تجربه ای که شیکاگو از سر گذراند
ویرانی بیروت و تاراج رویای لبنانی
دیپلماسی ایرانی: مارتین هیدگر، فیلسوف آلمانی زمانی به این نکته اشاره کرد که میان کلمات ساختن، سکونت گزیدن و اندیشیدن نوعی قوم و خویشی ریشه شناختی وجود دارد. تاریخ زبان در این مثال حاوی درسی مهم است: ساختن، فقط عملی فنی و مربوط به پناه دادن و سکنی گزیدن نیست، فراتر از آن تاملی است بر زندگی و چشم اندازهای آن و قسمی اندیشیدن هم محسوب می شود. با این وصف شهرسازان شاعرانی هستند که به جای کلمات با ابزارها و مصالح، شعر شهر را می سرایند.
ویرانی بیروت رویدادی به غایت تروماتیک است که نه تنها روان جمعی اهالی آن و لبنانی ها، بلکه در مقیاسی بزرگتر جامعه جهانی را مجروح کرده است. آیا لبنان از پس این فاجعه بر می آید؟ تاب آوری بیروت که دستکم از نیمه دهه هفتاد درگیر شکلی از فاجعه از جنگ داخلی گرفته تا اشغال و بمباران بوده، چقدر است؟ منشا این فاجعه چیست؟ رویدادی طبیعی یا حمله ای تروریستی؟ همه اینها در تکوین روایتی که به شرح این فاجعه بزرگ می پردازد، مهم هستند. فرض کنیم که نگهداری نامناسب مواد قابل اشتعال در انباری غیراستاندارد باعث کشته و زخمی شدن هزاران نفر و آوارگی صدها هزار نفر و ویرانی بندرگاه شهر و بخش های مهمی از آن شده است.
اکتبر 1871 شیکاگو شاهد فاجعه ای مشابه بود. آتشی که در خرمن یک انبار علوفه کوچک افتاد، به قلب شهر زبانه کشید و پس از آنکه شهر دو روز تمام سوخت، سیصد نفر را کشت، هیجده هزار بنا را ویران و صد هزار نفر را بی خانمان کرد. به رغم هولناکی این رخداد، شیکاگو با سرعتی خیره کننده در عرض دو سال بازسازی و تا سال 1890 به دومین کلان شهر آمریکا پس از نیویورک تبدیل شد.
به قول رادیارد کیپلینگ:
عمر شهرها و تاج و تخت و قدرت ها/ از دریچه چشم زمان
به بلندای عمر گل هاست/ که هر روز می میرند
اما همان گونه که جوانه های نو/ نویدبخش سرور مردمانی جدیدند
از دل خاک تهی و مغفول/ شهرها دوباره به پا می خیزند
بودند در تاریخ شهرهایی که بخت و اقبال شیکاگو را نداشته و با مردمانشان زیر آوار مدفون و یا شکوه و جلال خویش را از کف داده و در هیاتی محقر به حیات خود ادامه داده اند.
سرنوشت بیروت چه خواهد شد؟
بازسازی معجزه آسای شیکاگو پس از آتش سوزی و سانفرانسیسکو پس از زمین لرزه ی ویرانگر ابتدای قرن بیست، ارتباطی وثیق با چشم اندازهای امیدبخشی داشت که رویای آمریکایی به مثابه باوری ملی به روی مصیبت دیدگان می گشود. آمریکای تازه نفس و جوان که هنوز خود را به مداخلات بین المللی و جنگ های آن سوی آب ها نیالوده بود، به اختراعات سلسله وار و احترام به مالکیت شخصی و معنوی و گسترش آزادی های سیاسی می بالید و درجه تاب آوریش در برابر فجایع به طرزی حیرت انگیز بالا بود.
اما حکایت بیروت متفاوت است. رویای لبنانی دال بر همزیستی روادارانه فرق و گروه های قومی و مذهبی دیری است به کابوسی تلخ تبدیل و کشور عمیقا اسیر فرقه گرایی، ناکارامدی اداری، بحران اقتصادی و مداخلات ویرانگر خارجی است. بیروت به مثابه عروس خاورمیانه که زیورآلاتش فرهنگ و کتاب و هنر و سینما بود، به پیرزنی فرتوت تبدیل و متروپل هایی نظیر دبی جای آن را گرفته اند. در حقیقت به مسلخ رفتن رویای لبنانی و شکست در دستیابی به رشد و دموکراسی بومی، کشورهای فاقد پیشینه نظیر امارات و قطر را به سرنمون توسعه در جهان عرب تبدیل کرده است: توسعه اقتصادی منهای آزادی های لیبرالی و دموکراسی سازی. از این رو انفجار بیروت فارغ از سرمنشا آن، آخرین مرحله انهدام نظام سیاسی لبنان در هر دو ساختار حقیقی و حقوقی آن است. مسیر کنونی به بن بستی غم انگیز رسیده و کشور و جامعه تاب آوری خویش را از کف داده است.
پس از این فاجعه، بیشتر از هر زمانی بازسازی پایتخت و التیام عاطفی زخم ناسور ناشی از آن، در گرو نوسازی و اصلاح بنیادین نظام سیاسی است. در واقع مطابق بیان هایدگر، اینجا لحظه ای تاریخی است که میان واژه های ساختن و اسکان و اندیشیدن، این همانی ایجاد می شود. بازسازی بیروت در گرو تامل های جدی و بازاندیشی های اساسی است. آیا این ممکن است؟ شوربختانه فعلا چشم انداز امیدوار کننده ای در افق مشاهده نمی شود.
نظر شما :