دموکراسی غربی شکننده است
نگاه غریب اروپا به انتخابات عجیب آمریکا
نویسنده: بهاءالدین بازرگانی گیلانی، مترجم و نویسنده
دیپلماسی ایرانی: اروپا و به ویژه اروپای غربی نگاه غریب و استثنایی به انتخابات این دورۀ ایالات متحده دوخته است. واقعیت این است که اروپا هویت ملی خود را در اسطوره های بنیانی ای می بیند که گرچه همواره واقعیت تاریخی ندارد ولی بر آن اساس ملیت اش را تعریف می کند و تمیز می دهد که چه کسی به اروپا تعلق دارد و چه کسی نه: اروپایی ها خود را از اعقاب ژرمن ها، رومی ها، سلت ها، فرانک ها و... می شناسند و تعریف می کنند. اما هویت آمریکایی به گونۀ دیگری تعریف می شود. اسطوره های بنیانی در آمریکا به ویژگی ها یا به گروه مردمی خاصی بر نمی گردد بلکه به یک سند سهل و ساده، همان «قانون اساسی» استناد دارد. برای اینکه یک آمریکایی باشی کافی است به دموکراسی خاصی که در قانون اساسی کشور تعریف شده اعتقاد داشته باشی و در این میان نژاد، دین و قومیت نقش چندانی ایفا نمی کند.
انتخابات این دورۀ ریاست جمهوری آمریکا به اروپایی ها که خود و آمریکای شمالی را جزء تام و تمام «دنیای غرب» می شناسند، صراحتا نشان داده که دموکراسی و اسطوره های بنیانی آمریکا در این قطعه بزرگ سرزمینی تا چه اندازه شکننده و آسیب پذیر شده است. به نظر می رسد که دونالد ترامپ کمر به نابودی این دو بسته است.
بسیاری از نخبگان اروپایی آشکارا نگرانی خود را از بی اعتنایی فزایندۀ جناح های راست آمریکایی به مبانی دموکراسی غربی که آن را دستآورد بزرگ اومانیسم می شناسند، ابراز می دارند و اینک هرچه بیشتر به تحقیق و آسیب شناسی آن روی نهاده اند. به باور این نخبگان، دموکراسی ستیزی که از جانب افراطیون حزب جمهوری خواه آمریکا حمایت می شود، به تازگی حتی باراک اوباما رئیس جمهور منتخب را «به اصطلاح رئیس جمهور» می خواند. ظهور ترامپ حاصل اکثریت جمهوریخواه در کنگره ای است که لوایح مختلف دولتی را معلق و فلج می کند، تئوری توطئه یکی پس از دیگری کشف و طراحی می کند و یا فعالان تی-پارتی اش که اجماع دموکراتیک غربی ها به ویژه اروپایی ها را با آن همه عقبۀ تاریخی به سخره می گیرند. اقشار نخبگانی اروپا که نگاه تند و نافذ خود را به انتخابات این دوره ایالات متحده دوخته به ویژه نگران است که روند ضدروشنفکری نزد بازهای جمهوری خواه آمریکایی چنان ریشه های عمیق دوانده که با هر کسی که اندیشه های رنگارنگ و دگرباش را تبلیغ می کند به ویژه با ژورنالیست ها و رسانه های مستقر، با ظن و خصومت آشکار به رویارویی بر می خیزد. اینک برخی رهبران ملایم حزب جمهوری خواه با فاصله گیری به تردید افتاده اند که ترامپ تا کجا می خواهد پیش برود وقتی می بینند که نامزد این حزب مردی است که زنان را مورد آزار جنسی قرار می دهد و خود را «فارغ از هر قید و بندی» می شناسد. آن ها اینک پی برده اند که این رشته گویا سر دراز دارد و «نهضت میهنی» ترامپ با انتخابات ٨ نوامبر خاتمه نمی پذیرد که تازه آغاز می شود. یکی از جراید لیبرال معروف آلمانی اخیر در تفسیری، ترامپ را دیکتاتوری معرفی کرده که می خواهد در صورت پیروزی، هیلاری کلینتون را به زندان بیندازد، از تقلب در انتخابات سخن می گوید، مانع ورود مسلمانان به کشور شود، بر مرز ها دیوار بندد، حتی از شکنجه در سطح شدیدتری استفاده کند و مخصوصا بر «رسانه های فاسد» لجام بزند. این ها همه آن چیزی است که او می خواهد با آن «بزرگی را به آمریکا بازگرداند». ترامپ در این مسیر به اقلیت بزرگی از جامعه آمریکایی و عمدتا سفید اتکا می کند و می خواهد آنهایی را نجات دهد که خود را تنها احساس می کنند، از فرآیند جهانی شدن متضرر شده اند و مورد تهدید تحولات جمعیت شناختی کشور قرار گرفته اند. این اقلیت بزرگ که حدود ۴٠ درصد جمعیت آمریکا یا ١٢٨ میلیون نفر را تشکیل می دهد، سه گروه عمده را در خود جای داده است: بزرگترین گروه، کارگران آمریکایی هستند که بر اثر جهانی شدن و ترقیات تکنولوژیک محل کار خود را از دست داده و قادر به بازپس گیری آن نیستند؛ گروه دیگر باورمندان مسیحی هستند که البته نه انجیل را خوب می فهمند و نه آن را می شناسند یا همان «مسیحیان قلابی»؛ و گروه دیگر کسانی هستند که نسبت به گروه های فعال مدنی و حقوق شهروندی از خود تنفر و خصومت بی سابقه ای نشان می دهند. ترامپ مجموعا دنیایی را معرفی و تبلیغ می کند که بر خلاف معیارهای دموکراسی غربی و به ویژه اروپایی دیگر به پلورالیسم جهان وطنی اعتقادی ندارد بلکه می خواهد گویا بر به اصطلاح «سیادت طبیعی» آمریکا تکیه کند. به دیگر سخن ترامپ و ترامپیسم دیگر به دموکراسی نوع قانون اساسی تکیه ندارد که بر سفید ها و کلیسا ها.
