دنیا وارد عرصه جدیدی از تعاملات بین المللی شده است
تغییر نگاه در مفهوم امنیت و سیاست، لازمه دیپلماسی اقتصادی
عبدالرحمن فتح الهی – در پس روابط و ارتباطات بین الملل امروز، چه با خوانش سابژکتیویته و چه با نگاهی ابژکتیویته، آن چیزی که رنگی غالب پیدا کرده اوپورچیونیسم البته نه به قالب سوء آن، که به معنای داده کمترین هزینه و در مقابل دریافت بیشترین فایده در تعاملات بین المللی است. از این رو باید پذیرفت که جهان سیاست و جریانات دیپلماتیک در دنیا به خصوص پس از پایان جنگ سرد و سقوط اتحاد جماهیر شوروری در حال پوست اندازی است، چرا که نظام دو قطبی در عرصه بین الملل دیگر اعتبار خود را از دست داده و در این بستر اتفاق مهمی که روی داده روشن شدن جایگاه و اهمیت "اقتصاد سیاسی" و مشخصا مفهوم "دیپلماسی اقتصادی" برای کشورهای جهان است که امروز به عنوان یکی از ابزارهای جدید و در عین حال توانمند توانسته در بستر تحولات دیپلماتیک عرصه بین الملل و در قالب دیپلماسی مدرن به جای دیپلماسی کلاسیک و قدیمی که در مفهوم امنیت در ساحت "رئالیسم" و "نئو رئالیسم" تعریف می شود، خود را عرضه کند.
در جهان تحولات کنونی آنچه تعیین کننده سمت و سوی مسیر دیپلماسی است، به اقتضائات اقتصاد بین الملل باز می گردد؛ چرا که اساس شکل گیری دیپلماسی اقتصادی مبتنی بر کاستی های دیپلماسی کلاسیک برای تحقق اهداف سیاست خارجی و تامین منافع بازیگران دولتی و غیردولتی عرصه بین الملل در چارچوب تعاملات فزاینده و چند وجهی اقتصاد جهانی است. امروز به همان اندازه که دولت ها در مسیر کنش های دیپلماتیک نقش دارند، مهره هایی مانند شرکت های برزگ اقتصادی چندملیتی هم توان تاثیرگذاری ژرفی را که می تواند عمیق تر از دولت ها باشد دارند. اگر امروز دیپلماسی در هر کشوری به دنبال موفقیت در عرصه بین المللی است باید علاوه بر دولت ها به سمت تعامل با این شرکت ها و اختصاص جایگاهی ویژه به آنان در سیاست خارجی خود و پررنگ کردن دیپلماسی اقتصادی گام بردارد.
دیپلماسی که در گذشته اعمال می شد اساسا سیاست را قائد بر هر مفهوم دیگری از جمله اقتصاد می دانست و عمده نقش تعیین کننده را به مناسبات دولت ها بر پایه روابط دوجانبه و چندجانبه اختصاص داده بود. اما امروز به نظر می رسد که مفهوم سیاست وخصوصا امنیت مانند هر مفهوم دیگری در جهان مدرن و حتی پست مدرن دیگر ماهیت سابق و کلاسیک خود را از دست داده است. به عبارت دیگر همه مفاهیم در یک دگرگیسی به سمت ادغام در هم پیش می روند. سیاست بین الملل و خصوصا دیپلماسی امروز در حوزه امنیتی یا مراودات روسای جمهور و وزراء تعریف نمی شود. به بیان ساده تر، چنانی که گفته شد در فضا و بستر جدید مراودات بین الملل که شرکت های بزرگ چندملیتی نقش تعیین کننده را پیدا کرده اند و غالب مناسبات ناظر بر جریان های اقتصادی و تجاری (کالا، سرمایه و خدمات) فراملی و فرادولتی است، توسل به دیپلماسی گذشته بر مبنای الگوی تعریف امنیت در ساحت رئالیستی که تنها به تعاملات دوجانبه و چندجانبه صرف دولت ها و چتر سنگین سیاست بین المللی دولت ها، آن هم در فضای جدید تکیه دارد، یقینا نمی تواند باعث ایجاد اطمینانی حتی کم رنگ در برآورده کردن اهداف و مقاصد بازیگران بین المللی با تعریف دولت ها باشد. با بازتعریف مفهوم امنیت در مکتب "کپنهاگ" و تسری آن در 5 حوزه نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و