خاطرات یک آزاده از عملیات بیتالمقدس
وقتی که دستهایم را میبستند به افسر بعثی گفتم یکی از همرزمانم مجروح شده و در آن سنگر است اجازه دهید او را بیاوریم. با حرکت دست سنگر را به آنها نشان دادم ولی آنها با نارنجک سنگر را نشانه گرفتند و آن رزمنده را شهید کردند.
به گزارش ایسنا، احمد فولادی جانباز ۵۵ درصد و از اسرای عملیات بیتالمقدس روایت میکند:بعد از ایکنه خرمشهر را از دست دادیم کابوس شب و روزمان باز پسگیری خرمشهر بود تا این که در عملیاتی گسترده به نام بیتالمقدس که در آن نیروهای ارتش و سپاه با هم متحد شدند و عملیاتی برای باز پسگیری خرمشهر و شهرهای اشغالی برنامهریزی کردند.
از فرماندهی دستور پیش روی داشتیم. قرار بر این شد که یک تک (حمله)عملیاتی به دشمن بزنیم و برگردیم اما در دل شب ۳۵ کیلومتر پیشروی کردیم. به پشت توپ خانه دشمن رسیده بودیم در محاصره دشمن بودیم و نمیدانستیم. با بیسیم با قرارگاه تماس گرفتیم و آنها اطراف ما را با خمپاره میزدند که دشمن متوجه ما نشود اما دیگر دیر شده بود و دشمن به بالای سرمان رسیده بود و ما در تاریخ۶۱/۲/۱۶ اسیر شدیم.
وقتی که دستهایم را میبستند به افسر بعثی گفتم یکی از همرزمانم مجروح شده و در آن سنگر است؛ اجازه دهید او را بیاوریم. با حرکت دست سنگر را به آنها نشان دادم ولی آنها با نارنجک سنگر را نشانه گرفتند و آن رزمنده را شهید کردند.
بعد از اسارت ما را به بصره بردند و بازجویی کردند و بعد به اردوگاه الانبار بردند. حدود چهل روز آنجا بودیم. بعد ما را به «اردوگاه موصل1 » انتقال دادند و در مدت این هشت سال اسارت زندگی در اردوگاههای مختلف را تجربه کردم. بعد از دو هفته از اسارتمان از طریق رادیوهای بعثی شنیدیم خرمشهر آزاد شده است. سر از پا نمیشناختیم؛ اگرچه اسیر شده بودیم و حتی در همان روزهای اول از چشیدن طعم شلاقهای دشمن بینصیب نبودیم اما از این پیروزی به دست آمده خوشحال بودیم.
نظر شما :