خطر جنگ وجود ندارد

۲۳ تیر ۱۳۸۷ | ۱۵:۳۹ کد : ۲۲۷۵ اخبار اصلی
گفت و گوى روزنامه اعتماد با پروفسور گرى سيک
خطر جنگ وجود ندارد
کمتر امريکايى پيدا مى شود که به اندازه گرى سيک به تحولات ايران و خاورميانه توجه نشان بدهد و از آن درک عميقى داشته باشد.
 
او که بازنشسته نيروى دريايى امريکاست، در زمان رياست جمهورى فورد، کارتر و ريگان عضو شوراى امنيت ملى امريکا بود و در فاصله سال هاى 1976 تا 1981 ميلادى نيز مشاور امور ايران در کاخ سفيد بود.
 
در زمان تصدى اين پست توسط سيک، هم انقلاب اسلامى ايران رخ داد و هم ماجراى تسخير سفارت امريکا در تهران. شايد به همين دليل است که نظريات او در مورد ايران حاکى از درک بسيار عميق ترى نسبت به ساير سياستمداران امريکايى است.
 
او داراى درجه دکتراى علوم سياسى از دانشگاه کلمبيا است. البته پيش از خواندن مصاحبه اعتماد با گرى سيک لازم است به خوانندگان محترم اين نکته يادآورى شود که مصاحبه ياد شده ديدگاه يکى از نظريه پردازان امريکايى است که ممکن است در مواردى شک و شبهاتى درباره نيات واقعى گوينده به وجود آيد اما از آنجا که اين گفته ها صرفاً ديدگاه يک نظريه پرداز امريکايى است و ممکن است مورد قبول ما نباشد لذا شايسته است به اين نکته حين خواندن مصاحبه توجه کنيم.
 
مناسبات ايران و امريکا تنش هاى زيادى را در زمان هاى مختلف تجربه کرده است. در سال هاى اخير هم امريکا رويکردى دوگانه را در قبال ايران در پيش گرفته که کاملاً متناقض به نظر مى رسد. از يک سو، امريکا داعيه حل بحران ها از طريق ديپلماسى و مذاکره را دارد و از طرف ديگر، دائماً بر تشديد تحريم ها عليه ايران اصرار مى کند و هر از چند گاهى هم رئيس جمهور امريکا تاکيد مى کند احتمال توسل به گزينه حمله نظامى عليه ايران همچنان وجود دارد. اين تناقض ها را چگونه مى توان توجيه کرد؟
واقعيت اين است که امريکا سياست واحدى را در قبال ايران دنبال نمى کند. در امريکا هم درست مثل ايران گروه ها و احزاب مختلفى وجود دارند که ديدگاه هاى متفاوتى نسبت به مسائل بين المللى دارند. به همين دليل است که بخشى از طيف سياسى امريکا حامى ديپلماسى و مذاکره است و بخش ديگرى از آن، اعمال فشار بر ايران را در کانون توجه خود قرار داده است. تناقضى که در رويکرد امريکا نسبت به ايران مى بينيد ناشى از همين دوگانگى است و به نظر مى رسد واشنگتن به صورت همزمان دو رويه را در مورد ايران دنبال مى کند. جالب اينجاست که در ايران هم اوضاع به همين منوال است .
 
به نظر شما زور کدام طيف بيشتر است؛ حاميان ديپلماسى يا اعمال فشار بر ايران؟
فکر مى کنم در برهه زمانى فعلى، فعاليت آن گروه هايى در امريکا که معتقد به اعمال فشار عليه ايران هستند تا حدودى کمرنگ شده است. اوضاع ديگر مثل سابق نيست و عملگرايى تا حد زيادى وارد سياست هاى امريکا در قبال ايران شده است.
 
امروزه خيلى از سياستمداران امريکايى دوست دارند بحران ميان ايران و امريکا حل و فصل شود و به همين خاطر هم هست که ديدگاه حاميان فشار بر ايران به مرحله اجرايى نرسيده است. امريکا نمى خواهد بحران جديدى در روابطش با ايران و جهان ايجاد کند.
 
در جريان مذاکراتى که براى حل و فصل بحران هسته يى کره شمالى انجام شد نيز اين رويکرد را به وضوح ديديم. ممکن بود از دل برنامه هسته يى کره شمالى نيز بحران غيرقابل کنترلى به وجود بيايد اما توسل به ديپلماسى جلوى آن را گرفت. البته اين رويکرد مقابله با بحران هاى جديد مختص امريکا نيست.
 
مثلاً اخيراً اسرائيل و سوريه هم به صورت غيرمستقيم مشغول مذاکره شده اند و همين نشان مى دهد تمايلى بين المللى نسبت به مقابله با بحران هاى جديد وجود دارد. البته در عين حال نبايد فراموش کرد که اوضاع هميشه به يک شکل باقى نمى ماند. خيلى اوقات چنين رويکردهايى ثابت نمى مانند. همين دولت بوش، دو جنگ را عليه افغانستان و عراق رهبرى کرده اما حالا مى گويد مى خواهد به ديپلماسى متوسل شود.
 
