لبنانِ دیگر!
تحولات لبنان، کورسوی امید به آینده ای بهتر در خاورمیانه
صابر گلعنبری، کارشناس مسائل خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی - ده روز است که لبنان حال و هوای دیگری پیدا کرده و این سرزمین کوچک شامی که یک زمانی به "سوئیس شرق" و پایتختش به "پاریس شرق" معروف بود، اکنون در پیچ تاریخی بسیار حساسی قرار گرفته و شاهد گستردهترین و در عین حال متفاوتترین اعتراضات خود در سه دهه گذشته از زمان پایان جنگ داخلی در سال 1989 است؛ متفاوت اما از دو جهت: نخست این که اعتراضات لبنانیها کاملا غیر فرقهای و غیر طائفی است و شهروندان لبنانی از هر رنگ و مذهب و آیینی در پهنه موزاییکی این کشور در آن شرکت دارند. دوم این که صرف نظر از سمت و سوی آتی آن، اما اعتراضات خودجوش شروع شده و غیر حزبی است و ائتلاف، حزب و طایفه خاصی، مردم را به آن دعوت نکرده است و اساسا هم نمیتواند چنین باشد؛ به این دلیل که نفس اعتراضات علیه همین ائتلافات و احزاب حاکم است.
از این رو، با همان مفاهیم و رویکردهای تحلیلی کلیشهای نمیتوان به تجزیه و تحلیل وضعیت جاری لبنان پرداخت؛ وضعیتی که قبل از این که نمایشگر تحولاتی سیاسی باشد، بیانگر یک تحول اجتماعی ژرف است؛ تحولی که اگر ترجمان سیاسی درستی پیدا کند در واقع در این کوران حوادث تیره و تار خاورمیانه میتواند نقطه عطفی تاریخی و کور سوی امیدی به آیندهای بهتر در این منطقه نفرین شده باشد. اما تحول اجتماعی از آن جهت که همین اعتراضات نمایانگر عبور ملت لبنان از برساختهها و صورتبندیهای هویتی اجتماعی و سیاسی شکل گرفته پس از میثاق "نانوشته" ملیِ پسا قیمومتی به سال 1943 و پیمان طائفِ پایان دهنده به جنگ داخلی است.
البته اینجا هدف زیر سوال بردن این دو پیمان نیست که هر دو در زمان خود نسخههایی ضروری برای اوضاع آشفته آن دورههای لبنان بودند، اما تداوم تجویز آن بدون اصلاحات لازم به یک ساختار سیاسی فرقهایِ فاسد و ناکارآمد منتج شده و در واقع اعتراضات امروز مردم لبنان شورش علیه این ساختار سیاسی حاکم است که ردای نوعی "دموکراسی فرقهای" یا "دموکراسی توافقی" بر تن کرده است و در قالب آن صرفا منافع یک طبقه خاص تامین میشود. همین ساختارِ فشل هم در طول چند دهه گذشته باعث شد که هر گروه و طایفهای دل در گرو قدرتی و کشوری داشته باشد و لبنان را فراتر از تاب و تحملش به عرصه رقابتها و تسویه حسابهای منطقهای تبدیل کند.
در حقیقت ملت لبنان علیه این ساختارِ سیاسی ناکارآمد قیام کردهاند و اعتراض به وضع مالیات بر مکالمات صوتی از طریق واتس آپ یک بهانه و جرقه بود و خلاصه کردن مطالبات مردم در امور اقتصادی بیراهه رفتن است. به گفته یک لبنانی در واقع مردم علیه رئیس جمهورِ مسیحی، نخستِ وزیر سنی و رئیس مجلسِ شیعی به خیابانها آمدهاند؛ مناصبی که معیار انتخاب متولیان آنها نه شایستگی و توان مدیریتی، بلکه زد و بندهای سیاسی و فرقهای است؛ به نحوی که سعد حریری صرفا از این جهت که فرزند نخست وزیر فقید لبنان رفیق حریری است بر کرسی نخست وزیری، نه برای یک دوره، بلکه چند دوره مینشیند و نبیه بری، رئیس مجلس لبنان نیز، نه یک یا چند دوره، بلکه حدود سه دهه است این موقعیت را تصاحب کرده است و انگار در لبنان کسی دیگر شایستگی این پست و مقام را ندارد.
از این رو، راه حل اصولی، نه طرح اصلاحات 24 مادهای سعد حریری است، نه حتی استعفای انفرادی رئیس جمهور یا نخست وزیر یا رئیس پارلمان، بلکه راه حل شیفت پاردایمی در نظام سیاسی لبنان و حرکت در جهت ایجاد یک نظام سیاسیِ شهروندمحور است. اما لازمه این اتفاق راهبردی آن است که طبقه حاکم صدای مردم لبنان را شنیده باشند و تعقل به خرج داده و در این جهت تا دیر نشده به صرافت چارهاندیشی بیفتند. اما اگر سریعا در این جهت گامی بر داشته نشود و صرفا جراحیهای موضعی صورت گیرد، بیم آن میرود که در سایه موجسواریهای حزبی و گروهی با تحریکات یا برنامههای منطقهای و بینالمللی اعتراضات بیسابقهِ لبنانیها در جهت معکوس خواستههای آنها وارد فاز خشونت و تسویه حسابهای داخلی، منطقهای و بینالمللی شود و نه تنها عقیم بماند، بلکه وضعیت بدتر از قبل هم شود.
در این میان، استعفای خواسته یا ناخواسته حریری در این شرایط، نه تنها کمکی بهبود اوضاع نمیکند، بلکه عملا میتواند در جهت همان استعفای اجباری نوامبر 2017 از ریاض ارزیابی ارزیابی شود و اوضاع را پیچیدهتر کند؛ به این دلیل که مشکل لبنان صرفا دولت آن نیست، بلکه همچنان که گفته شد، ساختاری و کلیت نظام سیاسی آن است.
نظر شما :