یک مرکز سنجش کنش های اجتماعی اروپایی اخیرا قضاوتی را منتشر کرده که نشان می دهد جریان یهودی ستیزی نیز در جامعۀ امروز آمریکا از چه رشد سریعی برخوردار شده و چگونه از سوی جریان ترامپ تقویت شده و گروه های راست آلترناتیو، همانند اروپا چگونه بر شیپور ضدسامیگری می دمند: «بسیاری از روزنامه نگاران و سلبریتی یهودی احساس می کنند که ضد یهودی گری آشکار در جامعۀ آمریکائی به چنان سطحی رسیده که تاکنون هرگز سابقه نداشته است. اینک یهودی ها را در شبکه های اجتماعی با «ستارۀ زرد» که زمانی نازی ها از آن استفاده می کردند، نشان گذاری می کنند. خود ترامپ در یک توئیت شخصی، هیلاری کلینتون را در نقشی با پس زمینۀ دلار و در داخل یک ستاره داوود، «فاسد ترین نامزد انتخاباتی تمام دوران ها» معرفی کرده است. ترامپ با عوامفریبی تمام از توئیت های فعالان راست افراطی در آمریکا نظیر «جیسن برکمپ» و پیام های داغ سفید- ناسیونالیستی او بار ها و بار ها به وجد آمده و حمایت کرده است…»
هفته نامۀ آلمانی «دی سایت» که یک مجلۀ لیبرال اندکی متمایل به چپ است و در میان اقشار روشنفکری اروپای آلمانی زبان، خوانندگان ویژه ای دارد اخیرا به وجه دیگری به جریان ترامپ تاخته و مجموعه رفتار و گفتار او در مبارزات انتخاباتی را «جریان راست، نژادپرست، پوپولیست و هنجارشکن» نامیده است. وقتی ترامپ می گوید: «یک قدرت شیطانی و جهانگیر طبقۀ کارگر آمریکایی را به اسارت درآورده، یا کلینتون با نمایندگان بانک های بین المللی ساخته و کمر به نابودی حاکمیت ایالات متحده بسته، یا انتخابات ریاست جمهوری از سوی درصد اندکی از کنش گران جهانی مورد تقلب، دستکاری و کنترل قرار می گیرد، پارادایم هنجارشکن کم سابقه ای را بشارت می دهد.»
رویکردهای جدید در انتخابات این دورۀ ریاست جمهوری آمریکا به صراحت حکایت از آن دارد که «نهضت میهنی» ترامپ خود را برای شکست بعد از انتخابات آماده می کند و می خواهد توجه سفیدهای دو آتشه را به دستکاری در انتخابات و سلب مشروعیت رقیب برنده جلب نماید. همین سال ٢٠٠٠ بود که دادگاه عالی آمریکا نهایتا نتیجۀ انتخابات را به نفع جورج دبلیو بوش اعلام کرد و ال گور کاندیدای حزب دموکرات با درنگ و تأمل به آن تن داد و نهایتا گفت: «من فقط به خاطر حفظ وحدت ملی و دموکراسی، شکست را می پذیرم.» انتخابات نوامبر ٢٠١۶ نیز طبق نظرسنجی ها مانند آن دوره ظاهرا فاصلۀ چندانی را بین دو رقیب نشان نمی دهد و ترامپ و «نهضت میهنی» او می خواهد با استناد به اینکه «آمریکایی های اصیل یا همان سفید ها، بار دیگر مورد دستبرد قرار گرفته اند»، شکست احتمالی انتخاباتی را به سادگی نپذیرد و به چالش مبهم و ناشناخته ای در جامعۀ به خودی خود تجزیه شدۀ آمریکا دامن بزند. یکی از مفسران تلویزیونی آلمان اخیرا طی یک مناظره چنین به ارزیابی قضیه پرداخته است: «حتی اگر ترامپ تاجر هم بخواهد تحت فشار توأمان سیاست و اقتصاد، از نقش رهبری خود رحرکتنهضت هنجار شکن او که می خواهد آمریکا را از نو تعریف کند، ادامه پیدا خواهد کرد.»
تاریخ نه چندان دور گذشته نشان داده که ایجاد دگرگونی عمیق در اسطوره های ملی همیشه بسیار دشوار و اغلب با خونریزی قرین بوده است. گرچه حسب مناسبات موجود در دنیای امروزی غرب اینگونه داوری ها را عجالتا اغراق گویی می پندارند، اما اروپایی ها که دستی طولا تر، فکری عمیق تر و تجاربی دردناک تر در قبال انواع و اقسام انقلاب های اجتماعی و سیاسی اغلب خون آلودۀ قرون گذشته داشته و دارند و به گونۀ دیگری مثلا به آشوب های سیاسی و اجتماعی حومۀ پاریس در چند سال قبل، نهضت ضد سرمایه داری وال استریت، جنبش اعتراضی جدید سیاهان در آمریکا و امثالهم نگاه می کنند، با بیم و نگرانی وقایع ینگۀ دنیا را دنبال می نمایند، خیلی خیلی بیشتر از نگاه نخبگانی سایر ممالک از جمله همین مملکت خودمان که اینجور حرف ها را اغلب به دیدۀ سخره و تردید می نگرند.
نظر شما :