چه کسی شوخی را جدی کرد؟
منصور براتی، دانشجوی دکتری اندیشه سیاسی دانشگاه تهران
دیپلماسی ایرانی: ژان بودریار اندیشمند صاحب نام پساساختارگرای معاصر در کتاب «وانموده و وانمایی» از جنگ خلیج فارس با عنوان «جنگی که هرگز رخ نداد» یاد می کند؛ بودریار فرانسوی خلاف کارل مارکس که «شیوه تولید» و «نیروهای تولید» را بر منتهای اهمیت و تعین بخشی در جامعه می نشاند، معتقد بود پس از انقلاب اطلاعاتی اهمیت اقتصاد سیاسی به شدت رو به کاهش گذاشته و فاکتورهای جدیدی همچون رسانه ها و برسازی واقعیت جای آن را گرفته است. بدین ترتیب که در دنیای جدید رسانه ها درصدد القای تصاویری از آنچه منافع گروهی آنها ایجاب می کند به افکار عمومی هستند. تصویری که بودریار آن را «فراواقعیت[1]» می خواند و رسانه ها درصدد تحمیل آن به اذهان هستند.
این امر از طریق مصرف و به ویژه مصرف فرهنگی انجام می پذیرد، در واقع رابطه تولید که پیشتر در ساحت تولید کالاهای مادی تعین بخش طبقات و شئون جامعه بود اکنون در ساحت فرهنگی بیشترین میزان تأثیربخشی را یافته است. بودریار معتقد است در جنگ خلیج فارس عراق که کویت را اشغال کرده بود با حمله جنگنده های غربی به چند چاه نفت و بازتاب گسترده آن توسط رسانه ها احساس کرد که در جنگی گسترده با ابرقدرت های جهانی گرفتار شده است و همین امر سرآغاز حس شکست درمیان نظامیان عراقی و پیش باخته دانستن خود شد، به طوری که عملیات طوفان صحرا تنها 41 روز به طول انجامید و ارتش عراق از واکنش و مقاومت جدی در برابر حملات عاجز ماند.
شاید گزاف نباشد اگر تصویری که رسانه های جهان از جنگ عراق ارائه می کردند را با انگاره ای مقایسه کنیم که درباره احتمال پیروزی «هیلاری کلینتون» در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در رسانه ها طرح می شد؛ این تصویر البته از دوره ای که ترامپ به طور جدی خود را برای کاندیداتوری حزب جمهوری خواه مطرح کرد وجود داشت، شاید هیچ عقل سلیمی فکر نمی کرد که ترامپ بتواند بر «جب بوش»، «تد کروز» و «مارکو روبیو» غلبه کند و پا به رقابت اصلی با نامزد حزب دموکرات بگذارد. حضور ترامپ در رقابت ها در ماه های اول بیشتر شبیه یک شوخی بود که به هیچ روی نمی شد آن را جدی تصور کرد. رسانه ها دیدگاه های نژادپرستانه و ضدزن وی را برجسته می کردند و اطلاعات او از اوضاع امنیتی آمریکا و جهان را به شدت مورد استهزا قرار می دادند؛ حتی رسانه های گروه های محافظه کار نیز ترامپ به دلیل دیدگاه های پوپولیستی اش، او را عنصری نامطمئن می دانستند که تا سال 2005 سابقه علنی حمایت از حزب دموکرات را داشته و در حامی مالی کمپین انتخاباتی «بیل کلینتون» بوده است، دست پرورده حزب جمهوری خواه نیست و درباره جنگهای عراق و افغانستان که در زمان حاکمیت جمهوری خواهان بر کاخ سفید روی داده بودند مواضع مخالفت آمیزی دارد؛ معتقد است ترتیبات امنیتی موجود باید مورد بازنگری قرار گیرد و آمریکا سواری مجانی به طرف های معاهدات امنیتی خود ندهد؛ معاهده «ترنس پاسیفیک» با ژاپن مورد تجدیدنظر قرار گیرد و آمریکا در ازای تولید امنیت برای شرکایش پول دریافت کند؛ اعراب خاورمیانه نقش بیشتری در حفاظت از امنیت منطقه خود برعهده گیرند و جنگ در سوریه فقط و فقط بر مقابله با داعش متمرکز شود. با این حال ترامپ توانست رقبای خود را یکی پس از دیگری کنار بزند و اتفاقاً آنچه او را برای افکار عمومی جذاب تر می ساخت همین سادگی و صراحت او در بیان دیدگاه های نژادپرستانه و استثناگرایانه آمریکایی بود؛ شکاف سفیدپوستان و رنگین پوست و نیز آمریکایی اصیل و مهاجر روز به روز عمیق تر می شد و تعداد زیادی از سفیدپوستان را به سوی ترامپ می کشید.
