تهران، مسکو و یک اسطوره سینمایی - تاریخی
آیا آرتمیس فیلم سیصد, همان روسیه کنونی است؟
دیپلماسی ایرانی: اگر تمدن شناخته شده بشر را به سه دوره عصر باستان، قرون وسطی و دوران جدید تقسیم بندی کنیم، نزاع تمدنی غرب و شرق در این دورهها همواره قابل تشخیص بوده است. تمدنهای باستانی یونان و رم متناوباً با شرق به خصوص تمدن ایران باستان در جنگ و منازعه قرار داشت. پس از افول رم و سقوط بیزانس، عملا دوران هژمونی مغرب زمین به پایان رسید و در سالهای قرون وسطی، تمدن غربی به خاموشی و افول رفت. تا این که پس از دوران نوزایی در اروپا که به نقاط عطفی مثل انقلاب صنعتی، شکل گیری سرمایهداری و انقلاب کبیر فرانسه انجامید، تمدن غربی بر پایه لیبرال دموکراسی، مجددا سر برآورد و این بار مشرق زمین بود که به افول و رخوت تمدنی دچار شد.
هنوز اما این جدال تمدنی بین شرق و غرب ادامه دارد و بیم تمدن غربی به رهبری آمریکا، از شیف مجدد تمدنی، این بار به رهبری چین است که در کنار تمدن اسلامی و شبه قاره هند امکان ایجاد یک آلترناتیو هژمونیک را در آینده فراهم میآورد. افول تمدن غربی درکنار پیری جمعیت، بحران معنا وتضادهای درونی سرمایهداری موجب شده است که غرب نگران دوران پسا آمریکای در آتیهای نزدیک باشد. در این میاد روسیه بخشی از تمدن غربی است که هیچگاه در گفتمان غرب به طور کامل پذیرفته نشد.
غربی ها به روسیه بهعنوان یک دشمن درون گفتمانی مینگرند که در صورت اعاده قدرت، پروژه کنترل بر اوراسیا را احیا میکند و به رقیب جدی برای آمریکا و اتحادیه اروپا بدل خواهد شد. در دوران جنگ سرد، نزاع اصلی تمدنی بین مارکسیسم و سوسیالیسم از یک سو و لیبرال دموکراسی و سرمایه داری در سویی دیگر بود؛ نزاعی که یک شکاف بین تمدنی در غرب محسوب میشد و در نهایت در ۱۹۹۱ با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خاتمه یافت.
پس از جنگ سرد، غرب هیچگاه حاضر به پذیرش روسیه در بلوک خود نشد، آنها حتی در زمان وادادگی گورباچوف و یلتسین، در خواست روسیه برای پیوستن به ناتو را رد کردند، چون همچنان روسیه را وصله ناجور تمدن غربی میدانستند که منزوی کردن و محدود نگه داشتنش، بیشتر از پذیرش آن به مصلحت بود. پس از روی کار آمدن پوتین، روسیه مجددا به فکر احیای قدرت از دست رفته اش بر مبنای هویت مستقل خود از غرب افتاد.
تمرکز بیش از حد آمریکا بر غرب آسیا و چالش با عراق و ایران و افغانستان درکنار اهتمام کامل به حفظ و حمایت از اسرائیل در منطقه، فرصتی به روسیه داد تا از غفلت و سرگرم بودن غرب استفاده کرده و با کمک درآمدهای سرشار نفت و گاز، تجدید قوا کند. اینک با حمله به اوکراین، غرب متوجه میشود این دشمن درون گفتمانی، به دردسر بزرگی بدل شده است.
در فیلمهای سیصد یک و دو، تضاد تمدنی ایران و غرب به نمایش گذاشته میشود؛ ایران باستان به زعم این دو فیلم (و دیگر فیلمهای ایران باستان هالیوود) تمدنی مستبد، وحشی، سلطه گر و خطرناک تصویر شده است که با تمدن آزاد اندیش غرب به نیت تحت سلطه در آوردن آن می ستیزد. در فیلم سیصد دو (ظهور یک امپراطوری)، داستان فیلم روایتگر نبرد آرتمیزیوم بین سپاهیان لشکر خشایارشا به فرماندهی آرتمیس و سپاهیان لشکر تمیستوکلس است. همچنین بخشهایی از فیلم متمرکز بر نبرد سالامیس و فتح آتن بوسیلهٔ سپاه ایران به پادشاهی خشایارشا و بخشهایی متمرکز بر اتفاقات نبرد ماراتون و حملهٔ داریوش بزرگ به یونان است. در این فیلم به نقش آرتمیس که فرمانده و متحد خشایارشا در این نبردها است توجه شدهاست. شخصیت آرتمیس در فیلم، سردار مورد وثوق داریوش و خشاریارشا است که نقش محوری فیلم نیز حول محور اوست. آرتمیس حقیقی در تاریخ، فرمانده ی هالیکارناس در کاریا بود که در نبرد سالامیس در سال 480 قبل از میلاد به ایران کمک کرد. در واقعیت، آرتمیس خشایارشا را از نبرد دریایی با یونان نهی می کند و تهدیدات ناشی از عواقب آن را به پادشاه گوشزد می نماید، اما خشایارشا در نهایت رای به جنگ می دهد و آرتمیس نیز با وجود نظر مخالف، ناوگان ایران را همراهی می کند.
در فیلم سیصد دو اما، آرتمیس به کل با پیشینه تاریخی خود متفاوت تصویر شده است به نحوی که آرتمیس در قدرت گرفتن خشایارشا نقش اصلی را ایفا کرده و راه بدل شدن به «خدا-شاه» (اهریمن به تعبیر فیلم ) را به وی نشان می دهد. به علاوه به عکس حقیقت تاریخی، این آرتمیس است که خشایارشا را به جنگ دریایی با یونان وا می دارد. در حقیقت آرتمیس درفیلم فردی است که خود جزیی از تمدن غرب محسوب می شود، اما به خاطر کینه عمیقی که از آتن دارد، میکوشد از طریق امپراطوری پارس از غرب انتقام بگیرد. از آنجایی که نظام نشانه ای فیلم سیصد ناظر به مصداقهایی در دوران معاصر است، آرتمیس را می توان نماد کشور روسیه به حساب آورد.
روسیه همانند آرتمیس از گفتمان غرب بر آمده، اما دشمنی آن به خصوص پس از جنگ سرد تا به امروز با غرب ادامه داشته است. در عین حال نزدیکی جمهوری اسلامی ایران به روسیه پس از انقلاب اسلامی، می تواند تمثیلی باشد از آنچه به عنوان دست پشت پرده آرتمیس در عناد خشایارشا با یونان تصویر شده است. پیوستن ایران به سازمان شانگهای که اخیرا رخ داد، فرضیه فیلم مبنی بر اتحاد ایران به عنوان نقطه ثقل تمدن شرق با روسیه، این عضو رانده شده و مورد جفا قرار گرفته از تمدن غرب را تقویت میکند. هر چند این برداشت از فیلم ممکن است بسیار تاویل گرایانه به نظر برسد، اما نمادگرایی غالب در فیلم سیصد و کنایات آن به زمان حاضر، ما را به تماشای مجدد فیلم، با زاویه دیدی که بدان اشاره شد رهنمود میکند.
نظر شما :