باید ریشههای تحجر را خشکاند
پایان جهاد فیزیکی و آغاز جهاد فرهنگی با داعش
نویسنده: امیر دبیری مهر، پژوهشگر و استادیار علوم سیاسی
دیپلماسی ایرانی: داعش یک آغاز نبوده و یک پایان نیز نخواهد بود. همیشه 4 پایه و ستون و علت برپادارنده عمارت و بنای شجره خبیثه ای هستند که زمانی نام آن خوارج بود، زمانی دیگر وهابیت و زمانی القاعده و طالبان و در این سال ها داعش نامیده می شد. این پایه های شوم عبارتند از:
1- تحجر و خشک اندیشی و جمود در فهم آموزه های دینی و مسائل اجتماعی و فرهنگی
2- جهالت و غفلت از ضرورت ها و مصلحت ها
3- خشونت و قساوت و سبوعیت در مواجهه با مخالفان و دگراندیشان
4- خیانت و خباثت در قبال پیام الهی و رسول رحمت (ص) و اولیای خدا
به عبارت دیگر وجه مشترک همه جریانات افراطی و تندرو در جوامع اسلامی از صدر اسلام تا عصر حاضر 4 ویژگی مذکور است که در برخی جریانات بعضی از ویژگی ها بارزتر بوده و هست. برای مثال جریان داعش بیشتر از دیگر جریانات مشابه، بر طبل خشونت و قساوت و سبوعیت می کوبید و با اشاره نابجا به قاعده " النصر بالرعب " به مؤلفه چهارم متوسل می شد و چند سالی موجبات وهن اسلام و مسلمانان را فراهم آورد. از این رو شکست داعش در میدان های نبرد نظامی در خاک عراق و سوریه به عنوان سرزمین هایی که داعش خواستار خلافت بر آنها بود هر چند از اهمیت فوق العاده استراتژیک برخوردار است و نه تنها به مردم این دو کشور بلکه دیگر ملت های جهان نیز نوید آینده صلح آمیز تر و کم خطرتری را می دهد اما نباید سیاست مداران صالح و خیرخواه و متفکران مسئولیت شناس و متعهد و سیاست سازان هوشمند منطقه و جهان را از خطر نهفته در نطفه و ریشه های بروز و ظهور داعش غافل کند زیرا تا زمانی که عوامل چهارگانه فکری و فرهنگی مذکور وجود دارد احتمال بروز و ظهور جریاناتی مانند داعش وجود دارد.
اما رویکرد رئالیستی و جامعه شناختی به ما می آموزد که این عوامل چهارگانه برای تجسد و تجسم یافتن نیازمند برخی نیروهای محرک و رانشگر بیرونی است که مهمترین آنها عبارتند از:
1- فقر و فلاکت و فقدان رفاه اولیه
2- ناپایداری و بی ثباتی و ناامنی و آینده مبهم
3- حضور و دخالت بیگانگان و غیرمسلمانان در بلاد اسلامی
4- غلبه رکود و خمودگی فکری و فرهنگی بر جامعه
شوربختانه این 4 عامل و محرک بیرونی در خاورمیانه به عنوان واقعیت های بیرونی به وفور حضور دارد و زمینه جوانه زدن افکار و اندیشه ها و باورهای ویرانگر را فراهم می سازد در نتیجه ریشه کنی داعش نیازمند جهاد اکبر است. روشن است که جهاد اکبر در اینجا به معنای جهاد با نفس اماره نیست که در لسان نبوی آمده است بلکه منظور جهاد با 8 عامل و زمینه ذهنی و عینی مورد اشاره در این نوشتار است که تداعی کننده سه گانه های "زر و زور و تزویر" و " تیغ و طلا و تسبیح " مرحوم شریعتی در تعلیل و تحلیل زوال جوامع اسلامی است. نگارنده چهار سال قبل در کتاب مؤلفه های فرهنگی گفتمان مقاومت اسلامی در خاورمیانه (دبیری مهر:۱۳۹۲) با چارچوب نظری تحلیل گفتمان از هماوردی و رویارویی سه جریان متخاصم بنیادگرا، لیبرال و اسلامی در خاورمیانه در عرصه فکری و فرهنگی و نظری سخن گفتم که برای حذف همدیگر در تلاش هستند. آنجا به تفصیل بحث کردم که گفتمان اسلامی از آنجا که باید