با جدی شدن خطر ترامپ و پیروزی نهایی او بر همه نامزدهای جمهوری خواه موضع رسانه ها نسبت به او شدیدتر شد؛ برخی روزنامه ها و رسانه های محافظه کار نیز علناً اعلام کردند که از رقیب ترامپ حمایت می کنند و به نظر می رسید ترامپ دست کم رأی یک سوم جمهوری خواهان را از کف داده است. روشن بود که رسانه های آمریکایی هرکاری می کنند تا ترامپ پیروز نشود. تصویر سازی رسانه ها از ترامپ در نظرسنجی ها نیز به شدت بازتاب می یافت؛ در حالی که یک ماه به انتخابات باقی بود فایل صوتی جدیدی از صحبت های ترامپ درباره زنان توسط روزنامه نیویورک تایمز منتشر شد که الفاظ رکیکی را نسبت به زنان به کار می برد، همزمان مشخص شد که یک فیلم کوتاه نیمه مستهجن نیز با حمایت مالی ترامپ ساخته شده است؛ این بمب خبری به سرعت رسانه های آمریکایی را درنوردید و باعث شد میزان اقبال نسبت به ترامپ به شدت کاهش یابد؛ بسیاری از اعضای شناخته شده حزب جمهوری خواه نظیر «کالین پاول»، «کاندولیزا رایس»، «جان مک کین» و«رند پال» به سرعت حمایت خود از ترامپ را قطع کنند و از او بخواهند از کاندیداتوری انصراف بدهد. از سوی دیگر رسانه نیز حملات خود را به ترامپ شدت بخشیدند و درنظرسنجی ها نیز ستاره اقبال ترامپ رو به افول گذاشت. اختلاف ترامپ و کلینتون در برخی نظرسنجی ها مانند سی ان ان و موسسه ایپسوس به بیش از 10 درصد بالغ شد و به نظر می رسید همانطور که همچنانکه رسانه ها می خواستند فراواقعیت به واقعیت مبدل شده و جمهوری خواهان نیز به واسطه ترس از بر باد رفتن ارزشهای خانواده و سنت و مذهب که در شمر اصول محافظه کاری هستند به آغوش نامزد دموکرات ها پناه آورده اند. حتی رند پال، رئیس جمهوری خواه مجلس نمایندگان اعلام کرد بود جمهوری خواهان باید به فکر استراتژی ای برای جلوگیری از شکست فاحش در انتخابات کنگره باشند تا کنگره هم همچون کاخ سفید به هیلاری کلینتون تقدیم نشود! آنچه از نظر بسیاری از تحلیلگران پنهان ماند؛ اما تفاوت معناداری بود که در این برهه در میزان مشارکت مردم در نظرسنجی ها به وجود آمده بود؛ تعداد افرادی که نظر خود را به عنوان جمهوری خواه ثبت می کردند به شدت کاهش یافته بود و طرفداران کلینتون رشدی سه درصدی را تجربه می کرد. در واقع مشخص بود که تعدادی از طرفداران کاندیدای جمهوری خواه که سابقاً در نظرسنجی ها شرکت می کردند حالا دیگر رغبتی به ارائه نظر خود در طرفداری از شیطانِ مجسم آن روزها ندارند.
همین وضعیت در رفراندوم برگزیت نیز تکرار شده بود، پس از قتل بی رحمانه «جو کاکس» نماینده مخالف برکسیت مجلس عوام توسط یک ملی گرای افراطی که خود را طرفدار احیای بریتانیا می دانست، رسانه های مخالف برکسیت از جو احساسی ایجاد شده علیه خروج از اتحادیه اروپا برای عقب راندن مخالفان خود استفاده کردند و نظرسنجی ها نیز پیروزی قاطع مخالفان برگزیت را نشان می داد. طرفداری از برگزیت تا مدتی به طرفداری از قاتل و مخالفت با آن به نشانه انسانیت مبدل شده بود؛ به این ترتیب تعداد کسانی که در نظرسنجی ها از برگزیت حمایت می کردند به شدت کاسته شد و در نبود حدود 10 درصد از هواداران برگزیت، همه نظرسنجی ها به نفع مخالفان رقم می خورد؛ اما در جهان واقعی وضع به گونه دیگری پیش می رفت و مخالفان اتحادیه اروپا همچنان بر نظر خود مُصِر بودند؛ از سوی دیگر نیز برخی از طرفداران حضور در اتحادیه اروپا با دیدن نظرسنجی های روزهای آخر که نشان از پیروزی آنها داشت دیگر چندان لزومی برای مشارکت جدی در رفراندوم نمی دیدند، زیرا خیالشان تقریباً راحت شده بود. همین شاخص که با عنوان شاخص بردلی مشهور شده احتمالاً درباره انتخابات آمریکا نیز موثر واقع شد و نظرسنجی هایی که عمدتاً پیروزی کلینتون را نوید می دادند در عالم واقع هرگز قرین با واقعیت نشدند. در واقع فراوقعیتی که رسانه ها برای افکار عمومی درنظر گرفته بودند، بیش از آنکه طرفداران ترامپ را تحت تأثیر قرار دهد، طرفداران کلینتون را فریفت! به طوری که میزان مشارکت سیاهپوستان در انتخابات 2016 نسبت به سال 2012 مجموعاً 12 درصد کاهش یافت و این امر زمینه را برای پیروزی ترامپ در ایالت هایی که اقلیت ها در آنها بیش از آمریکایی های اصیل هستند (همچون پنسیلوانیا و فلوریدا) مهیا ساخت! شاید سخن گزافی نباشد اگر نتیجه بگیریم یکی از عوامل مهم پیروزی ترامپ، عملکرد رسانه های مخالف او بود؛ در واقع این رسانه ها بودند که شوخی را جدی کردند.
[1] . Hyperreality
نظر شما :