سریال خوابگردها
مردمی که خواب تغییر میبینند
دیپلماسی ایرانی: The Sleepers یا خوابگردها، یک مینی سریال تلویزیونی درام چک است که در نوامبر ۲۰۱۹ از شبکه HBO اروپا پخش شد.
این مینی سریال در وهله نخست، یک تریلر جاسوسی است که توسط ایوان زاخاریاش و اوندژ گابریل ساخته شده است. در این سریال مارتین میشیکا و تاتیانا پاوهوفووا در نقش ویکتور و ماری، بازی میکنند. این دو تبعیدیهای سیاسی قدیمی از چکسلواکی، در آستانه انقلاب مخملی از انگلیس به کشور بازمی گردند، چرا که زن در نزدیکی زایمان خواهر زاده اش میخواهد در کنارش باشد. اما بلافاصله پس از بازگشت، به ناگاه خودرویی مشکی به آنها میزند و ماری مدت کوتاهی به کما میرود. هنگامی که او از کما خارج می شود، متوجه میشود ویکتور ناپدید شده است. از این جا به بعد ماری به دنبال این است که ببیند چه بر سر همسرش آمده و آیا ناپدید شدن او انگیزه سیاسی داشته، توطئه ای در کار است، عامل یا عوامل خارجی در میان است و اینکه آیا خودش هم، با توجه به سوابقی که قبل از پناهندگی به انگلیس داشته، در خطر است یا خیر. این کل ماجرای داستان است.
در این مینی سریال، کشور چک را میبینیم که در آن موقع با اسلواکی یکپارچه بود و به چکسلواکی مشهور بود. تیزر ابتدایی سریال با خواب تمامی بازیگران فیلم آغاز می شود، گویی کارگردان می خواهد به بینندگان بفهماند در حالی که همه خواب بودند ناگهان همه چیز تغییر کرد! البته با دیدن قسمت آخر این سریال این نکته را هم در می یابیم که حتی این تغییر هم خواب بود، واقعی نبود در حالی که به نظر می رسد همه از این خواب راضی هستند! کارگردان تلاش دارد نشان دهد که زییایی مثالزدنی طبیعی و ساختمان های تاریخی شهر پراگ، پایتخت، که قبل از بر سر کار آمدن حکومت کمونیستی زبانزد شهرهای اروپا بود و به شهر زرگران معروف بود، را گرد خاکستری رنگی از رخوت و ترس و بی تفاوتی و افسردگی شدید فراگرفته و آدمها رباتوار، بی حس و حال و دلمرده زندگی می کنند در حالی که چشمان سازمان امنیت همه جا نظاره گر آنهاست. کشور به قدری تیره است که گویی دست هزاران نقاش با قوطی های رنگ هم نمیتواند خاکسترهای شهر را بزداید و ولو کاذب، تصویری رنگی از شهر ارائه دهد. در طول فیلم به ندرت دیوار یا خیابانی روشن را می بینیم، اکثر دیوارها دودآلود، تیره و کثیف هستند. ماشین ها مثل همان دوران اکثرا یک مدل هستند و تنها خودروهای سفارتخانه هاست که متفاوت و غربی است. در این شهر حتی دیپلمات های خارجی که باید مصونیت دیپلماتیک داشته باشند نیز در امان دستگاه امنیتی نیستند؛ سازمانی که بیش از همه فرمانبر دستورات و اوامر کا.گ.ب، سازمان امنیت شوروی است.
داستان آشنای دیگر امید مردم برای مشاهده یک تغییر و رفتن سایه شوروی از زندگی شان است. سایه روسها و دقیقتر بگوییم همه سلسله مراتب خودکامگی و بوروکراسی و تسلط نهادهای امنیتی که بالای سرشان سازمان امنیتی روسیه سایه انداخته است، در سریال مشاهده میشود.
مامورانی که فرسوده شدهاند و با مشکلات زندگی خود دست به گریبان هستند، اما در آخرین دقایق هم با شیوههای کهنه میخواهند از مردم بازجویی کنند و رازهای کهنه را پنهان کنند. آنها همچنان احساس قدرت میکنند. در حالی که وقتی پرده ها می افتد یا وقت تغییر می رسد آدم هایی که زیاد می دانند از جمله افراد رده بالای سازمان امنیت یا باید کشته شوند یا خود به زندگیشان خاتمه دهند.
