قصه تلخ جدایی طلبی
عصر جدید برای استقلال آغوش نمی گشاید
بنفشه غلامی، روزنامه نگار
دیپلماسی ایرانی - جهان، دیگر، به جداییطلبان خوشامد نمیگوید. اگر از استثناهایی همانند کوزوو و سودان جنوبی بگذریم، انزوا و تغییر رویه جداییطلبان در هر گوشه از دنیا عبرتآموز است.
در نخستین سالهای دهه کنونی میلادی، با جنبشهای جداییطلبی مثل باسک و فارک مواجه شدیم که ترجیح دادند سلاح بر زمین گذارند و خودکار به دست گیرند تا پای توافقنامههای صلح را امضا کنند. اما سه جنبش جداییطلب سختجانتر بودند. کردهای کردستان عراق 25 سپتامبر 2017 (3 مهر 1396) با 92.73 درصد آرا، به رفراندوم استقلال رای مثبت دادند. اما کمتر از یک ماه بعد، پیشمرگههای کرد زیر فشار دولت مرکزی و مخالفت جهانی با کردستان مستقل، ناچار به تخلیه کرکوک و عقب نشینی تا مرزهای اقلیم کردستان و واگذاری منطقه به نیروهای ارتش عراق شدند. چند ماه بعد هم، دولت عراق سهم کردها از نفت کرکوک را قطع کرد. این وقایع درحالی رخ داد که سران اقلیم، طبق رویه اتکا به قدرتهای خارجی، تبدیل به متحد امریکا در عراق شده و رویای کسب «استقلال» با حمایت «کاخ سفید» را در سر میپرورانند، رؤیایی که در برخورد با صخرههای واقعیت نقش بر آب شد. زیرا واشنگتن، نه تنها از دولت اقلیم حمایت نکرد که با اعلام مخالفت با نتیجه رفراندوم و استقلال کردستان عراق، آب سردی بر آتش اشتیاق «اقلیم» ریخت.
6 روز پس از رفراندوم استقلال در اقلیم کردستان و کیلومترها دور از عراق، در یکی از گرمترین نقاط جنوبی اروپا، اسپانیا، جداییطلبان کاتالونیا هم به پای صندوقهای رأی رفتند. 92.01 درصد رأیدهندگان به گزینه جذاب «استقلال»، آری محکمی گفتند. اما در آنجا هم 10 روز بعد رویاها رنگ باخت و در روز امضای بیانیه استقلال، رئیس دولت منطقهای، تحتفشار شورای اروپا، نتیجه همهپرسی را به حالت تعلیق درآورد. رهبران جنبش جداییطلبان کاتالونیا دستگیر و روانه زندانی شدند که هنوز هم از آن خلاصی نیافتهاند و طبق حکم این هفته، برخی از آنان باید 9 تا 13 سال به زندگی در چهاردیواری زندان ادامه دهند.
اما حکایت کردهای سوریه، متفاوت از دو جداییطلب دیگر و داستانی پر آب چشم است. کردهای سوریه 50 سال قبل حق شهروندی خود را با دستور حافظ اسد، از دست دادند. اما در آوریل 2011 چند ماه پس از شروع بحران سوریه بخشی از آنان که ساکن «حسکه» بودند، با دستور بشار اسد، پسر حافظ اسد، دیگربار صاحب حق شهروندی شدند. اسد یک سال پس از آن در آگوست 2012 حتی با تشکیل منطقه «خودگردان» کردی، مشابه آنچه کردهای عراق دارند، موافقت کرد. اما کردهای سوری، همچنان سودای استقلال داشتند و اتکا به امریکا را به همزیستی با اسد ترجیح دادند. ایام به کام کردهای سوری به نظر میرسید و آنان استقلال را در یکقدمی خود میدیدند اما با نابودی داعش و حضور ترامپ تاجر در «کاخ سفید» که تجارت را برتر از شرافت میداند، بادها خبر از تغییر فصل دادند. فاجعه هنگامی خود را عیان کرد که آمریکا ساعاتی قبل از حمله سهمگین ترکیه به کردهای سوری، خنجر از پشت را بر پیکر متحدش نشاند و نظامیانش را از منطقه خارج کرد تا «چشمه صلح» هم چون سیلی سرزمین و زندگانی کردهای سوری را تهدید کند.
نگاهی به سه جریان جداییطلبی فوق درس بزرگی برای هر جنبش جداییطلبی در عصر جدید است. جداییطلبی، رؤیایی شیرین است. اما نتایج آن همیشه شیرین نیست. بهویژه در عصر جدید، جهان برای اقلیتهای قومی، نژادی، دینی که درصدد احقاق حق تضییعشده خود از کانال «استقلال» هستند، آغوشی نگشوده است و آنان در نهایت، مختصر اندوختههای خود را در قمار تمنای استقلالطلبی میبازند. اینجاست که باید در انتظار به حاشیه رفتن تندروهای استقلالطلب و میدانداری رهبرانی در صفوف اقلیتها باشیم که با عبرتآموزی از تاریخی نهچندان دور، اقلیتها را به تقویت اندوختهها با راهکار «مذاکره» و «دموکراسی» فرا میخوانند، چراکه هرچه باشد، دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
نظر شما :