دموکراسی طوفان ترامپ را تاب می آورد؟
خیز جریان پوپولیستی جناح راستی (بخش دوم)
نویسنده: جان ففر (دبیر لوبه لوگ و مدیر برنامه سیاست خارجی زیر ذره بین در موسسه مطالعات سیاسی است. از جدیدترین کتاب های او می توان به «پس از شوک: سفری به رویاهای نابود شده اروپای شرقی» اشاره کرد. او مقاله هایی هم در نیویورک تایمز، واشنگتن پست، نقد کتاب لس آنجلس و بسیاری از دیگر نشریات به انتشار رسانده است.)
دیپلماسی ایرانی: سونامی ترامپ و «جریان صورتی» پیشرفت گرایی سراسر جهان را گرفته است. در این جریان پوپولیسم جناح راستی جهانی، چپ لیبرال تنها بر یک سری جزایر کوچک از هم گسیخته کنترل دارد. افراد خوشبین و مصلحت گرا به طور مشترک ایمان دارند که دموکراسی ها همانند اکوسیستم جهانی سازنده هایی خود تنظیم کننده هستند و می توانند طوفان دونالد و دیگر نمونه های آب و هوای شدید سیاسی را دوام آورند. اما در حقیقت می توان جریان های راست افراطی پوپولیست کنونی را به مثابه گرمایش زمین دانست که اگر لیبرال ها و ترقی خواهان با یک تفکر استراتژیک در صدد مقابله با آن برنیایند، همه ما را غرق خواهند کرد.
تغییردهندگان بازی
خودکامه های امروزی در نگاه اول یک گروه متنوع از برادران به نظر می رسند. در فیلیپین، رودریگو دوترته به کلیسای کاتولیک به دلیل دفاعش از تقدس زندگی انسانی و به چالش کشیدن کمپین قتل عام غیر قانونی او حمله کرده است. در نیکاراگوئه، دنیل اورتگا که زمانی یک انقلابی به شمار می رفته یکی از ستون های حکومت غیردموکراتیک خود را بر اعمال فشار بر کلیسای کاتولیک بنا کرده است. ولادیمیر پوتین خود و کشور خود را نجات دهنده مسیحیت معرفی کرده و رجب طیب اردوغان در ترکیه همچنان به تبلیغ اسلام سیاسی خود ادامه می دهد و ناراندرا مودی به لطف ملی گرایی هندوها از قدرت برخوردار است و شی جین پینگ هم مذهب را به طور کلی به کناری گذاشته است. برخی از ملی گراهای جناح راستی مانند بولسونارو برنامه های جاه طلبانه ای برای خصوصی سازی دارایی های دولتی دارند و برخی دیگر مانند رهبران کنونی ایتالیا می خواهند دارایی های بزرگ خصوصی را ملی کنند. ویکتور اوربان در مجارستان نگران تغییرات اقلیمی است، اما بیشتر پوپولیست های جناح راستی مانند دونالد ترامپ اصرار دارند که چنین تهدید وجود خارجی ندارد و از این رو، به دنبال تولید بیشتر سوخت های فسیلی هستند. اما گول این تفاوت ها را نخورید. اگرچه این رهبران ممکن است هم نوا به نظر نرسند، اما همه با نوای مشابهی می رقصند.
این سیاستمداران غیرلیبرال همگی به شیوه ای مشابه و با حمله به جهانی سازی روی کار آمده اند. آنها همه تحولات نو-لیبرال اخیر را به دلیل اینکه به افزایش ثروت یک عده اندک به هزینه کاهش دارایی های شمار زیادی از افراد رخ داده به باد انتقاد گرفتند و در عین حال احزاب اصلی سیاسی در هر دو جناح چپ میانه و راست میانه را به چالش کشیدند که برای مواجهه با چنین اتفاقاتی اصلاحات اقتصادی را به اجرا درآورده اند. آنها فسادی را هدف گرفته اند که در حقیقت همانند سرطان گسترش یافته در نظام های سیاسی است که برای رسیدگی به افزایش قابل توجه جا به جایی های عظیم مالی فرامرزی ابزار مناسبی در اختیار ندارد. در زمان هایی که از نظر سیاسی به نفع آنها بوده، مهاجران و پناهجویانی را بد و شرور جلوه دادند که در حقیقت عوارض جانبی و قربانیان جنبش جهانی سازی شکوفا شده بوده اند. آنها تمامیت ارضی را بر مداخله های سازمان های چندجانبه غالب ساختند و به ارزش های پذیرش فرهنگ های مختلف و گروه های حقوق بشر ترویج دهنده آنها حمله کردند. و آنها از رسانه های اجتماعی مانند فیس بوک و توییتر سوء استفاده کردند تا نسخه ای از کلیت گرایی مشارکتی را تبلیغ کنند که در آن افراد می توانند آزادانه حریم خصوصی خود را رها کرده و رسانه های خبری متداول را کنار بگذارند تا در عوض یک سری پست های جسته و گریخته از شخص مستبد و خودکامه محبوب خود را شاهد باشند.
نتایج انتخابات در پرجمعیت ترین دموکراسی های جهان نشان می دهد که لیبرالیسم- به شکل بازار آزاد اقتصادی و نمونه سیاسی فراگیرتر و مستقل تر آن- در سطح مردمی بی اعتبار شده است. نگاهی سطحی به عناوین برخی از جدیدترین کتاب های منتشر شده همچون «چرا لیبرالیسم ناکام ماند»، «عقب نشینی لیبرالیسم غربی»، «دموکراسی ها چگونه می میرند» و «لیبرالیسم چه بود» نشان می دهد که طبقات نویسندگان نیز متوجه این روند جهانی شده اند.
ترامپ و امثال او در جهان خیلی زود متوجه این تغییر اساسی در زمین بازی سیاسی شدند و در صدد پر کردن شکاف ایجاد شده ناشی از کاهش محبوبیت ارزش های لیبرال بر آمدند. ویکتور اوربان یکی از اولین نمونه های فرصت طلبان اینچنینی بود. او در دهه 1990 گذشته لیبرال خود را رها کرد و به جای آن به جناح راست طیف سیاسی مجارستان ملحق شد. پس از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی، چپ و راست در صدر قدرت جا به جا شدند چراکه رای دهندگان از هر حزبی که اهرم کنترل دولت را در دست داشت، متنفر شده بودند. با این حال، اوربان توانست با مرتبط دانستن همه مشکلات پیش روی کشور با لیبرال ها و نابخردی آنها، خود را شخصی معرفی کند که توانایی ایجاد تحولی حقیقی در چشم انداز سیاسی را دارد. حزب لیبرال پیشین اوربان موسوم به حزب دموکرات های آزاد در سال 2010 که او به نخست وزیری رسید، کاملا ناپدید شده بود و سه سال بعد به طور رسمی منحل شد. اکنون که نزدیک به 10 سال از شروع اولین دوره نخست وزیری اوربان می گذرد، حزب پیشین خودش تنها اوپوزیسیون جدی است که او را تهدید می کند. (این مطلب ادامه دارد)
منبع: لوبه لوگ / مترجم: طلا تسلیمی
نظر شما :