عقب­نشينى شکست نيست

۲۳ خرداد ۱۳۸۶ | ۱۸:۵۸ کد : ۲۲۳ سرخط اخبار
مقاله اى از جيمز روبين سخنگو و معاون سابق وزارت خارجه آمريکا

 

ايده­ جنگيدن به قيمت اعتبار ايالات متحده از اوج جنگ ويتنام تا به حال مورد بحث قرار نگرفته است. با اين وصف اين درست همان­ استدلالى است که حاميان جنگ عراق هم­اکنون از آن پشتيبانى مي­کنند.

 

آنها مي­گويند افزايش نيروهاى آمريکا در عراق تنها مسير قابل قبول در عراق است و آن را آزمونى اساسى و حياتى براى اعتبار آمريکا مي­خوانند، به­ويژه از نگاه القاعده. از نظر آنان آغاز عقب­نشينى و تغيير در آرايش و چيدمان نيروهاى آمريکايى به منزله شکستى است که قدرت آمريکا در منطقه و در بخش وسيع­ترى در جهان تضعيف مي­کند.

 

اين استدلال به همان اندازه 35 سال پيش اشتباه است. هيچ­يک از مخالفان مسئوليت­پذير و منطقى استراتژى افزايش نيرو رئيس­جمهور آمريکا حرف از عقب­نشينى کامل و فورى نزده است و هيچ­کس هم با اين موافق نيست که عراقي­ها را به هليکوپترهاى در حال فرار آمريکايى آويزان ببيند[اشاره به ترک خفت­بار و بياد ماندنى نيروهاى آمريکايى از ويتنام]. عراق ويتنام نيست. سياست آمريکا در عراق،‌ نه در دوران دموکرات­ها و نه جمهوري­خواهان، هرگز به معنى عظيمت آشفته و بازگشت همراه با شکست نظير آن چه در ويتنام ديدم نيست.

اگر هم مثال مشابهى وجود داشته باشد،‌ بيروت است که با جنگ داخلى، تروريسم، جنايت، اقتشاشات قومى و قبيله­اى دست و پنجه نرم مي­کرد. در شرايط شبيه به مه­اى که در عراق به وجود آمده حداقل يک چيز به وضوح قابل رويت است: مردم آمريکا تصميم خود را گرفته­اند با وجود آن که مي­دانندهزينه ايجاد حکومتى دموکراتيک و پايدار چه از لحاظ جانى و چه مالى بسيار گزاف است.

 

انتخاباتى که در ماه نوامبر سال 2006 در عراق برگزار شد و همچنين واقعيت­هايى که در عراق مشاهده کرديم ما را به اين نقطه رساند که برخى از اهداف نهايى سياست بوش رئيس­جمهور امريکا دست­نيافتنى است. اين جنگ مثل بسيارى از جنگ­ها فقط يک نتيجه­ ساده برنده و بازنده ندارد. قرار هم نيست که در اين جنگ کسى با شکست مواجه شود. نيروهاى آمريکايى رژيمى خطرناک را سرنگون کردند و به مردم عراق اين فرصت را دادند که حکومتى منتخب بسازند.

 

حاميان استراتژى افزايش نيروهاى آمريکا در عراق لازم است واقعيت سياسى را به رسميت بشناسند. سوال اصلاً اين نيست که آيا آمريکايي­ها عقب­نشينى از عراق را شروع خواهند کرد يا نه. بلکه سوال اين است که چه زمان جابجايى نيروها شروع مي­شود و اين کار چگونه خواهد بود.

 

بله،‌عقب­نشينى به معنى آن نيست که عراق هرگز به کشور دموکراتيک  ايده­ال در خاورميانه آن طور که بوش آرزويش را داشت تبديل نمي­شود و راه رسيدن به صلح بين فلسطيني­ها و اسرائيلي­ها، همان طور که کاندوليزا رايس مدام در ماه مارس 2003 مي­گفت لزوماً  از بغداد نخواهد گذشت. چون چنين نتيجه­اى مستلزم به کارگيرى سياستى متفاوت از همان ابتدا بود.