زیست محیطی در خوانش "باری بوزان" باید گفت که تفوق و هیمنه سیاست دیگر نمی تواند بر سایر مفاهیم وجود داشته باشد. در جهان تحولات کنونی اقتصاد اهمیت فزاینده ای یافته و بازیگران متعدد دولتی وغیردولتی به عرصه دیپلماسی اقتصادی ورود پیدا کرده اند؛ پدیده ای که از دید دیپلماسی مبتنی بر تعریف رئالیستی نادیده گرفته شده بود. در چنین فضایی کوشش بازیگران بین المللی عمدتا معطوف به دستیابی به موقعیت بهتر در اقتصاد جهانی است که خود مستلزم بهره گیری مناسب از فن دیپلماسی برای افزایش فرصت ها در زمینه جذب سرمایه های خارجی، انتقال فن آوری، صدور خدمات و گسترش تجارت خارجی، دسترسی به بازار جهانی و حفظ منافع خود در برابر چالش های اقتصاد جهانی است. دیپلماسی اقتصادی ابزاری برای تامین حداکثر منافع طراحان و بازیگران دولتی و غیردولتی در عصر جهانی شدن و در چارچوب فضای مناسبات بین المللی است.
فرایند فراملی شدن در قالب تغییر مفاهیم امنیت و سیاست که بر اساس شاخص هایی نظیر جریانات سرمایه گذاری مستقیم خارجی و جریان های مالی سنجیده می شود به نحو فزاینده ای به پیش می رود. از همین رو هم دیپلماسی مدرن اغلب به عنوان یکی از محصولات نظام دولت ها در جهان "پسا وستفالیا" (Post Peace of Westphalia) در نظر گرفته می شود؛ نظامی متشکل از دولت های سکولار، دارای حاکمیت مستقل و برابر که ثبات آن به واسطۀ موازنۀ قوا، دیپلماسی و حقوق بین الملل تامین می شود. اما در شرایط کنونی بازیگران غیردولتی نیز در عصر فضای جریان ها حائز اهمیت شده اند. البته این فرای شرکت های بین المللی چند ملیتی است و بیشتر ناظر بر گروه ها، احزاب و بازیگران جمعیتی است. برای مثال حملات یازده سپتامبر توسط یک گروه غیردولتی (القاعده) علیه یک دولت – ملت (آمریکا) صورت گرفته یا نمونه های آن به وضوح در سوریه، عراق، افغانستان و سایر نقاط جهان به خوبی روشن است و شاید همین درک از شرایط دیپلماسی جدید است که تهران، آنکارا و یا قدرتی مانند مسکو را به این باور رسانده که می توان در قالب مذاکره و گفت و گو با همین بازیگران غیر دولتی در ماجرای سوریه و در جریان مذاکرات "ژنو" ،"وین" یا "آستانه" به تعامل برای رسیدن به نتیجه ای بهتر رسید تا این که دست به تغییراتی هزینه بردار در قالب روابط میان دولت ها بزنند. بنابراین ماهیت اروپا-محور نظام وستفالیایی با دنیای جهانی شده امروز همخوانی ندارد. به این ترتیب بازیگران فراملی و غیردولتی، دولت های ملی را به چالش کشیده اند. با این اوصاف شاید تعریف "ملیسن" مناسب ترین تعریف از دیپلماسی در دنیای کنونی باشد؛ وی دیپلماسی را به عنوان ساز و کار نمایندگی، ارتباطات و مذاکره می داند که از طریق آن دولت ها و سایر بازیگران بین المللی روابط شان را هدایت و تنظیم می کنند. در جهان کنونی، ورودی های متنوعی وارد عرصۀ دیپلماسی می شوند که نمایندۀ گروه بندی های مختلف در سطوح محلی، ملی و بین المللی هستند. این نیروهای مختلف ضمن همزیستی، اشکال گوناگونی از نفوذ دیپلماتیک را برای تحقق اهداف شان به کار می برند. شناخت نقش ها، کارکردها و بازیگران جدید عرصۀ دیپلماسی در فضای جریان ها، ضمن ارائۀ درکی روشن تر از عرصۀ بین الملل، امری ضروری برای تامین منافع و تحقق اهداف سیاست خارجی محسوب می شود. این نیروها و بازیگران، کنشگران اصلی دیپلماسی اقتصادی هستند.