همچنین کارگردان تلاش کرده نشان دهد که وقتی همه گمان می کردند همه چیز عادی است و هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و هیچ احساس و بویی از دگرگونی مشاهده نمی شود ناگهان همه چیز تغییر کرد؛ گویی که حتی نیروهای امنیتی نیز در گوش هم تغییر امور را زمزمه می کردند ولی زمان آن را نمی دانستند.
در سکانسی از سریال میبینیم که مامور امنیتی پیر بیجهت سیلیای به گوش یک رستوراندار میزند. وقتی همکارش از او میپرسد برای چه بیجهت این کار را کردی، همکارش با نخوت میگوید:
- نمی دانم، اعصابم خورد بود.
بعد وقتی سکوت تعجب برانگیز همکارش را می بیند، می افزاید:
- میبینی هنوز عین سگ از ما میترسند؟
او پاسخ می دهد:
– با این تفاوت که الآن ما هم از آنها میترسیم.
در اینجا نیز سریال سازوکار مرموز دیپلماسی کشورهای غربی به ویژه انگلیس که تلاش دارد فرمان تغییر را در دست داشته باشد و از سفارت خود در پراگ امور را اداره کند، مشاهده می کنیم، گویی آنها بیش از همه میخواهند روند آزادسازی مردم را تسریع کنند. سازوکاری که هیچ نشانی از آدمیت و شفقت در آن به چشم نمیخورد. حتی در قبال ماموران خودش. کارگردان ابایی ندارد که به بیننده القا کند که در پس این تغییر دست انگلیس به عنوان یک نهاد امنیتی پرقدرت غربی نمایان است. در طول سریال بارها سکانس هایی از ام آی 6 انگلیس را می بینیم که مقامات آن در حال برنامه ریزی برای پیشبرد تغییرات در چک هستند. همچنین به روشنی رقابت و رویارویی سازمان های امنیتی شوروی و انگلیس را می بینیم که اولی برای عدم تغییر امور و حفظ وضع موجود تلاش می کند در حالی که دومی می خواهد تغییر را رقم بزند. در سکانسی از فیلم مامور ام آی 6 به قهرمان فیلم که در حقیقت جاسوسی دو جانه است که هم زمان مامور شوروی و انگلیس است و در دوران پس از سقوط کمونیست منصب وزارت کشور را می گیرد و فردی کلیدی در دوران تغییر محسوب می شود، می گوید: تا چند سال دیگر، وقتی که جیب مردم کشورت پر پول شد دیگر فراموش می کنند دروغ چیست و دروغگو کیست! مهم این است زندگیشان در رفاه و آسایش باشد.
کارگردان در نهایت به بیننده می گوید که حتی تغییر و انقلابی که با فروپاشی کمونیسم همه از آن احساس رضایت می کنند هم دروغی بیش نیست و حتی آدم های جدید عروسک های دست ساز شوروی هستند. به عبارت دیگر انگلیس خیال می کند برنده میدان بوده است غافل از اینکه مهرههای برنده هم همگی دستنشانده کا.گ.ب هستند.
سریال، روایت یک دگردیسی و آبستنی دشوار برای زایش یک زندگی عادی از قالب یک زندگی سراسر پلیسی و اقتصاد ویران را به نمایش می گذارد و دیالوگهایی که مرتب بر ناامیدیها اشاره میکنند. البته کارگردان در آخر این ناامیدی را به بیننده منتقل می کند که احساس تغییر خیالی بیش نیست، چیزی تغییر نکرده بلکه همه چیز از حالتی به حالت دیگر تبدیل شده و الا ماهیت امور همان چیزی است که قبلا بود. و البته کارگردان تلاش کرده است تم روشنفکری خود را نیز به نمایش بگذارد و در عین حال با به نمایش در آوردن نقاشی های مفهومی در منازل مردم معمولی و پخش موسیقی و کنسرت مردم عادی، با فرهنگ بودن مردم چک را به رخ بیننده بکشد. گویی قصد دارد بگوید این مردم در ذاتشان بافرهنگ هستند، طرز لباس پوشیدن و موسیقی گوش دادن و شیوه زندگیشان را ببینید، این فرهنگ با کمونیسم با همه ظاهرسازی هایش متفاوت است و این کمونیسم است که فرهنگ بالای مردم چک را آلوده کرده است.
این فیلم برای کسانی که می خواهند یک فیلم سیاسی با سوژه روزهای پایان حکومت کمونیستی را در یک کشور کمونیستی ببینند، جذاب است.
نظر شما :