مهمترین و تأثیرگذارترین پدیده در تاریخ بشر

جنگ پدیده ای ازلی و ابدی

۱۱ فروردین ۱۴۰۱ | ۱۵:۰۰ کد : ۲۰۱۰۸۷۳ اروپا آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
نویسنده خبر: امیرهوشنگ کریمی
امیرهوشنگ کریمی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: از منظر تاریخی اغراق نیست اگر «جنگ و منازعه» را مهمترین و تأثیرگذارترین پدیده در تاریخ بشر قلمداد کنیم. مطالعه تاریخ تمدن یعنی مطالعه جنگ ها و تأثیرات آن و پیامدها و تحولات پس از آن. جنگ ها مبداء تاریخ شمرده شده و دوران های مهم تاریخی به قبل و بعد از جنگ ها تقسیم بندی می شود، مانند عصر جنگ سرد و مابعد جنگ سرد، دوره جنگ های ناپلئونی و نمونه تاریخی آن جنگ های پلوپونزی و کشورگشائی های اسکندر مقدونی. به رغم شوربختی ها، تلخ کامی ها، مصائب و شدائد حاصل از جنگ ها، از دل همین تضادها و تخاصم ها و کشمکش هاست که راه تحول بشر و جوامع انسانی گشوده شده و مسیر تکامل پیموده شده است. 
جنگ پدیده ای ازلی و ابدی

نویسنده: امیرهوشنگ کریمی، دکترای تخصصی روابط بین الملل از دانشگاه تهران

دیپلماسی ایرانی: آیا جنگ و منازعه، امر ذاتی و جوهری است و یا تبعی و عرضی؟ آیا جنگ و منازعه ضرورتی بر مبنای اجبار است یا انتخابی بر پایه ضرورت؟ آیا جنگ و منازعه اجتناب ناپذیر و غیرقابل تفکیک از جوامع انسانی است یا می توان از آن اجتناب کرد و آن را به طورکامل از جوامع انسانی تفکیک و دور کرد؟ به این سوال های اساسی می توان از منظرهای گوناگون پاسخ داد.

از منظر داروینیسم، نظام طبیعت با اصل «تنازع بقاء» عجین شده و شناخته می شود و منازعه بخش جدا ناشدنی و غیرقابل اجتناب از نظام طبیعت است. تکامل انواع جز با منازعه و تنازع بقاء میان گونه های مختلف حیات به دست نیامده و نمی اید. موجودات انسانی به مثابه نوعی از انواع طبیعی، متأثر از اصل تنازع بقا همواره در حال کشمکش، منازعه و مقابله با نیروهای طبیعی و رقبای قدرتمند در میان سایر انواع طبیعی (گونه های حیوانات) بوده اند. بنابر این منازعه و کشمکش بر سر بقاء به نوعی در ذات انسان نهادینه و برنامه ریزی شده و به خصلت طبیعی آن تبدیل شده است. از این رو، انسان به عنوان نوعی از انواع موجودات طبیعی، رفتاری بر مبنای سرشت و ذات خود و بر پایه ضرورت حیات دارد، با وجود این، تفاوت بنیادین انسان با سایر موجودات و انواع در طبیعت، در تکامل اندیشه، ابزار و روش آن جهت «بقاء و حفظ موجودیت خود» با بهره گیری از مکانیزم های غیرتخاصمی و صلح آمیز است. در واقع، اگرچه «تاریخ جنگ» به درازای «تاریخ بشر» از انسان های نخستین (نئاندرتال ها) و عصرحجر تا دوره انسان میانی (هموساپینس ها) و انسان مدرن امروزی است؛ معذالک جنگ و منازعه در جوامع انسانی به تدریج از «تنها و اولین» گزینه به «آخرین گزینه از میان گزینه های موجود» تحول و تکامل یافته است. 

