توهمات فرقه ضاله

جنگ مسلحانه، کابوس یک استراتژی

۲۵ تیر ۱۴۰۴ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۳۳۹۶۷ اخبار اصلی اخبار داخلی خاورمیانه
آرش رضایی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: اقدام به "خودسوزی" و یا "عملیات انتحاری" کادرهای تشکیلاتی گروه هایی چون مجاهدین خلق، القاعده، داعش و طالبان از نکات بحث برانگیزی ست که در حوزه علوم تربیتی و روانکاوی باید بدان پرداخت و مورد بررسی و واکاوی علمی و روانشناختی قرار داد. 
جنگ مسلحانه، کابوس یک استراتژی

نویسنده: آرش رضایی 

دیپلماسی ایرانی: "وصول بدین مقصد یعنی آرامش حقیقی در جامعه وقتی میسر است که میل ها، نیازمندی ها و روح تکامل انسان از امیال و منافع شخصی تبعیت نکند و در حوزه اقدامات ویرانگر و خشونت آمیز ناشی از انگیزه پیروزی و تسلط بر حاکمیت به معنای عام آن، محدود نشود." هربرت مارکوزه 

در فرهنگ اصطلاحات و مکتب های سیاسی، ترور و خط مشی تروریستی به معنای به‌کارگیری روش و شیوه ای غیراخلاقی است که گروه های سیاسی راست و چپ یا فرقه های مذهبی بـــرای برافکندن نظام سیاسی یا هراساندن مخالفین، به آدمکشی و خرابکاری دست می زنند. 

در تاریخ ایران و شرق اسلامی فرقه هایی چون اسماعیلیان نزاری یا پیروان حسن صباح و در چهار دهه گذشته مجاهدین خلق (منافقین)، القاعده، داعش و سایر گروه های تکفیری و ستیزه جو از ترور و خشونت سازمان یافته به صورت یک روش دائمی استفاده می کنند. 

البته فرقه مجاهدین تحت رهبری مسعود رجوی از ویژگی های خاصی برخوردار است که آن را از سایر فرقه ها و گروه های سیاسی و عقیدتی متمایز می کند. یکی از ویژگی های حیرت انگیز فرقه مجاهدین تسخیر عرصه خصوصی افراد و کادرهای تشکیلاتی ست به طوری که اراده آزاد افراد و عناصر تشکیلاتی و حق انتخاب آزادانه آنان حتی در موضوعات کم اهمیت و پیش و پا افتاده نیز نادیده و به سخره گرفته می شود! از ویژگی شاخص و منحصر به فرد فرقه مجاهدین خلق (منافقین) تلاش برای تربیت افراد و کادرهای درون تشکیلاتی ست تا با ابراز سرسپردگی تمام عیار به "رهبرعقیدتی و پدرگونه" سر از پا نشناسند و بدون کمترین امکان انتخاب آزادانه و یا نیاز برای تعقل و اندیشه ورزی به رفتارهایی دست بزنند که از دیدگاه انسان مدرن به نوعی بیماری روانی و نبود سلامت ذهنی تعبیرمی شود. 

اقدام به "خودسوزی" و یا "عملیات انتحاری" کادرهای تشکیلاتی گروه هایی چون مجاهدین خلق، القاعده، داعش و طالبان از نکات بحث برانگیزی ست که در حوزه علوم تربیتی و روانکاوی باید بدان پرداخت و مورد بررسی و واکاوی علمی و روانشناختی قرار داد. 

پر واضح است رابطه شگفتی بین دو مقوله و گزینه مطرح یعنی جایگاه رهبرعقیدتی، اسطوره ای و ماورائی در جمعی یا گروهی انسانی با میزانی از اقدام و عمل غیر اخلاقی ترور و نیز فداکاری نابخردانه همچون خودسوزی یا عملیات انتحاری عناصر تشکیلاتی، وجود دارد. لذا رویکرد خشونت آمیز و ستیزه جویانه، بی شک منبعث از پیش زمینه های شکل گیری و تکوین شخصیت افرادی ست که در ساختار و تاروپود فرقه هایی چون مجاهدین پدید می آیند. 