 متحدان بايد خودشان داوطلبانه به آمريکا ملحق مي­شدند نه آن که رفتار آمريکا موجب رنجش و کنارگيرى آنان مي­شد. از همان ابتدا لازم بود تعداد بيشترى سرباز در عراق مستقر شوند. اصلاً از همان ابتدا وجود برنامه­اى منسجم و هماهنگ براى بعد از سرنگونى ضرورى بود. اگر تصميم به ساختن جامعه مدنى در عراق بود ازهمان ابتدا مي­بايست به عنوان يک سياست ملى به آن نگاه مي­شد و در نتيجه ديگر نيازى به مخفي­کارى به­ويژه در بحث تخصيص بودجه نبود.

 

اما فقط به خاطر آن که ديگر سناريوى خوشبينانه­اى پيش­رو نيست نبايد تصور کنيم که جز شکست راه ديگرى باقى نمانده. در حقيقت، حاميان جنگ در حال ايجاد خط مشى هستند که منافع خودشان را لحاظ مي­کند. اين که مي­گويند هيچ راهى جز افزايش نيروهاى آمريکايى در عراق نيست با اين کار خود راهى براى بروز خط مشي­هاى ديگر باقى نمي­گذارند.

 

به جاى تأکيد بر سياست غيرواقعى، ما بايد خود را براى آرايش مجدد نيروها اما پايدار و پاسخگو آماده کرده و حضور خود را در عراق و منطقه محدودتر کنيم. يعنى بايد نيروهاى کوچکترى را براى پشتيبانى و آموزش نيروهاى عراق در نظر بگيريم و آنان را براى مأموريت­هاى ضدتروريستى و کنترل و مهار جنگى دامنه­دارتر آماده کنيم.

 

حاميان جنگ مي­گويند که عقب­نشينى باعث تقويت القاعده و حذف اهرم آمريکا عليه ايران مي­شود و درنتيجه موجب تضعيف آمريکا مي­شود. اما آنها مسأله درست برعکس مطرح مي­کنند چون با تداوم حضور ما در جنگ داخلى عراق موجب افزايش تعداد هواداران القاعده مي­شود. عقب­نشينى باعث از بين رفتن يکى از مهمترين ابزارهاى بسيار موثر جمع­آورى نيروى اسامه بن لادن مي­شود.

  

 مشکلى که الان مي­توان حل کرد جلوگيرى از خسارت و زيانى است که به ارتش آمريکا وارد مي­شود. بازسازى قواى ارتش و کاهش زيان و خسارت در اثر تغيير در آرايش نظامى و تجديد قوا بهترين راه براى ايجاد ارتشى است که بتواند به عنوان ابزارى مناسب در اختيار تقويت ديپلماسى با ايران قرار گيرد. تداوم درگيرى ساختار نظامى آمريکا در هرج  مرج و وضع آشفته عراق راه مناسبى براى مهار و کنترل تهران نيست.

حتى بعد از عقب­نشينى ازعراق، آمريکا تنها ابرقدرت جهان ، با قوي­ترين ارتش دنيا و بزرگ­ترين اقتصاد فعال  و ستودني­ترين سيستم سياسى باقى خواهد ماند. با رهبرى عاقلانه و مدبرانه، آمريکا مي­تواند احترام و پشتيبانى دنيا را که درچند سال گذشته از دست داده دوباره به دست آورد.

 

مقايسه با ويتنام، به اتخاذ تصميم­هاى سختى که در عراق مورد نياز است کمکى نمي­کند. چون تنها چيزى که در هر دو جنگ مشترک است ناکارآمدى و غرور بي­جاى تصميم­سازان ايالات متحده بود. و از آن جايى که گفته مي­شود  آخرين حربه­ يک رذل پناه بردن به ميهن­پرستى است،‌ بنابراين آخرين استدلالى که براى يک خط مشي­ شکست خورده باقى مي­ماند مايه گذاشتن از اعتبار است.


نظر شما :