پی ریزی راهبرد دستیابی به نظم مطلوب

لزوم بازتعریف راهبردهای جمهوری اسلامی ایران برای نقش‌آفرینی قدرتمند در نظم نوین جهانی

۰۹ اسفند ۱۴۰۱ | ۱۰:۰۰ کد : ۲۰۱۷۹۹۱ اخبار اصلی اخبار داخلی
نویسنده خبر: پیروز غفرانی
پیروز غفرانی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: راهبردهای جمهوری اسلامی برای حضور قدرتمند در شکل دهی آینده و ایفای نقش به عنوان پیشران و متغیر مهم و مستقل در شکل دهی نظم جهانی آینده نیز نیازمند قالب دهی و بازتعریف خود در داخل و خارج در قالبی اکوسیستمی و بهره گیری علمی از رویکردها و ابزارهای نوین است. این مقاله در قالب آینده نگاری راهبردی و با نگاهی سیستمی، سعی دارد الزامات بازتعریف این راهبردها را تبیین کند. 
لزوم بازتعریف راهبردهای جمهوری اسلامی ایران برای نقش‌آفرینی قدرتمند در نظم نوین جهانی

دیپلماسی ایرانی:

مقدمه: 

نظم نوین در نظام بین الملل که بعد از فروپاشی شوروی مدت ها وضعیت تک قطبی و سیطره آمریکا را تجربه کرده بود چندان دیرپا نماند و در دو دهه آخر قرن قبل با یکپارچگی تدریجی و ظهور اتحادیه اروپا به عنوان یک قطب جدید قدرت و سپس هند و چین به عنوان دو شگفتی ساز(Wild Card  ) و بازیگر نوظهور، دستخوش تحولاتی شده که آرزوی دیرباز آمریکا مبنی بر سیطره بلا منازع در صحنه های سیاسی، اقتصادی ، امنیتی و هدایتگری فرهنگی را به چالش کشیده است. اما همزمان با این تحولات بزرگ در عرصه بین الملل و کش و قوس های بازیگران منطقه ای و جهانی، پیروزی انقلاب اسلامی موجب ظهور قدرتی جدید شد که راهبرد های مختلف دو سر طیف تعامل تا تقابل با این نظم را به بوته آزمون گذاشته است. با پی ریزی راهبرد نگاه به شرق و تلاش برای ایجاد توازن بیشتر در روابط خارجی خود، جمهوری اسلامی در صحنه های مختلف نظامی، سیاسی و اعمال نفوذ بر دیگر بازیگران، الگوی جدیدی از مقاومت را ارائه داده است که گرچه برای کشور، مردم و معیشت آنها هزینه ها و سختی های زیادی را به همراه داشته، اما نوع رفتارملت ها و دیگر بازیگران منطقه ای و جهانی را نیز تغییر داده و به خروج از نظم تک قطبی و سیطره بلامنازع آمریکا کمک کرده است . قطعا در الگوی نوین در شرف تکوین، شکل دهی آینده و ایجاد نظم مطلوب برای آمریکا و راهبری نظم انگلوساکسونی بسیار مشکل تراز گذشته است. در جایی که کنشگران مختلف و قدرت های بزرگ و کوچک منطقه ای، قدرت بازیگری جدیدی را به نمایش گذاشته اند، ایجاد نظم مورد نظر با ابزارها و رویکردهای سنتی قطعا جوابگو نیست و به راهبردهایی نوین، ابزارهای جدید و فهم تازه ای از چگونگی شکل دادن آینده نیازمند است. 

از این رو به نظر می رسد راهبردهای جمهوری اسلامی برای حضور قدرتمند در شکل دهی آینده و ایفای نقش به عنوان پیشران و متغیر مهم و مستقل در شکل دهی نظم جهانی آینده نیز نیازمند قالب دهی و بازتعریف خود در داخل و خارج در قالبی اکوسیستمی و بهره گیری علمی از رویکردها و ابزارهای نوین است. این مقاله در قالب آینده نگاری راهبردی و با نگاهی سیستمی، سعی دارد الزامات بازتعریف این راهبرد ها را تبیین کند. 