در دو جبهه مبارزه کند به نیرو و توان فکری و نظری و اندیشه ای و حتی مادی بیشتری نیاز دارد تا بتواند از یک سو از جهان جدید و اقتضائات آن عقب نماند و میدان را به لیبرالیسم واگذار نکند و هم بتواند به ریشه های اصیل و حیات بخش هویت دینی و ملی خود چنگ زده و عرصه را برای بنیادگرایان خشک اندیش فراخ ننماید. این ضرورت از این زاویه جهاد اکبر نامیده می شود که هرگونه غفلت و کوتاهی از آن زمینه بازتولید داعش های جدید را فراهم می سازد. اگر در عرصه شکست داعش در میدان نبرد نظامی سرداران عزیز و رشید و شجاع و مدبری همچون سرلشگر پاسدار قاسم سلیمانی خوش درخشیدند و نه تنها مردم ایران و سوریه و عراق و لبنان بلکه مردم جهان را وامدار رشادت خود کردند، برای جلوگیری از ظهور داعش های ثانویه به سرداران فکری و فرهنگی بزرگی نیاز است که همانا متفکران و نویسندگان و روشنفکرانی هستند که با سخن و قلم و بیان خود و استفاده از فرصت های کم نظیری که رسانه ها و فناوری های نوین پیش روی آنها قرار داده، ریشه های تحجر و خشک اندیشی و جهالت و غفلت و خشونت و قساوت و خیانت و خباثت را بخشکانند و همچنین به سیاست مداران و مدیران کارآمدی نیاز است که در غرب آسیا و خاورمیانه با خرد و تدبیر و تصمیم، فقر و فلاکت و رنج مردمان بی پناه و خسته را کاسته و ناپایداری و بی ثباتی و ناامنی را به آینده ای روشن و امیدبخش مبدل سازند و ضمن تعامل با جهان زمینه حضور و دخالت بیگانگان و غیرمسلمانان در بلاد اسلامی را مرتفع کرده و با غلبه بر رکود و خمودگی فکری و فرهنگی بر جامعه فضای نشاط و آزاداندیشی و تعامل و تضارب آرا را فراهم سازند. اگر از این مهم غافل شویم بدون تردید باید منتظر جریانی خبیث تر از داعش در آینده ای نه چندان دور در بلاد اسلامی باشیم که مقابله با آنها نیز مبارزه با معلول و آفات است در حالی که عزت و عظمت جوامع اسلامی و ایران عزیز در گرو مقابله و مجاهدت با ریشه ها و علل است.
در انتهای این نوشتار لازم است مجدداً از دو وجود مقدس به عنوان دو نماد ارزشمند و عینی مبارزه و مجاهدت عملی و عینی با جریان "تحجر و تکفیر و ترور" نام برده و منتهای احترام و ارادتم را به آستان ایشان تقدیم نمایم. نخست سرباز بی سر وطن شهید محسن حججی رضوان الله علیه است که بی مبالغه سید الشهدای شهیدان مدافع وطن و حرم آل البیت (ع) است و با نثار خون پاکش اسطوره های ایرانیان مسلمان را مجدداً تجسم بخشید و دیگری سردار سرافراز و روشن بین و شجاع ایران زمین سرلشگر قاسم سلیمانی است که بی تردید امروز محبوب ترین پاسدار اسلام در سرزمین های اسلامی است و مرز نفوذ و محبوبیت و مشروعیت این مرد بزرگ هزاران کیلومتر فراتر از مرزهای سرزمینی ایران گسترش یافته است. این دو عزیز که در واقع امر هر دو زنده هستند ما را به سپاسگزاری از همه کسانی دعوت می کنند که در این سال های اخیر در صف مقدم مبارزه با جبهه " تحجر و تکفیر و ترور " حضور داشتند و امروز وظیفه دیگران است که با همان اخلاص و شهامت و رشادت در جبهه جهاد فرهنگی به مصاف بروند و گفتمان اسلامی را نوگرا و کارآمد و هویت بخش نشان دهند و زمینه های انحرافات اجتماعات مسلمان را از بین ببرند.
انتشار اولیه: جمعه 3 آذر 1396 / انتشار مجدد: پنج شنبه 16 آذر 1396
نظر شما :