آسیایی شدن و تغییر در توازن قدرت جهانی (بخش اول)
برای ایران، شرق جایگزین اتحادیه اروپا می شود؟
نویسنده این مطلب: پائولو ماگری
دیپلماسی ایرانی: اگرچه در گزارش های مربوط به مرگ غرب اغراق شدیدی وجود دارد، اما شکی نیست که جهان شاهد تغییر قدرت جهانی است. در حالی که روندهای اقتصادی، مالی و جمعیتی کنونی در حال شکل دادن به «قرن آسیا» هستند، قدرت های غربی هنوز در انکار به سر می برند و با کوته اندیشی، سیاست های ملی گرایانه ای را به اجرا می گذارند که در نهایت روند فرسایش اولویت جهانی بلوک غرب را تشدید می کنند.
در این میان، روند تغییر قدرت اقتصادی جهانی به سمت آسیا و به دور از آمریکای شمالی و اروپای غربی احتمالا ادامه خواهد یافت. این شرایط درباره جریان های مالی و فرصت های سرمایه گذاری نیز صدق می کند و پیامدهای استراتژیک خواهد داشت: چین یک نمونه بارز از کشورهایی است که از منابع مالی برای تقویت موقعیت استراتژیک خود استفاده می کنند، نفوذ جهانی خود را گسترش می دهند و تسلط بیشتری بر همسایگی خود می یابند. به طور مشابه، شیوه اعمال هژمونی از سوی ایالات متحده در حال ایجاد تحولی در توازن قدرت ژئوپلیتیک است و این مساله در هیچ جایی به اندازه خاورمیانه قابل مشاهده نیست؛ عقب نشینی تدریجی ایالات متحده زمینه را برای بازگشت روسیه به «آب های گرم» فراهم آورده است.
این تحولات اتفاق جدیدی نیستند: این پویایی ها از اوایل سال 2000 در جریان بوده و مساله زوال نسبی غرب در حاکمیت جهانی و نقش اتحادیه اروپا در جهان را مطرح کرده است. آنچه درباره امروز متفاوت از دو دهه پیش است، این است که ایالات متحده و اتحادیه اروپا دیگر در مواجهه با این چالش های جهانی رویکرد مشابهی ندارند. انتخابات 2016 آمریکا نقطه عطفی در سرعت بخشیدن به این تغییرات قدرت جهانی و تضعیف پیوند دو سوی اقیانوس اطلس بود.
ایران یک مورد خوب برای درک این پویایی است. برای همگام سازی منافع ایران، آمریکا، چین، روسیه و اتحادیه اروپا به ده سال مذاکرات دردناک نیاز بود. بنابراین، جای تعجب نداشت که خروج دولت دونالد ترامپ از برجام در ماه مه 2018 شکاف جدی در روابط دو سوی اقیانوس اطلس ایجاد کرد. از آن زمان، اتحادیه اروپا و هر یک از کشورهای عضو مخالفت جدی خود را با تصمیم ترامپ برای نابودی توافق هسته ای و اعمال تدابیر پایدار علیه ایران اعلام کرده اند. اعمال مجدد تحریم های ثانویه ایالات متحده، به طور خاص به منافع اقتصادی اتحادیه اروپا آسیب رسانده و به علاوه، ایران را بر آن داشته است تا در صدد یافتن گزینه های جدید برآید و روی روابط فزاینده با کشورهایی مانند چین، روسیه و هند تمرکز کند.
رویکرد کنونی ایران از برخی جهات یادآور سیاست «نگاه به شرق» در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد (2005 - 2013) است؛ زمانی که تحریم های فلج کننده غرب ایران را به مشارکت با شرق ترغیب کرد. اما تفاوت رویکرد کنونی ایران با سیاست آن زمان این است که این کشور در رو کردن به چین، روسیه و هند، تنها به دنبال یافتن «شریکی برای تمام فصول» در فرار از انزوا نیست و می خواهد یک چارچوب چندجانبه برای امنیت جمعی به عنوان جایگزینی برای چارچوب تحت رهبری ایالات متحده ایجاد کند. چارچوب گفتمان امنیت منطقه ای که در سپتامبر 2018 مطرح شد و پیشنهاد ایران برای عضویت کامل در سازمان همکاری شانگهای از همین دست است. آنچه این بازیگران را گردهم آورده، رویکرد تجدیدنظرطلب در روابط بین الملل است که نظم بین المللی به رهبری غرب را مورد آزمایش قرار می دهد.