شکل دهی دنیای آینده 

آینده نگاری برروی شکل دهی آینده تمرکز دارد . این شکل دهی در دو رویکرد خود را نشان می دهد: 

1- شکل دهی آینده. در این حالت کنشگر سعی دارد محیط خود ، سازمان ، سیستم را به سمت و سوی مدل مطلوب خود سوق دهد. در این حالت پیشران های تغییر و روند شکل گیری آینده از قبل طراحی می شود و کنشگر سعی می کند آینده مطلوب خود را از طریق طراحی مدل مورد نظر، تمهید زیرسیستم های مورد نیاز، تعریف روابط بین متغیرها و عوامل شکل دهی آینده و سوق دادن همه آنها در مسیری که مدل از پیش طراحی شده شکل گیرد را بسازد. برای مثال در عرصه روابط بین الملل معمولا قدرت های سلطه گر با تعریف نظم مورد نظر خود، سعی می کنند تا آینده موضوع هدف خود را شکل دهند ورفتار سایر بازیگران و روندها را به سمتی سوق دهند که به  شکل گیری مدل مطلوب آنها منجر شود. تحریم های اقتصادی و یا کمک های مالی و تشکیل ائتلاف های جهانی یا منطقه ای، فروش فناوری یا سلاح و ... از جمله ابزارهایی هستند که در هدایت رفتار بازیگران و طرف های مقابل همواره کارایی داشته است.

2- تطبیق با شرایط محیطی آینده . حالت دوم در جایی تعریف می شود که کنشگر توان شکل دهی آینده و دستیابی به آینده مطلوب خود را ندارد و اجبارا خود را با شرایط محیطی تطبیق بهینه می دهد. در این حالت با رصد محیط و بررسی تاثیرات تغییرات محیطی، الزامات و پیامد های آن، کنشگر بدنبال تطبیق با شرایط و کاهش تهدید ها و استفاده بهینه از فرصت هاست. در این حالت پیشران های تغییر بگونه ای هستند که بازیگر توان مداخله و یا تاثیرگذاری را ندارد و یا تاثیر بسیار محدودی را حائز است. مثال ملموس این بحث فناوری های نوین است که خود را به سیستم ها تحمیل می کند و بر رفتارها و قوانین و هنجارها تاثیر می گذارد. یا تغییرات اقلیمی و آب و هوایی که معمولا کمتر فرد، سازمان یا سیستمی است که بتواند با سادگی جریان و روند غالب را تغییر دهد و موجب تاثیرگذاری و شکل دهی سریع آینده محیط پیرامونی خود شود. در این حالت کنشگر شکل دهی آینده را به ابزارها و متغیرهایی محدود می کند که در ید و تصرف خود دارد و می تواند آنها را تغییر دهد و تهدیدها را کمینه و از فرصت ها بهره ببرد.

بدیهی است که  نظامی که برای مثال در حوزه مالی توان و ظرفیت سازمانی بالاتری دارد بهتر از سیستمی که فاقد این توانایی و ظرفیت است قدرت شکل دهی آینده روندهای مالی کلی و جهانی را دارد. یا نظامی که در فناوری و نوآوری سرآمد است بهتر از نظامی که گیرنده فناوری است توان تاثیرگذاری بر روند ظهور فناوری های نوین را دارد. اینکه یک سازمان یا سیستم در چه عرصه ای توان شکل دهی آینده را دارد و در کدامین عرصه ها ناگزیر از تطبیق بهینه با شرایط است را توان و ظرفیت سازمان در حوزه و عرصه مربوطه مشخص می کند. 

فرآیند شکل دهی نظم نوین

شکل دهی آینده در قالب طراحی و پیاده سازی یک اکوسیستم صورت می گیرد. اکوسیستم طراحی شده باید ماموریتی تعریف شده را به انجام برساند و برای آن وظیفه ای مشخص تعریف می شود. برای مثال اگر قرار باشد سیستمی برای جابجایی افراد یا حمل و نقل کالا طراحی شود، یک وظیفه کلان به عنوان Macro-function برای آن تعریف می شود که دارای اجزای خرد Micro-functions است، که  این اجزا در نظام یا اکوسیستمی هماهنگ به صورتی یکپارچه وظیفه محوله را به انجام می رسانند. برای مثال اتومبیل که وظیفه جابجایی افراد و کالا و حمل و نقل را برعهده دارد، دارای اجزایی مثل موتور، سیستم هدایت، چرخ ها و تسمه های انتقال حرکت و لاستیک و ... هست که این اجزا Micro – functions در تعامل و هم افزایی با هم هر یک وظیفه مشخصی داشته و نهایتا امکان حمل و نقل و جابه جایی را فراهم می آورند. مثال دیگر می تواند ناظر بر توان حرکتی انسان باشد. جایی که استخوان ها، ماهیچه ها، سیستم عصبی، سیستم گردش خون، هورمون ها و ... همگی در تعاملی همسو و هم افزا امکان حرکت را برای وی فراهم می آورند. اما تنظیم و هماهنگی این زیرسیستم ها در یک ارکستراسیون orchestration و همکاری بی بدیل و  شگفتی سازی شکل می گیرد که صفت احسن الخالقین را برای خالق آن به وجود می آورد. 

