۱۱ سپتامبر، فیل بزرگ نادیده گرفته شده در اتاق
ناشی گری بایدن در افغانستان: مرد اشتباه، کار درست، شیوه وحشتناک اجرا
نویسنده: بن وینگارتن
دیپلماسی ایرانی: در رابطه با فاجعه ای که خیلی سریع در افغانستان رقم خورد، می توان گفت رئیس جمهوری جو بایدن مرد اشتباهی بود که کار درست را به بدترین روش ممکن انجام داد. به همین دلیل بود که رئیس جمهوری در اظهارات مختصر در کاخ سفید تنها از تصمیم به عقب نشینی دفاع کرد و نه از شیوه فاجعه بار اجرای این تصمیم.
آغاز جنگ در افغانستان علیه طالبان که به گروه جهادگرای افراطی القاعده، مسئول حملات 11 سپتامبر 2001، پناه داده بود، در زمان خود یک تصمیم بسیار منطقی به نظر می رسید. آمریکا باید به القاعده و طالبان که حامی آن بود، چنان ضربه ای می زد که هیچ گروه دیگری هرگز جرات حمله به خاک آمریکا را به خود نمی داد. پیامی که آمریکا قصد ارسال آن به گروه های جهادگرای اسلامی در سراسر جهان را داشت این بود که در صورت تهدید، پاسخ سریع و کوبنده خواهد بود. زمان ترک افغانستان وقتی بود که این پیام ارسال شد.
آمریکا باید دشمن خود را می شناخت و هرگز در صدد تبدیل افغانستان، یک کشور اسلام گرای قبایلی به جا مانده از قرن هفتم که از نظر ماهیتی و تهدیدی هیچ شباهتی به آلمان و ژاپن زمان جنگ جهانی دوم نداشت، به سوئیس، برنمی آمد! آمریکا باید اهدافی واضح، ملموس و واقع بینانه تعیین می کرد و پیش از آغاز جنگ، استراتژی خروج مشخصی می داشت. نیروهای آمریکایی باید پیش از عجیب شدن مامورت در افغانستان از آنجا خارج می شدند.
در مقابل، آمریکا در افغانستان و دیگر صحنه ها درگیر یک جنگ وحشیانه و بدون فرماندهی درست شد و دستان خود را بست و تریلیون ها دلار را بر باد داد و زندگی های بیشماری را نابود کرد. جنگ نه تنها به منافع ملی آمریکا کمک نکرد، که به طور فعال آن را تضعیف کرد.
قانونگذاران باید کشور را از مرگ واقعی نجات دهند. علل اصلی شکست افغانستان یعنی جهل، استکبار، حرص و طمع و ضرورتی که سرمایه گذاران از ادامه کار می بردند و برند را به ثبت برسانند و مبتنی بر آنها، نوآوری در سیاست داشته باشند و اصلاحات را به اجرا گذارند. اما چنین اتفاقی بیشتر شبیه یک رویا است. در بهترین حالت، یک سری جلسات پرسش و پاسخ بی نتیجه برگزار خواهد شد. تعداد افرادی که در واشنگتن در فاجعه افغانستان نقش دارند آنقدر زیاد است که هیچ کس در قبال آن پاسخگو نخواهد بود.
اما مساله مهم تر شیوه فاجعه آمیز اجرای عملیات خروج توسط رهبری است که برخلاف گذشتگان خود، نه ترس و وحشتی در میان دشمنان ایجاد می کند و نه میان دوستان مورد احترام است. مساله اکنون، عدم استفاده از نیروی نظامی و اطلاعات به شیوه درست لازمه ریاست جمهوری است. مساله امروز، خلاء استراتژیک ایجاد شده در نتیجه خروج و شکست در کارزار تبلیغاتی است.
اینکه دولت سعی دارد فاجعه را با ایجاد یک بحران جدید مهاجرت پناهجویان مدیریت کند، اولویت های دیوانه وار بایدن و آسیب پذیری آمریکا در برابر دشمنانش را بیشتر نشان می دهد و همچنین، اقبات می کنند که نخبگان آمریکایی در گذر زمان هیچ چیزی نیاموخته اند و از ساده لوحی سیاسی نسل پیش از خود، به دستورکار «برابری» امروزی رسیده اند.
اما انتظاری هم نمی شود داشت. مقامات آمریکایی هرگز هزینه ای برای حماقت های خود پرداخت نکرده اند که اگر هزینه ای پرداخت کرده و درس خود را آموخته بودند، بایدن بدون برنامه مشخص برای محافظت از آمریکایی هایی که در افغانستان گیر کرده اند، بدون برنامه برای پذیرش حدود 30هزار پناهجوی افغان در پایگاه های نظامی ایالات متحده، بدون در نظر گرفتن خیانتی که به افغان های دوست و همراه آمریکا در همه سال های جنگ، و موارد دیگر، چنین خروجی را رقم نمی زد.
حملات تروریستی 11 سپتامبر شکست اصلی برنامه مهاجرت و ضعف اطلاعاتی مربوط به آن بود. 20 سال از آن زمان گذشته و آمریکا ده ها هزار مهاجر از کشوری پذیرفته که سال ها درگیر حمله و آسیب رساندن به آن بوده است. کشوری که اکنون بار دیگر تحت کنترل همان گروهی است که به مهاجمان 11 سپتامبر پناه داده بود. در حقیقت، 11 سپتامبر فیل موجود در اتاق است که هیچ کسی نمی خواهد به وجودش اذعان کند. بزرگ ترین فاجعه این است که پس از دو دهه هزینه های جانی و مالی، تلاش آمریکا برای انتقام از طالبان شکست خورد.
جو بایدن مرد اشتباهی است که کار درست خروج از افغانستان را به بدترین شکل ممکن انجام داده است. اما او همچنین بهترین فرد برای انجام این کار بوده است؛ فردی که در سمت های گوناگون رئیس سابق و عضو عالی رتبه کمیته روابط خارجی سنا، معاون پیشین رئیس جمهوری و حالا هم فرمانده کل قوا، همواره در سیاست خارجی و به خطر انداختن موقعیت استراتژیک آمریکا مقصر بوده است. پاسخ بایدن به «طبقه حاکم»ی که نماینده آن است، او را به فرد درست همه زمان ها تبدیل می کند. «طبقه حاکم» که شکستی پس از شکست دیگر را رقم زده، درگیر بررسی های دقیق نمی شود؛ خود را مسئول نمی داند؛ و گامی برای اصلاح خود برنمی دارد. در مقابل، در مواجهه با شکست های بی شمار خود، آنهایی را که به شکست آن اشاره کرده اند، دشمن تلقی می کند و نژادپرست، متعصب و تروریست می خواند. بدین ترتیب، گذار از سیاست ناموفق «جنگ جهانی علیه تروریسم» به جنگ داخلی علیه آنهایی که جرات مخالفت با پروژه «آخر آمریکا» و معماران آن را داشته اند، چندان تعجب آور نیست.
منبع: نیوزویک / تحریریه دیپلماسی ایرانی 34
نظر شما :