از منظر تاریخی اغراق نیست اگر «جنگ و منازعه» را مهمترین و تأثیرگذارترین پدیده در تاریخ بشر قلمداد کنیم. مطالعه تاریخ تمدن یعنی مطالعه جنگ ها و تأثیرات آن و پیامدها و تحولات پس از آن. جنگ ها مبداء تاریخ شمرده شده و دوران های مهم تاریخی به قبل و بعد از جنگ ها تقسیم بندی می شود، مانند عصر جنگ سرد و مابعد جنگ سرد، دوره جنگ های ناپلئونی و نمونه تاریخی آن جنگ های پلوپونزی و کشورگشائی های اسکندر مقدونی. به رغم شوربختی ها، تلخ کامی ها، مصائب و شدائد حاصل از جنگ ها، از دل همین تضادها و تخاصم ها و کشمکش هاست که راه تحول بشر و جوامع انسانی گشوده شده و مسیر تکامل پیموده شده است. 

از منظر هویتی و فرهنگی، جنگ و تخاصم از مهم ترین عناصر شکل دهنده هویت ملی و از مولغه های قدرتمند فرهنگی هر قوم و ملتی است. اسطوره های هر قوم و قبیله و ملتی، قهرمانان جنگی و نظامی آن هستند. مهم ترین شمایل و المان های هر ملتی، شمایل جنگاواران و نمادهای پیروزی است. میدان پیروزی و طاق نصرت در اغلب شهرهای اروپائی و دنیای به اصطلاح متمدن، اصلی ترین و مهم ترین میدان و نماد ملی تلقی می شود (طاق نصرت پاریس، میدان براندنبورگ برلین). در همه اقوام و جوامع و ملت ها، جنگ ها مهم ترین خاطره مشترک و اصلی ترین عامل هویت بخش تلقی می شود. نماد سرباز گمنام و یادمان شهیدان و آرامگاه گشته شدگان در جنگ، همواره از ارزش و اعتبار و احترام والائی نزد مردم برخوردار است. کتاب های تاریخی مشحون از افتخارات و شکوه جنگ هاست. جنگ ها برای طرف پیروز و غالب، سبب افتخار و عامل انسجام و همبستگی اجتماعی و تقویت هویت و تجلی آرمان های یک ملت است و برای طرف ناکام و مغلوب، جنگ وسیله و ابزاری مشروع برای انتقام جوئی و اعاده حیثیت ملی است. 

از منظر اعتقادی و ایدئولوژیک، جنگ یک ارزش است برای دفاع از حق، تحقق آرمان و برتری عقیده. از اساطیر یونانی که مشحون از جنگ خدایان است تا ایدئولوژی مارکسیسم که مبتنی بر تضاد طبقاتی است، رد پای جنگ و مخاصمه به وضوح قابل مشاهده است. در ایدئولوژی های مبتنی بر ناسیونالیسم و حد افراطی آن شووینیسم، بزرگ ترین افتخارات ملی با جنگ حاصل می شود و جنگ مایه قوام هویت و دوام موجودیت یک ملت و برتری آن بر دیگر ملت ها محسوب می شود. فلسفه اصلی ادیان الهی که در قالب کتاب های آسمانی و توسط انبیاء الهی برای انسان ها آورده شده، کنترل غریزه جنگ طلبی و برتری جوئی بشر بوده است. دین به عنوان فراگیرترین و پرنفوذترین پدیده در جوامع انسانی، پیام آور صلح، دوستی و وفاق در میان چوامع انسانی است. با این وجود، نبرد و جهاد انسان مؤمن با نیروهای شر و شیطانی در درون و برون، از آموزه ای دینی است و ادیان یکسره به رد و تکذیب جنگ نپرداخته و نبرد دفاعی و جنگ بر سر ارزش های دینی و اعتقادی، مجاز و مشروع شمرده شده است تا جائی که جهاد دفاعی یک ارزش محسوب شده و مقدس شمرده می شود.

از منظر نظریه روابط بین الملل به خصوص نظریه های جریان اصلی (رئالیسم و لیبرالیسم)، جنگ یک واقعیت در نظام بین الملل است که همواره در طول تاریخ میان واحدهای سیاسی (دولت – ملت ها، امپراطوری ها و بازیگران فروملی و فراملی) درجریان بوده است. رئالیسم در پاسخ به این پرسش که آیا جنگ قابل اجتناب است، با تمرکز بر ذات بدبینانه  انسان و با استناد به اصول نظری میل به قدرت طلبی، بیشینه سازی امنیت تا مرحله امنیت زدائی از رقیب و اصل خودیاری؛ منفی است. در مقابل پاسخ لیبرالیسم با نگاهی خوش بینانه نسبت به ذات مسالمت جوی انسان و با تکیه بر مولفه های همکاری، تعامل و نهاد سازی و منافع مشترک، مثبت است.