سطح میانی یا Meso – Level این همکاری  ها و نحوه تاثیر و تاثر هر یک از اجزا بر هم و بر سیستم کلان را مشخص می کند و موجب می شود تا هر یک از اجزا و ارکان در جای خود قرار گیرند و کار و وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهند. هر گونه عدم درک وظیفه اجزا و مکانیزم ها و دینامیزم های مورد نظر می تواند منجر به مرگ سیستم شود. برای مثال معده انسان وظیفه و ویژگی اش تلمبه بودن است، به طور مشابه قلب انسان نیز ویژگی تلمبه بودن را دارد. اما اشتباه در گذاشتن معده به جای قلب و قلب به جای معده منجر به مرگ فرد می شود. 

برای شکل دهی یک اکو سیستم، سطح میانی باید وظیفه هماهنگی و یکپارچه سازی را به نحوه احسن انجام دهد و برای این کار اول باید کارکردهای هر یک از اجزا و ویژگی های آنها را دقیقا بشناسد، دینامیزم و مکانیزم عمل آنها را بداند ، به طور دقیقی اجزا را در اکوسیستمی هم افزا کنار هم قرار دهد و ویژگی های خاص را برای ایفای وظیفه یکپارچه سازد. این فرآیند که ویژگی های یکپارچه شده Integrated Peculiarity نامیده می شود، لازمه اولیه شکل دهی یک اکوسیستم است که قرار است وظیفه کلانی را برای طراح صورت دهد. این نکته قابل ملاحظه است که فوت های کوزه گری بسیار زیادی در این فرآیند وجود دارد که برای کارکرد درست یک سیستم کلان باید مد نظر قرار گیرد و حتی کنار هم گذاشتن ویژگی ها لزوما منجر به کارکرد درست اکو سیستم نخواهد شد. 

آسیب شناسی وضعیت جاری 

ظهور انقلاب فناوری اطلاعات و ارتباطات در  سه دهه آخر قرن گذشته، سرعت شکل گیری پارادایم های نوین را بشدت توسعه داده و منجر به رشد تصاعدی خلق مفاهیم، خدمات، کسب و کار ها و نسل های جدید  پدیده ها شده است. بدیهی است که دولت ها دیگر توان ایجاد نهادهای مستقل و  وظیفه ای Functional برای ارائه خدمات مورد نیاز جامعه را نخواهند داشت. در سال های آینده ما روزانه نیاز به ایجاد میلیون ها نهاد و متولی ارائه خدمات جدید و ایفای وظایف جدید خواهیم داشت. بدیهی است که با مدل سنتی خلق سازمان و نهاد، به هیچوجه نمی توان پاسخگوی تعدد و تنوع نیازهای جامعه و کشور بود. بطور سنتی ایجاد ویژگی های خاص و تعریف وظیفه زیرسیستم ها، در قالبی کلی و با مسئولیت یک نهاد مشخص شکل می گرفت. اما تحولات جهانی و شکل گیری آنچه که کاستلز آن را  اقتصاد و جامعه شبکه ای نامیده، این امکان را به وجود آورده تا ویژگی های خاص را در شبکه ای بزرگتر جست وجو کرد و سرعت شکل دهی ویژگی های یکپارچه شده را به شکل چشمگیری افزایش داد. در این حالت وظیفه دولت ها و حکومت ها شکل دهی و تقویت سطح میانی طراحی و تنظیم  قواعد روابط  اجزای یک اکو سیستم است. چنانچه دولت ها و حکومت ها تغییر وظیفه خود را درک نکنند، قطعا نخواهند توانست به خیل عظیم نیازهای رو به رشد جامعه پاسخ دهند. 

به نظر می رسد  نگاه سنتی که بر حاکمیت ها و دولت ها حاکم است، نقشی اساسی در افزایش تنش های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی دارد. می توان مطمئن بود که هر چه دخالت دولت در تشکیل نهادهای حکومتی برای ارائه خدمت و تعریف  وظیفه مشخص بیشتر باشد ، ناکارآمدی بیشتر خواهد شد. چه اینکه تشکیل هر نهادی بودجه می خواهد، تشکیل نهادهای جدیدی که باید وظایف جدید و نوظهوری را به انجام دهند، آموزش و هدایت و راهبری می خواهد و به علت سرعت سیر تحولات، تا زمانی که سیستمی شکل بگیرد کل مفهوم وظیفه می تواند دگرگون شده باشد. اگر به مدل طراحی و پیاده سازی سیستم های مورد نیاز  شتاب بخشیده نشود، سرعت سیر تحولات می تواند هر حکومتی را به گل بنشاند. از سازمان افزارهای سنتی نمی توان انتظار داشت تا بتوانند خود را با این سرعت تغییر مفاهیم و مبانی، همسو و منطبق کنند. 

