفوذ ايران در منطقه از طريق تجهيز کشورهاى عرب که از نفوذ ايران شيعه در عراق و لبنان بيمناک هستند، در بلندمدت منجر به ايجاد بى ثباتى در منطقه مى شود. چه خود اين کشورهاى عرب براى اسرائيل (بزرگ ترين حافظ منافع امريکا در منطقه)، بيشترين خطر را دارند. در عين حال در ميان کشورهاى عرب که همگى موافق سياست واشنگتن در محدود کردن ايران هستند، در مورد دلايل اين موافقت، اتفاق نظر وجود ندارد. عربستان سعودى و بحرين به دليل ترس از نفوذ ايران در امور منطقه يى و داخلى شان و براى کاهش نفوذ اين کشور در عراق خواهان کم شدن نقش ايران هستند. در حالى که مصر و اردن به دليل کاهش نقش ايران در موضوع فلسطين، از اين مساله حمايت مى کنند.

برخى کارشناسان امريکايى امور خاورميانه در توصيه هاى خويش به اوباما گفته اند واقعيت اين است که حقايق خاورميانه روياى جنگ سرد امريکا و تکرار سناريوى اتحاد جماهير شوروى پيشين براى ايران را نقش بر آب کرده است. اين در حالى است که حضور مستمر امريکا نيز به قدرى پرهزينه است که در عمل غيرممکن مى نمايد. دولت بوش يک تصور نادرست درباره ايران داشت. هرچند ايران براى منافع امريکا در منطقه، تهديدى جدى و مهم است اما اين کشور مى تواند در صورت احساس ثبات و برآورده شدن خواسته هايش، در قالب هاى تعريف شده بين الملل مورد ارزيابى و طرف مذاکره قرار گيرد. زيرا ايران بايد با ابزارهاى خاص اعم از تجارت، گفت وگو، سازش، پذيرش منافع مشترک، و عمل کردن بر بسترهاى آن، طرف گفت وگو باشد. در واقع ايران بايد جزيى از راه حل باشد، نه بخشى از مساله.

راهکارهاى برقرارى روابط تجارى و سياسى با ايران بايد مدنظر قرار گيرد. زيرا چه بسا متقاعد کردن ايران بر پايه اين بسترسازى سبب خواهد شد زمينه براى کنار گذاشتن تمايل فزاينده آن به سمت اهداف اتمى کاهش يابد. يعنى براى کاهش نقش ايران در خليج فارس، اين الگو به جاى نظامى سازى منطقه کارسازتر خواهد بود. از طرف ديگر تقويت توان نظامى رژيم هاى ضعيف و غيردموکراتيک حوزه خليج فارس، خطر تکرار تجربه سقوط رژيم پهلوى در ايران را به همراه دارد. ايجاد نظم جديد در خليج فارس مبتنى بر جدى گرفتن ايران به عنوان قدرتى محورى و هدايت تمامى کشورهاى منطقه به اين سمت که ثبات و همکارى مدنظر واشنگتن است، نتايج مثبتى به بار خواهد آورد. زيرا از طرفى منجر به تحمل بيشتر حضور امريکا در منطقه و تامين منافع آن کشور در کنار تامين منافع اروپا، چين و روسيه مى شود، که خواستار ثبات در منطقه خاورميانه هستند. در مجموع قبول و به رسميت شناختن نقش منطقه يى ايران، به جاى تهديد و نفى آن، مى تواند در کنار ارائه نقشى مقبول در حد و اندازه هاى اين کشور در رهيافت هاى جهانى و منطقه، زمينه را براى هدايت برنامه اتمى اين کشور به سمت فعاليت هاى کاملاً کنترل شده و صلح آميز فراهم کند. در عين حال بستر لازم براى حصول به صلح خاورميانه را نيز مهيا کند زيرا داشتن نقشى مهم و در خور شأن توسط ايران در منطقه، هم به کاهش تنش ها در عراق منجر مى شود و هم زمينه را براى ثبات در افغانستان به دنبال خواهد داشت.

در خاتمه به نظر مى رسد به رغم وجود رويکردهاى تعامل گرايانه در دولت آينده اوباما مسير پيش رو مسيرى پرمخاطره و حساس است که يک سوى آن «گفت وگوى مستقيم»، و سوى ديگر آن «تقويت نقش محورى ايالات متحده در مديريت اجماع سازى» ضد جمهورى اسلامى ايران خواهد بود. در چنين هنگامه يى حکمت، مصلحت و منافع بلندمدت کشور اقتضا مى کند به دور از جنجال هاى تبليغاتى و غيرکارشناسى، ضمن تشکيل نشست هاى تخصصى، فراجناحى و ملى و با استفاده از حداکثر عقلانيت موجود در کشور، نسبت به ترسيم ابعاد و آثار مثبت و منفى هر تصميمى در قبال سياست خارجى دولت اوباما اقدام شود.

منابع؛-------------------------------

1- Renewing American Leadership, Barack Obama, From Foreign Affairs, July/August 2007

2- How to Leave a Stable Iraq, Building on Progress, Stephen Biddle, Michael E. OصHanlon, and Kenneth M. Pollack, From Foreign Affairs, September/October 2008

3- The Costs of Containing Iran, Washingtonصs Misguided New Middle East Policy, Vali Nasr and Ray Takeyeh From Foreign Affairs, January/February 2008

4- Shortsighted Statecraft, Washingtonصs Muddled Middle East Policy, Daniel C. Kurtzer, From Foreign Affairs, July/August 2008

نظر شما :