در واقع، سیاست «نگاه به شرق» ایران یک آزمون کامل برای تغییر قدرت جهانی و مقاومت روابط دو سوی اقیانوس اطلس است. سوال این است که روابط ایران، چین، روسیه و هند یک ازدواج مصلحتی است، یا یک مشارکت استراتژیک ماندگار؟ این روابط تا چه حد می تواند به تشکیل یک بلوک قدرت جایگزین کمک کند؟ و اتحادیه اروپا چه نقشی می تواند در این پویایی جدید قدرت شرق-شرق ایفا کند؟
اگرچه تمایل ایران به صعود از نردبان موفقیت اقتصادی و نظامی در آسیا اتفاق جدیدی نیست، اما در سال های اخیر با سرعت بیشتری در این مسیر پیش رفته است. یکی از محرک های اصلی این «آسیایی شدن» ایران، افزایش قابل توحه تقاضا برای انرژی از سوی اقتصاد ثروتمند آسیایی و پروژه های زیربنایی بلندپروازانه منطقه ای بوده؛ اما فشارهای غرب علیه ایران به ویژه در ریاست جمهوری ترامپ هم در این روند تاثیر داشته و تعامل با شرق را به یک ضرورت تبدیل کرده است. در حقیقت، ایران مشتاق تعامل با غرب، به ویژه کشورهای اروپایی، است و جمعیت این کشور هم به رغم موضع تهاجمی آمریکا و بلاتکلیفی اروپا، عادات فرهنگی خود را از کشورهای غربی می گیرد.
چین در استراتژی نگاه شرق به ایران نقش اساسی دارد چرا که دو دهه گذشته نقش مهمی در تعدیل انزوای بین المللی تحمیل شده بر ایران ایفا کرده. چین پس از اعمال تحریم های بین المللی مرتبط با هسته ای در اوایل سال 2000 به عنوان مهم ترین شریک تجاری ایران ظهور یافت. ابتکارعمل کمربند و جاده هم می تواند نقطه عطفی در روابط نامتقارن چین و ایران باشد چرا که ایران از نظر استراتژیک در تقاطع منافع چین در آسیای مرکزی، خاورمیانه و اروپا قرار دارد.
روسیه هم در تلاش است نفوذ پیش از دهه 1990 در خاورمیانه و موقعیت سیاسی خود را به عنوان «قدرت بزرگ» بازیابد و به همین منظور، سعی دارد با همه بازیکنان در صفحه شطرنج ارتباط داشته باشد. بنابراین، ایران یک شریک مهم در سیاست خارجی روسیه است. در واقع، دو کشور در سوریه همکاری نزدیک داشته و به دنبال گسترش همکاری نظامی بوده اند. با این حال، روابط ایران و روسیه «بسته به چالش های احتمالی» دچار افت و خیز زیادی می شود. سوءظن و بی اعتمادی متقابل که از دهه 1990 بین دو کشور در جریان بوده، بر روابط امروز آنها نیز تاثیرگذار است. روسیه از خطر بی ثباتی در منطقه ناشی از برخی سیاست های ایران نگران است و ایران، تصور می کند که روسیه می خواهد از آن به عنوان یک تراشه چانه زنی در آشتی با ایالات متحده استفاده کند.
در همین حال، تحولات منطقه ای و جهانی باعث تقویت روابط تهران و دهلی نو شده است. ایران و هند با بیانیه 2003 دهلی نو، همکاری های دو جانبه در بخش های تجارت و آموزش را تقویت کرده اند. ایران نقش استراتژیک در پروژه های ارتباطی هند در منطقه دارد و همانطور که از سرمایه گذاری های دهلی نو در توسعه بندر چابهار مشخص است، ایران نقش مهمی در ورودی راهروی حمل و نقل بین المللی شمال-جنوب بازی می کند. با توجه به فشار تحریم های ایالات متحده، دو کشور در حال حاضر در حال بررسی گزینه های جایگزین نظام بین المللی تحت سلطه دلار هستند.
نقش اتحادیه اروپا در قبال ایران در چنین پویایی منطقه ای، پیچیده است. اگرچه اتحادیه اروپا نقش مهمی در مذاکرات منجر به برجام داشت، اما موفقیت مذاکرات در حقیقت به دلیل حضور آمریکا پای میز بود. در شرایطی که واشنگتن نخواهد با تهران تعامل داشته باشد، بروکسل اهرم فشاری برای ترغیب تهران به عمل به تعهداتش ندارد. خروج ترامپ از برجام محدودیت های سیاست خارجی اروپا را اثبات کرد. با این حال، ادامه تعامل با ایران به اتحادیه اروپا کمک می کند تا به اهداف خود در زمینه های منع گسترش تسلیحاتی، امنیت، اقتصاد و انرژی دست یابد. ناتوانی بروکسل در مقاومت در برابر فشار واشنگتن، مباحثات دیرینه درباره نقش اروپا در جهان را احیا کرده است. نبود یک رویکرد یکپارچه در سیاست خارجی توانایی اتحادیه اروپا را برای داشتن همان وزن بازیگران اصلی مانند ایالات متحده، چین و روسیه در صحنه جهانی تضعیف می کند. (این مطلب ادامه دارد.)
منبع: موسسه مطالعات سیاسی بین الملل ایتالیا / تحریریه دیپلماسی ایرانی 34
نظر شما :