با روشن شدن جایگاه و اهمیت بازیگران غیردولتی با رنگ و بوی تجاری و اقتصادی در مناسبات بین المللی امروز، آنچه هویدا است رقابت جدی و شدید این بازیگران و به تعریفی مدعیان تازه نسبت به کسب منابع و بازارها است تا از این طریق و در بستر فضای دیپلماتیک مدرن و در عین حال پیچیده کنونی مشروعیت و مقبولیت خود را افزایش دهند، چرا که یقینا این بازیگران غیردولتی در سودای تاثیرگذری به مراتب پررنگ تر از دولت ها در عرصه تحولات جهانی هستند لذا به وضوح مشخص است که به کار گیری دیپلماسی گذشته می تواند در حکم "برگ باخت" دولت ها عمل کند. شرکت های فراملی به عنوان بخش عمده ای از مفهوم قدرت در روابط بین المللی تعریف شده اند که با نگاهی به نقش این بازیگران در جریان تغییر سریع چهره عرصه بین الملل به سود خود از طریق فعالیت در خرید، فروش، تملک، ادغام و سایر انواع سرمایه گذاری مشترک و غیرمشترک در دل سازمان ها، نهادها و حتی دولت ها در این فرآیند درگیر شده و همزمان تلاش های فزاینده ای برای نفوذ بر سیاست های داخلی و بین المللی به نفع خودشان به کار می برند تا عمق و ژرفای این تاثیرات در جهت به دست گرفتن قدرت در حد کفایت صورت گیرد.
شرکت های فراملی معمولا اتحادهای بین سرزمینی را به منظور هماهنگ کردن جایگاه سیاست گذاری و تقویت لابی خود در تنظیمات بین المللی و ارکان حکومتی بکار می گیرند واز این طرق وزنه سیاسی – اقتصادی را برای خود ایجاد می کنند، پس دیپلماسی اقتصادی باید به دنبال دیدن این وزنه ها و تعامل با آنان باشد. بازیگران غیردولتی، تازه واردان این الگوی تعامل و وابستگی متقابل محسوب می شوند. در حالی که اهداف اقتصادی بازیگران بین المللی شامل هدایت شرکت ها و دولت- ملت ها در یک رقابت سازنده، برای مثال در چارچوب سازمان تجارت جهانی است؛ اما مسئله دیگر که در حوزه تعریفی سیاست و امنیت در مکتب کپنهاگ به آن پرداخته شده، حوزه فرهنگ بود که همین بازیگران اقتصادی در قالب شرکت ها و سازمان های غیردولتی "جامعه مدنی" را به عنوان بعدی از ابعاد حوزه فرهنگ نیز به صدای خود در مباحث سیاست اقتصادی اضافه کرده و از طریق لابی در ورای مرزهای ملی در صدد کسب نفوذ بیشتر در فرآیند سیاست گذاری در اقتصاد بین الملل هستند. این سازمان های غیردولتی از طریق ابزارهای قوی نظارتی خود، خواهان مسئولیت پذیری و شفافیت بیشتر حکومت ها و شرکت ها در چارچوب نظام بازار هستند. به عنوان نمونه سازمان های غیردولتی در سطوح مختلفی از مسائل جامعه مدنی نظیر حفاظت از محیط زیست و بررسی نقض حقوق بشر توسط شرکت های فراملی وچندملیتی و یا از طریق دولت های خارجی فعالیت می کنند. لذا بسیاری از سازمان های غیردولتی الگوهای خود را در برابر سیاست های حاکم ارائه کرده و آنها را به چالش می کشند. بر این اساس حکومت ها، شرکت های فراملی و سازمان های غیردولتی فراملی نیازمند تخصص های دیپلماتیک اقتصادی سازنده به منظور تامین منافع خود در چارچوب فضای بین الملل هستند. تحت چنین شرایطی، دیپلماسی به عنوان یک حرفه با تغییر در تعریف، کیفیت و نقش های مورد انتظاری که یک دیپلمات باید یا نباید انجام دهد مواجه شده است. البته بخش عمده ای از تحولات پیش گفته در چارچوب دیپلماسی اقتصادی، از جمله مطرح شدن بازیگران غیردولتی در سیاست خارجی و روابط بین الملل بیشتر به عنوان پدیده ای در کشورهای صنعتی که در فضای جریان ها عمل می کنند مطرح است تا کشورهای در حال توسعه که در چارچوب فضای مکان ها به تعقیب منافع خود می پردازند.
