یمن خسته اما زنده است
بوی فلافل در کوچههای قحطی
روزبه آرش: یونسکو یمن را میراثی از تاریخی شگفت انگیز نامیده است. سواحل طلایی، دریای فیروزه ای و کوه های نقره ای خیره کننده همراه با مخلوطی از نژادها و سنت ها، این کشور را رؤیایی برای گردشگران کرده بود. اگرچه یمن از نظر منابع طبیعی یکی از فقیرترین کشورهای خاورمیانه است اما تا پیش از جنگ داخلی، اقتصاد آن به خوبی در حال توسعه بود. صنعت گردشگری نوپای این کشور، رشدی تدریجی را برای مردمش به ارمغان آورده بود. ارتفاعات سرسبز این کشور، میوه ها، سبزیجات، غلات و خط ساحلی طولانی همراه با ماهیگیری پررونق و آشپزی خاص این منطقه، مقصدی جذاب برای کسانی بود که چند روزی به دنبال غذاها و مناظر متفاوت می گشتند اما سایه شوم جنگ برخاست، خانه ها نابود شدند، مزارع از بین رفتند و مردم پراکنده شدند تا در کشوری که سال ها غذا مهم ترین صادراتش محسوب می شد، این روزها فقر و قحطی موج بزند. ارقام، تلخ و وحشتناک است: 14 میلیون نفر گرسنه هستند و 19 میلیون نفر یعنی نزدیک به 70 درصد جمعیت کشور به کمک های بشردوستانه احتیاجی فوری دارند. بدن ها لاغر می شوند، پوست ها آب می روند و استخوان ها پوک می شوند؛ بحران هم در یمن به گریه افتاده است؛ با داستان هایی که تلخ هستند اما هنوز برای زنده بودن؛ برای زنده نگه داشتن روزهای خوش تلاش می کنند:
بوی غذا در تانک های خشمگین
شهرهای یمن، ارواحی از آپارتمان ها و خانه های فروریخته اند. گوشه گوشه شهر را خاک سنگ گرفته و همه جا تانک هایی دیده می شود که از ارتش یمن به جا مانده است. این تانک ها که حالا کاری برای جنگیدن از دست آنها برنمی آید، کاربردشان تغییر کرده و به خانه های جدید تبدیل شده اند؛ خانه خانواده هایی که همه چیز غیر از امید را از دست داده اند. برخی از تانک ها گوشه خیابان رها شده اند و ترافیک را زیاد می کنند اما کسی کاری برای تکان دادن آنها انجام نمی دهد. زیر محفظه های زنگ زده آنها مادرانی برای کودکانشان غذا می پزند و کودکان روی سقف هایش بازی می کنند. خیابان های عدن، نمادی از توانایی انسان برای تحمل درد و رنج و کنارآمدن با رنج های زندگی است؛ جایی که هنوز در دل شوم ترین و تلخ ترین ابزارآلات جنگی که جان عده بسیاری را گرفته اند، شور و بازی های کودکانه جریان دارد. کودکان با تانک هایی تفنگ بازی می کنند که شب همان جا سر به بالین می گذارند. مادری می گوید: «کودکانم هنوز زنده اند و فعلا همین کافی است.»
فلافل های بازاری در شهر مرده ها
بازارهای خاورمیانه محل سحر است. ملغمه ای از سنت که در آنها می توان از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را یافت؛ دالان هایی سرپوشیده با رنگ ها، بوها و طعم های گوناگون که دهان گردشگران خارجی را از تعجب باز می گذارد. بازارهای یمن همیشه از شلوغ ترین و زنده ترین مناطق خاورمیانه بودند؛ بازارهایی که حالا نابود شده اند اما سنتشان تغییر نکرده است. بازاریان حالا هرطور که شده با چند تیر و تخته مغازه هایشان را در کنار خرابه های قبلی به راه انداخته اند. سماورها، تخت ها و قلیان ها در کنار بساط های دستفروشی راه افتاده اند تا هنوز هم زندگی و بازار جریان داشته باشند. احمد، جوانکی بوده که در یک گوشه فلافلی خودش را به راه انداخته است. فلافل فروشی او روزگاری در دل بازار شهر پر از مشتری بود؛ مشتریانی که همگی احمد و فلافل های دستپخت مادرش را می شناختند؛ مادری که حالا دیگر زنده نیست اما دستور پخت به یادگار مانده از او هنوز در شهر مرده ها دست به دست می شود و به زندگی های تلخ یمنی ها برای لحظاتی هم شده طعمی دیگر می دهد.
دلفین ها و ترس فردا
هنوز خیلی از طلوع خورشید نگذشته است. جعبه های آب انبه و بیسکویت بین بچه ها پخش می شود؛ بچه هایی که کف قایق ماهیگیری و در بین تورها ولو شده اند. چشم های خسته، ساحل کوهستانی جنوب یمن را می جویند و سکوت انسان ها در غرغر موتور قایق، غرق می شود. دلفین ها روی آب می آیند که راه را نشان دهند تا شاید غذایی نصیبشان شود. مردم یمن اعتقاد دارند دلفین ها نشانه خوش یمنی هستند اما برای این بچه ها خوش شانسی معنایی دیگر دارد؛ نشان داده شدن راه مهم نیست و حوصله ای برای بازی با دلفین ها وجود ندارد. صدای دلفین ها بدرقه راه بچه ها می شود؛ کودکانی که سفری 16 ساعته را از جیبوتی تا اسکله ای در بندر عدن در کنار مردانی مسلح و خشک در هوای مرطوب دریا تجربه می کنند تا به کمپ هایی در عدن برسند و آنجا تلاش هایشان برای زندگی دوباره کلید بخورد. یکی از بچه ها می گوید: «می ترسم از آنچه قرار است اتفاق بیفتد» و این احساسی بوده که تمام یمن را در برگرفته است.
هیچ چیز همیشگی نیست
نیسما منصور 25 سال دارد اما درد و رنج، طوری او را درهم شکسته که گویی چندین دهه از عمرش می گذرد. پیش از جنگ او دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه یمن بود، در رؤیاهایش می خواست یمن را به کشوری یکپارچه و پررونق تبدیل کند. نقشه های بزرگی در سر داشت اما حالا برای بخشی از یمن یک شورشی و برای بخشی دیگر یک قهرمان مبارز است که یک پایش را از دست داده؛ بزرگ ترین نقشه ذهن او حالا سرکردن روز تا شب است؛ سرکردن زندگی تا فردایی که شاید کمی بهتر از امروز باشد. «بحران سوخت، بحران مواد غذایی، بحران گاز، بحران پول نقد و... .
من هیچ وقت دیگر احساس امنیت نمی کنم. یمن حالا کشوری تقسیم شده است با مردمانی تقسیم شده. جنگ برای ما درسی بود که به یاد داشته باشیم هیچ چیز همیشگی نیست و هیچ کس نمی داند چه زمانی خواهد مرد.» در جنگ یمن بیش از 10 هزار نفر کشته شده و حدود 40 هزار نفر آسیب دیده اند.
نظر شما :