به مذاکره غيرمستقيم اسرائيل و سوريه اشاره کرديد. در کنار اين مذاکرات، اخيراً اسرائيل با حماس نيز در غزه آتش بس برقرار کرده و همزمان، اجراى برنامه تبادل اسرا با حزب الله را هم دنبال مى کند. تحليل شما از اين شرايط چيست؟
گمان مى کنم مذاکره اسرائيل با سوريه بر روابط تهران و دمشق تاثيرگذار باشد. اصل ماجرا هم اين است که اسرائيل چنين مذاکراتى را با هدف عبور از شرايط خطرناک فعلى خاورميانه کليد زده است. مطمئن باشيد امريکا و اسرائيل درخصوص اتخاذ اين موضوع - يعنى مذاکره با سوريه يا ديگر طرف هاى درگير در مناقشات خاورميانه - با هم به توافق رسيده اند و اين تصميم به صورت انفرادى توسط اسرائيل گرفته نشده است.
 
البته دولت امريکا مصرانه مى گويد قصد مداخله در اين مذاکرات را ندارد اما از روز روشن تر است که چنين مذاکراتى و نتيجه احتمالى آنها، مستقيماً بر خاورميانه و منافع امريکا و اسرائيل تاثير مى گذارد. به نظر من نتيجه مذاکره اسرائيل با سوريه، هموارکننده راه صلح با فلسطين است و البته به نظر من نفوذ ايران را هم در منطقه کاهش خواهد داد. نمى توان اين طور تفسير کرد که ايران « منزوى » مى شود اما به هر صورت اين استراتژى جديد اسرائيل، عواقبى براى ايران خواهد داشت.
 
يعنى ماجراجويى هاى اسرائيل در منطقه شکل جديدى به خودش خواهد گرفت؟
به هر حال اسرائيل دارد سيگنال هاى مهمى مى فرستد. البته هدف اين سيگنال ها بيشتر اروپايى ها هستند تا ايران. اسرائيل مى خواهد با محدود کردن ايران در منطقه، اروپا را تحت تاثير قرار بدهد و بروکسل را وادار به اتخاذ مواضع سختگيرانه عليه ايران کند. اما اروپا هم خطر جنگ در منطقه را به وضوح مى بيند و به همين خاطر است که دائماً بر ادامه مذاکره با ايران اصرار مى ورزد.
 
فکر مى کنيد خطر حمله نظامى عليه ايران وجود دارد؟
به نظر من نه. امريکا و اسرائيل هيچ يک واقعاً قصد حمله نظامى به ايران را ندارند. هر بار که هياهوى رسانه ها درخصوص جنگ عليه ايران بلند مى شود، مقامات امريکايى مثل رئيس ستاد مشترک ارتش يا وزير دفاع يا ديگران تاکيد مى کنند که احتمال حمله به ايران منتفى است. اما اگر تنش ها در منطقه افزايش يابد من نمى توانم احتمال توسل به گزينه نظامى را به کلى رد کنم. مثلاً اگر مداخلات کشورهاى همسايه عراق در اين کشور ناگهان زياد شود، خطر حمله بالا مى رود و کنترل اوضاع از دست همه خارج مى شود. به طور کلى تا وقتى که اوضاع منطقه با ثبات باشد خطر حمله نظامى منتفى است اما افزايش تنش ها مستقيماً احتمال وقوع درگيرى را افزايش مى دهد.
 
اگر ايران درخصوص بسته پيشنهادى، دست رد به سينه اروپا بزند چه شرايطى در منطقه پيش خواهد آمد؟
بسته پيشنهادى گروه 1«5 خيلى مهم بود. اروپا به ضوح اعلام کرده اگر ايران تعليق غنى سازى را بپذيرد راه مذاکره هموارتر خواهد شد. به نظر من اگر ايران کارى کند که راه مذاکره هموار شود عاقلانه است. مقامات ايرانى بايد تمام جوانب قضيه را در نظر بگيرند و بعد نسبت به پيشنهادات اروپا واکنش نشان دهند. معتقد نيستم اگر ايران بسته پيشنهادى را بپذيرد، همه مشکلات بلافاصله حل و فصل خواهند شد اما بالاخره مذاکره هميشه بهترين راه حل براى مشکلات است.
 
آيا طرح احتمال گشايش دفتر حافظ منافع امريکا در ايران هم بخشى از مشوق هايى است که قرار است ايران را به راه مذاکره سوق بدهد؟
تاسيس اين دفتر مى تواند موثر و کارساز باشد اما خيلى مطمئن نيستم که امريکا واقعاً قصد داشته باشد چنين دفترى در ايران به راه بيندازد. با اين وجود، اگر هر دو طرف تمايل داشته باشند، اين دفتر مى تواند بخشى از تنش ها را ميان ايران و امريکا کاهش بدهد.
 