حکومت ها باید بتوانند برای تسریع در شکل دهی آینده؛ خاصه در جایی که تنها راه چاره شان انعطاف و تطبیق با پیشران های تغییر است، راه چاری بیاندیشند که فرآیند شکل دهی اجزا میکرو فانکشن ها، تعریف سیستم کلان ماکرو فانکشن و ارکستراسیون  و تنظیم  هماهنگی بین اجزای اکو سیستم در سطح میانی (مسو لول) تسریع شود. به نظر می رسد هم اکنون مشکل اساسی کشورها در سطح میانی است که ساختارهای سنتی که معمولا به شکل سیلویی فعالند و هر یک وظیفه خود را بشکل سنتی انجام می دهد و تلاش دارد تا این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد . در این وضعیت که متاسفانه در کشورمان نیز شاهد آن هستیم، ساختارها توان فعالیت در مدل اکوسیستمی را ندارند و حتی این مهم را وظیفه خود نمی دانند. البته بعضا در شرح وظایف یا ماموریت سازمانی آنها هم پیش بینی نشده است.  

بزرگترین خطای شناختی، نگاه به نهادها، سازمان ها و نظام ها با عینک گذشته گراست. سوگیری های شدید شناختی می تواند بر نحوه برداشت تک تک متخصصین و کارشناسان منطقه ای و طراحان راهبردها سایه انداخته باشد. مدل های سنتی تجزیه و تحلیل که گذشته گرا هستند، هم اکنون بر مبانی راهبرد نویسی و تصمیم گیری اغلب متخصصین ما سایه انداخته و دینامیک رفتاری و فهم تغییرات در این قضیه خیلی کمرنگ شده است. متاسفانه این خطا در طراحی اکوسیستم های مورد نیاز در داخل و خارج بشدت قابل ملاحظه است و نیاز به رویکردی نوین که توان بهره برداری و  استفاده از ظرفیت های پارادایم های جدید را داشته باشد و بتواند برامواج تغییر سوار شود بشدت احساس می شود. 

بسط مفهوم به سیاست خارجی 

این مفهوم در سیاست خارجی هم قابل بسط است. به نظر می رسد که هنوز مدل همکاری جمهوری اسلامی با شرق و همسایگان متحول شده تعریف مشخصی به خود نگرفته است. قطعا هر یک از همسایگان ما، از طالبان گرفته تا ترکیه، از پاکستان گرفته تا عراق، از عربستان گرفته تا ارمنستان و از امارات گرفته تا قطر و ... هر یک ویژگی های کارکردی جدید مشخصی در نظام بین الملل یافته اند. این ویژگی ها لزوما با آنچه از دیرباز در مورد آنها سراغ داریم و می شناسیم یکی نیست. دینامیک تغییرات رفتاری بازیگران در نگاه گذشته گرا به پدیده ها دیده نمی شود در حالیکه همه اعضای این اکوسیستم منطقه ای در حال تغییر هستند. قدرت های بزرگ بین المللی هر یک بر این بازیگران نفوذ دارند و رفتار و بینش آنها را تحت تاثیر قرار می دهند. قطعا ترکیه یا طالبان یا پاکستان امروز با بیست سال قبل متفاوت است و این موضوعی است که باید در مدل طراحی سیستم مطلوب ما دیده شود. 

اهداف کلان و راهبردهای کلان سیاست خارجی تعیین کننده مدل و شکل آینده مطلوب سیستم هاست. اکو سیستم مورد نظر کشوری که بدنبال ایجاد بالانس در روابط بین شرق و غرب است قطعا با اکو سیستم مطلوب کشوری که در اردوگاه  شرق یا غرب ( یکی از آنها ) بازی می کند متفاوت است. مدل تعامل با همسایگان، مدل تعاملات منطقه ای، مدل تعاملات جهانی و نوع رفتار با بازیگران مختلف در این اکوسیستم ها متفاوت است. به نظر می رسد که هنوز در مورد این زیرسیستم ها با نگاه و عینک گذشته نگریسته می شود. برای مثال رفتار روسیه کنونی و پوتین به شوروی سابق ارتباط داده می شود و یا طالبان امروز بر اساس رفتار و قالب های طالبان گذشته تحلیل می شود.