در پس تمام این گفته ها باید این مسئله را مد نظر داشت که بررسی تصویر جهان امروز بر اساس میزان سهم ملت های مختلف و نواحی گوناگون، در فضای مناسبات بین المللی که بیان گر سلسله مراتب ثروت و قدرت جهان حال و آینده است، می تواند درک روشنی از این موضوع ایجاد کند که تا چه حد آغاز فرآیند توسعۀ ملی برون گرا برای کسب سهمی متعارف و در خور از فضای جریان ها، جهت تداوم حیات نظام سیاسی کشورهای در حال توسعه، از جمله ایران ضروری است؛ و به تبع آن کاربرد دیپلماسی اقتصادی در سیاست خارجی در تقابل با دیپلماسی گذشته که متاسفانه امروز هم در سیاست خارجی ما رسوخ یافته تا چه حد می تواند به واسطه تعامل سازنده و تعادلی هم افزا میان دو سطح ملی و بین المللی، در ایجاد زمینۀ کسب امکانات لازم از فضای جریان ها برای تحقق توسعه و رفاه ملی مفید و موثر واقع شود. لذا مادامی که ما به درک درست و امروزی از مفهوم امنیت و سیاست با رنگ و بوی گپنهاگیش نرسیم نمی توان به درکی درست و متعاقب آن به کارگیری "دیپلماسی اقتصادی" نائل شد. درک این امر از آن نظر اهمیت دارد که در سطح کلان، فضای مکان ها عمدتاً عرصع "سیاست سخت" مبتنی بر مولفه های سیاسی، نظامی، و امنیتی و فضای جریان ها اساسا عرصۀ "سیاست نرم" مبتنی بر مولفه های اقتصاد، فرهنگ و محیط زیست برای رسیدن به رفاه، آسایش و تعاملی سازنده در قالب دادن کمترین هزینه و بیشترین فایده است. به هر اندازه که کشوری تعریف و تامین منافع ملی خود را در چارچوب گفتمان امنیتی شدن پیش ببرد و مقوله امنیت را تنها و تنها به دو حوزه سیاسی و نظامی محدود کند قطعا در جهان کنونی با تعریف امروزی نمی تواند جایگاهی داشته باشد و یقینا این جوامع اهداف و مقاصدی را که از طریق دیبپلماسی سنتی تعقیب کند یا به آن دست پیدا نمی کنند یا با بیشترین هزینه کمترین فایده خواهد بود، چرا که جهانی که در آن الگوی حاکم بر روابط بازیگران به طور طبیعی شامل کشمکش سیاسی، درگیری نظامی، برخورد های امنیتی و جنگ است باید در سایه این راه بیشترین اصطکاک سیاسی – اقتصادی و نظامی را با عرصه بین الملل داشته باشد. لذا این کشورها که امنیت و سیاست را با خوانش رئالیستی و یا نئورئالیستی در دنیای امروز تبیین می کنند به هر اندازه که تعریف و تامین منافع ملی کشور در چارچوب این گفتمان پی گرفته شود به همان اندازه از روابط و مناسبات بین المللی امروز دور خواهد شد ،زیرا که جهان امروز تعریف خود را تعغییر داده است و به جهانی بدل شده که در آن الگوی حاکم بر روابط بازیگران مبتنی بر همکاری و رقابت توامان با خوانشی مدردن و پست مدرن در بستر و فضایی یونیک که با رنگ وبوی تلفیقی از سیاست، اقتصاد، فرهنگ، رسانه، مسائل زیست محیطی و... خواهد بود. پس با توجه به تمام نکات بیان شده انتخاب یکی از تعاریف وخوانش ها قطعاً "آن" تاریخی سرنوشت سازی برای هر کشور برای بقای آن در عرصه و مناسبات بین المللی خواهد بود.
نظر شما :