منوچهر متکى وزير امور خارجه ايران اخيراً به تغيير لحن موضع گيرى هاى امريکا در قبال ايران اشاره کرده بود و شايد بحث دفتر حافظ منافع امريکا در ايران هم بخشى از همين «تغيير لحن» باشد. به نظر شما واقعاً لحن امريکا در قبال ايران تغيير کرده است؟
اگر قرار باشد اسم اين شرايط را تغيير لحن بگذاريم، به نظرم امريکا در بسته گروه 1«5 اين تغيير را اعمال کرده است. به همين خاطر است که مى گويم ايران بايد پيشنهادات گروه 1«5 را با دقت بررسى کند. اين به نفع همه است.
 
در حال حاضر ايران يکى از مهمترين چالش هاى سياست خارجى امريکا است. باراک اوباما و جان مک کين هم به عنوان نامزدهاى رياست جمهورى آينده امريکا بارها در سخنرانى هاى خود در قبال ايران موضع گرفته اند. فکر مى کنيد دولت جديد امريکا چه موضعى را در خصوص ايران دنبال کند؟
اوباما که به وضوح در سخنرانى هايش به آمادگى براى مذاکره با ايران اشاره کرده اما من فکر مى کنم مک کين هم خودش را در موقعيت مشابهى بيابد. وقتى شرايط براى انجام مذاکره فراهم باشد ديگر فرقى نمى کند چه کسى رئيس جمهور امريکا است. هر کس به کاخ سفيد راه يافته باشد مذاکره را به مواجهه ترجيح خواهد داد و البته اين در صورتى است که ايران هم مذاکره را به مواجهه ترجيح داده باشد.
 
اخيراً على اکبر ولايتى مشاور امور بين الملل مقام رهبرى ايران اشاره کرده که سياست رهبرى ايران بر مواجهه متمرکز نيست بلکه ايران قصد دارد در مناسبات بين المللى نقش موثرى بازى کند. پس ايران مذاکره را به مواجهه ترجيح مى دهد.
اين مساله اصلاً پيچيده نيست. همه چيز به خود ايران بستگى دارد. توپ در زمين ايران است و فرصت تصميم گيرى هم براى ايران فراهم شده. اگر ايران واقعاً بخواهد از اين فرصت استفاده خواهد کرد اما اگر نخواهد مساله شکل ديگرى پيدا مى کند.
 
نفوذ ايران در عراق تا چه حد بر فشارهاى امريکا عليه ايران تاثيرگذار است؟ گفته مى شود امريکا اصلاً از اين نفوذ دل خوشى ندارد.
ايران در عراق نفوذ زيادى دارد. به هر حال دولت ايران بر شيعيان عراقى تاثيرگذار است و مناسبات محکمى هم با دولت عراق دارد. خيلى از سياستمداران عراقى مواضعى کاملاً نزديک به ايران دارند. پس نفوذ ايران در عراق جاى تعجب ندارد اما چنين نفوذى کاملاً تعيين کننده هم هست و مثلاً در مذاکراتى مثل توافقنامه امنيتى واشنگتن و بغداد و نيز زمان بندى خروج نيروهاى امريکايى از عراق تاثير خودش را مى گذارد. در واقع آينده عراق تا حد زيادى به عملکرد ايران وابسته است.
 
برخى به اشتباه گمان مى برند اگر عراق ناامن به نظر بيايد نيروهاى امريکايى زودتر از عراق خارج خواهند شد اما واقعيت چيز ديگرى است. هرچه ناآرامى هاى عراق افزايش يابد، تقابل ايران و امريکا هم به شدت بالا خواهد گرفت. از سوى ديگر، درست است که برخى گروه هاى عراقى با ايران در ارتباطند، اما ايران کنترلى بر آنها ندارد. سر و صداهايى هم که در خصوص نفوذ ايران در عراق برپا شده، در عراق تاثيرى نمى گذارد بلکه تنش هاى ميان ايران و امريکا را بيشتر مى کند.
 
با توجه به اين شرايط، نهايتاً موقعيت آينده ايران در منطقه خاورميانه چگونه خواهد بود؟
در اين منطقه، کشورهاى عربى در تلاشند تا منافع مشترک خودشان را تامين کنند. آنها به ايران چندان اعتماد ندارند و به خصوص از لحاظ قومى، خود را جدا از ايران مى بينند، اما اين تمام ماجرا نيست، آنها به برنامه هسته يى و نفوذ ايران در منطقه هم واکنش نشان مى دهند. ظاهراً ايران دوست دارد در خاورميانه نفوذ خودش را داشته باشد؛ خب به نظر من نمى شود، ايران بايد واقع گرا باشد.
 
به اعتقاد من اگر خواسته هاى ايران به همين شکل در منطقه ادامه يابد به ضرر اين کشور تمام خواهد شد. در همين حال، امريکا هم در خاورميانه منافع زيادى براى خودش مى بيند و نمى خواهد از قافله جا بماند. قرار هم نيست ايران و امريکا يک شبه اين خواسته هاى خود در منطقه را به کلى تغيير بدهند يا کنار بگذارند، اما به هر صورت نبايد فراموش کرد که ايران و امريکا هر دو در خاورميانه فقط « نفوذ » دارند و نه « کنترل ». سرنوشت خاورميانه را مجموعه شرايطى رقم مى زند که در « کنترل » هيچ کشورى نيست.

نظر شما :