اینکه کشوری بدنبال نظم چند قطبی یا هر مدل جدید از نظم باشد و یا نظم یک یا دو قطبی را پذیرفته باشد، اینکه مدل هم افزایی و تعامل  با بازیگران خرد را  پیشه کند یا عرصه تعامل را واگذار کند، اینکه آینده را محتوم بداند یا بدنبال شکل دادن آن باشد و ... نکاتی هستند که در طراحی مدل اکوسیستم نظم مطلوب و تعریف انتظارات از کارکرد هر یک از زیرسیستم های مورد نظر نقش اساسی ایفا می کنند. این تعریف از راهبردکلان می تواند منجر به تعریف ده ها و بلکه صدها پروژه شود که نهایتا دستیابی به سیاست خارجی مطلوب و دیپلماسی مورد انتظار آن را تبیین می کند. 

نتیجه گیری: 

برای طراحی و پیاده سازی اکو سیستم مطلوب در سیاست خارجی ، به کسب شناخت از پیشران های تغییر ، ویژگی های  جدید تک تک عناصر و میکرو فانکشن ها و تاثیر و تاثر آنها بر هم نیاز است. طراحی اکو سیستم جدید و پیاده سازی آن نیازمند چیزی بیشتر از دید و بازدیدهای تشریفاتی و کلی گویی های بیانیه ای دارد. نیاز مبرم به تکیه بر کار کارشناسی و تخصصی از طریق آموزش های مرتبط با آینده پژوهی و آینده نگاری، نحوه تحلیل داده های میدانی و عملیاتی، تدوین سناریوهای راهبردی و عملیاتی، تصمیم گیری های سناریو محور و شکل دهی مدل مطلوب همکاری با کشورهای همسایه و اجزای داخلی و خارجی اعم از اقتصادی، سیاسی، امنیتی هر یک و هزاران نکته دقیق دیگر دارد که در این مقوله نمی گنجد. 

در کنار طراحی اکوسیستم مناسب، آماده سازی افراد از طریق ایجاد شناخت از تحولات سریع السیر بین المللی، تغییر سریع جایگاه ها و روابط، آشنایی با و کاربرد علم داده ها Data Science و نحوه جمع آوری، انباشت، پردازش، بازیابی، انتشار و پالایش داده ها نیز باید در دستگاه هایی که با اطلاعات سروکار بیشتری دارند به روز شود.

سرعت سیر تحولات فاصله نسلی را کوتاه کرده و هم اکنون در آستانه ورود به نسل پنجم پارادایم ها و شکل دهی اکوسیستم ها هستیم. نسلی که انسان محور است و مشارکت جمعی را در شکل دهی آینده توصیه می کند. ناگفته پیداست که شکل دهی آینده ممکن نیست مگر اینکه انگیزه و روحیه مناسب برای تغییر و  شکل دهی آینده (در جایی که شدنی است) و یا پذیرش الزامات آن (در جایی که تغییر مطلوب محیط بیرونی میسور نیست) نیز در آحاد اعضای اکو سیستم داخلی خلق شود. 

ا 

پیروز غفرانی

نویسنده خبر

دیپلمات بازنشسته، مدیرعامل پردیس توسعه نوآوری و تجارت شریف و مدیربین الملل اندیشکده تحلیل گفتمان راهبردی

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: ایران جمهوری اسلامی ایران راهبرد ایران نظم نوین جهانی نظم نوین دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران دیپلماسی ایران سیاست خارجی ایران راهبردهای جمهوری اسلامی ایران پیروز غفرانی


( ۴ )

نظر شما :

محمد ۰۹ اسفند ۱۴۰۱ | ۱۲:۲۱
نگاه شما به یک دلیل عمده غلط است . شما بدون توجه به قدرت و مساحت و جمعیت ایران قائل به اتحادی هستید که غیر ممکن است . انکار که کوبا را متحد شوروی بدانید یا تایوان را متحد امریکا در مقابل چین ، یا حتی اوکراین را متحد ناتو بدانید در برابر روسیه ، اینها گوشت قربانی هستند نه متحد. یادتان رفته چرا در جنگ جهانی دوم اشغال شدیم ؟ زیرا دولت ایران طرفدار آلمان بود بدون اینکه توان هم رزمی با آن را داشته باشد . در نتیجه توسط ابرقدرتهای روسیه و انگلیس اشغال شدیم . ایران یک قدرت متوسط است که حداکثر می تواند به بلوک شرق یا بلوک غرب بپیوندد اما این خیال باطل که می توانیم از اجزای اصلی این اتحادها باشیم خیالی بیهوده است