از هر منظری به مساله منازعه و جنگ بنگریم، جنگ بازتاب دهنده یک واقعیت تلخ و تصویری خشن از حیات جوامع بشری است که در طول قرن ها استمرار داشته است. با وجود این، مانند سایر پدیده های انسانی و اجتماعی سیر تحول جنگ ها همواره یک سیر تکاملی و از مداری به مداری بالاتر بوده است. سه تحول اساسی در مفهوم و واقعیت جنگ در طول قرون متمادی به تدریج رخ نموده است: نخست این که جنگ دیگر «تنها و اولین» سازوکار حل و فصل اختلافات میان انسان ها و جوامع انسانی به شمار نمی رود. امروزه جوامع (دولت – ملت ها) شیوه ها و سازوکارهای مختلفی برای حل و فصل اختلافات در پیش می گیرند و جنگ آخرین راه حل شمرده می شود. دوم اینکه جنگ دیگر یک «ارزش والا» تلقی نمی شود که با تمسک به آن بتوان به افتخار و غرور ملی دست یافت. سوم اینکه جنگ دیگر در شکل و شمایل نظامی، خشن و عریان آن خلاصه نمی شود، امروزه جنگ های پنهان اطلاعاتی، جنگ سایبری، جنگ اقتصادی (کاربست ابزار تحریم) و جنگ رسانه ای (جنگ گفتمانی) به شدت در جریان اند تا کشورها و دولت ها بتوانند بدون توسل به زور عریان و کاربرد قدرت نظامی، به اهداف و مقاصدخود دست یابند. جنگ، منازعه، مخاصمه، مقابله و کشمکش یک واقعیت انکارناپذیر حیات بشری است، که نه از بین می رود و نه پایان می یابد، بلکه از صورتی به صورتی دیگر تحول و تکامل می پذیرد.

امیرهوشنگ کریمی

نویسنده خبر

دیپلمات، دکترای تخصصی روابط بین الملل دانشگاه تهران و سفیر سابق ایران در شیلی

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: جنگی نظریه جنگ جنگ نیابتی تاریخ تاریخ جهان


( ۸ )

نظر شما :

ناشناس ۱۱ فروردین ۱۴۰۱ | ۱۷:۲۱
همین که رقیب آمریکا در حیات خلوت آمریکا ، جنگ راه انداخت ، سیل مقالات و سخنرانیها و ... در تقبیح جنگ به راه افتاد اما در مورد سایر نقاط که متجاوز آمریکا بود و سرزمین مورد نظر هم از چشم آبی ها فاصله داشت ، خبری از این سیل ها نبود که هیچ ، حتی دریغ از اندک رطوبتی از انسان دوستی . هر چند اصل مطالب مقاله درست است اما چرا حالا ؟ چرا اینجا ، چرا قبلا نه ؟ چرا جای دیگر نه ؟ به قول جورج اورول که : همه برابرند و برخی برابرتر .
ابراهیم قدیمی ۱۱ فروردین ۱۴۰۱ | ۱۹:۵۳
این صحیح است که نزاع فردی وگروهی وقبیله ای وامپراطوری از ابندای تاریخ بشر بعلل های ژنتیکی ،سرقت ،سرزمینی و فرهنگی ،مذهبی وجود داشته است۔ولی امروزه دوران ها نه بدوران درگیری نظامی بلکه به عصر اتم،عصر الکترونیک ،عصرفضا و۔ عصر کامپوتر و۔۔۔۔۔۔تقسیم بندی میکنند۔جنگ امروره فقط بعلت کارکرد اقتصادی بنگاههای اسلحه سازی جهان امپریالیستی است۔امپریالیسم نیاز به بازکردن درب ذخایر سلاحهای قدیمی ازمایش عملی وجانشین کردن سلاحهای جدید دارد۔زمانی که از افغانستان خارج میشوند سلاحها را جمع اوری وانتقال نمی دهند۔ می دانید چرا ؟ میدانند بی ارزش است۔ولی کشورهای جهان سوم برای این سلاحهها میلیاردها پرداخت میکنند واوکراین انرا کمک تلقی میکند۔