تروریسم و استراتژی ترور یا هر گونه عمل خشونت آمیز هیچ گاه امکان تحقق ندارد مگر اینکه در زمینه و حوزه شکل گیری شخصیت و از طریق فشار سیستماتیک روانی و ذهنی نامحسوس، افراد و کادرهای تشکیلاتی را آماده اعمال و رفتار قهرآمیز کرد. لازمه چنین امر مهمی رسوخ "تابوها و دگم های عقیدتی" به ذهن افراد و پیروان، تحت عناوین مقدس و مفاهیمی ست که هاله ای از تقدس بر آن کشیده شده است تا در ضمیر ناخودآگاه عناصر و کادرهای تشکیلاتی جاخوش کند و به مثابه انگیزه نیرومندی برای عمل ستیزه جویانه و تروریستی قلمداد شود. به عبارتی باید گفت هر استراتِژی منجر به خشونت و یا اقدام به عملیات تروریستی از سوی فرقه هایی چون مجاهدین خلق نیازمند افرادی ست که از طریق دگردیسی ذهن و روان به سرسپردگی کامل و تمام عیار تن دهند و رهبرعقیدتی را چون موجودی الهی و ستایـش برانگیز بشمار آورند. در این صورت "مرزهای عقلانیت انتقادی وخـــرد ورزی" در ذهن عناصر فرقه و پیروان رهبر عقیدتی خدشه دار خواهد شد و هیچ گاه آنان نخواهند توانست درک کنند رهبر عقیدتی آنان مثل سایر انسان ها در معرض نقد و بررسی است و مصداقی عینی از یک اصطلاح انگلیســی ست (Feet of Clay ) به معنای پدیدار شدن شگفت انگیز نقطه ضعف یک رهبر، اسطوره و یا یک قهرمان. 

مهدی ابریشم چی، عضو کادر رهبری فرقه رجوی، در مورخه ۲۶/۹/۷۲ طی یک سخنرانی در میان کادرهای رده بالای مجاهدین در شهر پاریس به آغاز درگیری مسلحانه و شروع عملیات ترور از سوی مجاهدین در سی خرداد سال شصت اعتراف می کند و دلیل آن را انسداد سیاسی و یک پایه کردن تضادهای داخلی "رژیم" می‌داند. او در بخشی از سخنرانی خود می گوید: ".. بایستی که سی خرداد مبارزه مسلحانه را شروع می کردیم که کردیم، عملیات مسلحانه سازمان شروع شد..." 

سال ها بعد مریم عضدانلو (رجوی) رئیس جمهور خودخوانده مجاهدین در مقاله ای تحت عنوان راه حل سوم که در سال ۸۴ و بعد از خلع سلاح مجاهدین در عراق و فرار کادرهای رده بالا و مخفی شدن رهبرعقیدتی مجاهدین!، در روزنامه هرالد تریبیون به چاپ رسید در کمال ناباوری از تغییر دموکراتیک رژیم سخن گفت؟!! در واقع مریم عضدانلو با این مقاله مخاطبین خود را با پارادوکس حیرت‌آور و غریبی در استراتژی و موضعگیری های اتخاذ شده و متضاد به وسیله سران و رهبری فرقه مواجه کرد که بسیار قابل توجه و مهم برای بررسی و تحلیل بود. اما آن چه مریم رجوی در این مقاله و سال ها پس از آن به امر ناگفته و مهم هرگز اشاره نکرد ضرورت و لزوم بازنگری در استراتژی ترور در بیش از سه دهه و محکومیت کشتار شهروندان ایرانی است. شاید رئیس جمهور خودخوانده برای همخـوانی و سازگاری با شرایـط بوجــود آمده به نوعی می خواست با طرح راه حل سوم، مجاهدین را از بن‌بست دهشتناکی که بعد از سرنگونی حامی مستبد و فاشیست فرقه یعنی رژیم صدام درآن گیرکرده بود، رهایی بخشد و تصویری معقول و قابل پذیرش از دارودسته تروریست رجوی به جهانیان نشان دهد اما آیا موفقیتی برای ایشان حاصل شد؟ 

همه تحولات و معادلات منطقه ای پس از طرح راه حل سوم از سوی مریم رجوی نشان داد که مجاهدین خلق به مثابه یک فرقه تروریستی و خطرناک برای حتی سیاستمداران نئومحافظه کار و میلیتاریست امریکایی که سعی داشتند پس از اشغال عراق از آنان چون حربه ای و فاکتوری برای فشار بر ایران استفاده کنند، بشمار می آیند و برای مقامات امریکایی تاریخ مصرف دارند. ایجاد کمپ تیف و محلی برای خروج عناصر ناراضی مجاهدین از سوی مقامات ارتش امریکا در جنب قرارگاه اشرف در عراق و سپس واگذاری مسئولیت محافظت و کنترل قرارگاه اشرف به ارتش و پلیس عراق و بعدها انتقال آنان به کشور آلبانی علی‌رغم همه امیدهایی که سران مجاهدین به امریکائیها بسته بودند و غوغاسالاری و پروپاگاندایی که در این رابطه به راه انداختند، آیا جز این بود که مجاهدین برای امریکائی‌ها نیز اهمیت و ارزشی نداشتند و جز استفاده تاکتیکی در زمینه ی جمع‌آوری اطلاعات و مزدوری آن هم در مقاطعی خاص، سودی برای آنان نخواهند داشت؟ 

به نظر می رسد انزوا، بایکوت، تحقیر و نیز طرد و انکار مجاهدین از سوی همه کشورها و جریان هایی که در تحولات منطقه خاورمیانه نقش بازی می کنند از اتخاذ خط مشی خشونت آمیزی ناشی است که سرآغاز آن سی خرداد است. البته سی خرداد نقطه عطفی بود که واقعیت ناکامی جنگ مسلحانه و تحلیل های آبکی و غیرعلمی رهبر عقیدتی مجاهدین (مسعود رجوی) را برای همگان کاملا آشکار کرد و مشخص شد رهبر عقیدتی مجاهدین چگونه در دام بیماری چپ روی کودکانه (تعبیر از لنین) افتاد و در شرایط حساس تاریخی عصر انفجار اطلاعات از درک تفکر انتقادی به مفهوم راستین، دموکراتیک و سازنده آن عاجز ماند اما او سعی داشت با ذهنی بیمار و تحت تاثیر امیال و کمپلکس روانی برای کسب قدرت به آگراندیسمان رویدادها آن گونه که خودش می پنداشت، بپردازد و بدینسان در توهمی شگفت و دهشتناک گیر کرد. 

در واقع مسعود رجوی در سی خرداد از تحلیل آن چه در جامعــه ایران می گذشت به تمام معنا ناتوان بود. او سعی داشت در نامعقول جلوه دادن ویژگی های "خردمندانه" موجود در جامعه کوشش کند و در این مسیر به مطلق انگاری نابخردانه دچار شد. رهبر عقیدتی مجاهدین با سوق دادن عناصر و کادرهای تشکیلاتی به خشونت، کشتار تمام عیار هم میهنان و شهروندان و به‌کارگیری تروریسم ضد مردمی و افسارگسیخته ثابت کرد که "مفهوم بنیادین خرد" برای او هنوز نیروئی ناشناخته است و تاکنون که اعضای مجاهدین در اسارتگاه اشرف به حالتی از بی آیندگی، پریشانی و سر درگمی افتاده اند، نیروی "خردورزی و عقلانیت انتقادی" هنوز نقش تاریخی و حقیقی خود را برای رهبر عقیدتی مجاهدین ایفاء نمی کند. چرا که او همچنان در پیام ها و مواضع خود مرده ریگ های کهن را پاس می دارد و از تابوها و دگم های مشمئز کننده ذهنی رهایی نیافته است. چه خوب بود رهبرعقیدتی مجاهدین در می یافت که برای درک درست و اصولی مسائل و رویدادها باید از مرزهای جهان ذهنی که برای خودش ساخته است گامی فراتر بگذارد تا بتواند جهانی دیگر برای خودش بسازد؛ جهانی بر بنیاد پذیرش واقعیت و نفی مطلق انگاری نابخردانه.

کلید واژه ها: فرقه منافقین منافقین مجاهدین خلق سازمان مجاهدین خلق مسعود رجوی آرش رضایی


( ۱ )

نظر شما :