چرا غرب دیگر آن سلطه قبل را ندارد؟

گفتمان اجتماعی رایج اروپا: فروپاشی تمدن غرب

۲۵ مرداد ۱۳۹۵ | ۱۵:۳۴ کد : ۱۹۶۲۱۴۸ اروپا نگاه ایرانی
بهاءالدین بازرگانی گیلانی، مترجم و پژوهشگر در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی به سخنرانی نیل فرگوسن، استاد تاریخ و اقتصاد دانشگاه هاروارد در موسسه سیاسی شهر دویسبورگ پرداخته است.
گفتمان اجتماعی رایج اروپا: فروپاشی تمدن غرب

نویسنده: بهاءالدین بازرگانی گیلانی، مترجم و پژوهشگر
دیپلماسی ایرانی:
نیل فرگوسن[1] استاد تاریخ و اقتصاد دانشگاه هاروارد و دارای نظریه های تاریخ اقتصادی است. وی در سال ٢٠٠٨ مشاور جان مک کین بود، یک راستگرای جمهوریخواه که در برخی محافل او را کیسینجر جدید محافظه کاران هم می شناسند. فرگوسن به داشتن نظریات تند ضد انحصارات مالی و کلان بانک ها نیز شهرت دارد و آنها را عامل اصلی سقوط اقتصادهای غربی معرفی می کند. دو سال پیش کتاب جدید او به نام " فروپاشی غرب: چگونه نهادها فرو می پاشند و اقتصادها می میرند" منتشر شد. او چندی پیش در سفری به آلمان در موسسه سیاسی شهر دویسبورگ با عنوان: "ما به دست خود دستآوردهای خویش را نابود می سازیم"، سخنرانی کرد و مولفه های پیدایش اقتدار دنیای غرب و اینک عوامل انحطاط تدریجی آن را برشمرد و لزوم توقف چنین فرآیندی را توصیه نمود. گرچه در کشورمان " انحطاط دنیای" غرب به یک کلیشه و مفری برای نوعی تساهل و خودفریبی تبدیل شده، اما در غرب و به ویژه در اروپا امروزه گفتمانی بسیار رایج است، می نشینند و پیرامون چرایی بروز آن بحث و فحص می کنند، بلکه مرهم و علاجی بیابند تا همچنان بر خر مراد سوار بمانند. ترجمۀ خیلی خلاصۀ کلام و فضای سخنرانی که گویای نگرش آسیب شناختی آقای فرگوسن از فترت دنیای غرب است (نگارنده خود در جلسه حضور داشته) ذیلا از نظرتان می گذرد:
«در اینجا، آلمان برای من دشوار است مخاطبان را قانع کنم که ما در غرب با مشکل مواجهیم. بخشی به این دلیل که در آلمان اوضاع نسبتا خوب پیش می رود. گفتمان "فروپاشی مغرب زمین" و آراء و نظرات کسانی چون اسوالد اشپنگلر[2] به مذاق مردم آلمان اصلا خوش نمی آید. ولی من نه اشپنگلر هستم و نه کتاب من شبیه کتاب مشهور او: "انحطاط غرب"، استدلال می کند. براهین من به برخی دگرگونی های روشن اقتصادی، فکری و نهادی اشارت دارند. به همین آلمان خودتان بنگرید: تا یکصد سال پیش بعد از آمریکا دومین قدرت بزرگ صنعتی دنیای غرب محسوب می شد و انگلستان را پشت سر نهاده بود. در آن زمان چهار درصد جمعیت دنیا در آلمان زندگی می کرد و اقتصادش حدود ٩ درصد کل ظرفیت اقتصادی جهان را شامل می شد. امروزه جمعیت آلمان به زحمت یک درصد جمعیت دنیاست و تولیداتش به رغم وضعیت خوب فقط ۳.۸ درصد کل تولیدات دنیا را تشکیل می دهد. به پیش بینی سازمان ملل در سال ٢٠٥٠، فقط ۰.۸ درصد جمعیت دنیا آلمانی است و تولیداتش حتما کمتر از ۳.۸ درصد تولیدات جهانی خواهد بود.
زوال جمعیت شناختی و اقتصادی نسبی آلمان دنباله یک فرآیند به مراتب گسترده تر است. فقط به جایگاه اقتصادی غرب عمدتا شامل آمریکای شمالی و اتحادیه اروپایی بنگریم. در سال معجزه آسای ١٩٨٩ (فروپاشی بلوک شرق و اروپای سوسیالیستی) همه گفتند غرب فاتح نهایی میدان شده است. در آن زمان ١٣ درصد کل ظرفیت اقتصاد جهانی به این بخش از دنیای غرب تعلق داشت. صندوق بین المللی پول می گوید این سهم در ٢٠١٧ به ٣٧ درصد تقلیل می یابد. پیش بینی های فرانسیس فوکویاما دائر بر تفوق مدل دموکراسی، اقتصاد آزاد و سرمایه داری نوع غربی و نظریه "پایان تاریخ" او اصلا تحقق نیافته است. اگر هیچ حادثه غیرمترقبه دیگری رخ ندهد، اقتصاد چین تا چهار سال دیگر بر اقتصاد آمریکا پیشی می گیرد و در رتبه نخست دنیا تکیه می زند.
به راستی چه پیش آمده است؟ برای اینکه پی ببریم چرا یک اقتصاد آسیایی بر اقتصاد آمریکا پیشی می گیرد باید به دگرگونی ها و تحولات تاریخی نگاه بیندازیم. به عقیده من، ما هنوز از مزایای شکننده ای بهره می بریم که از نیم هزاره پیش موجبات استیلای باختر زمین را فراهم آورده است. نیم هزاره قبل، با شروع سال ١٥٠٠، تاریخ جهان شاهد آغاز استیلای غرب بود. کمی پیش از ١٥٠٠ اگر کسی در دنیای آن روزگاران سیر و سفر می کرد، فرق چندانی میان سطح زندگی چینی ها و غرب اروپا نمی یافت. بزرگترین شهرهای دنیا نه در غرب که در آسیا قرار داشتند. در این دوران شهر نانکینگ حداقل ده مرتبه بزرگتر از لندن بود. یک چینی از سفر به لندن احساس خوبی نداشت و اوضاع بهداشتی وخیم شهر حال او را بهم می زد. از این دوران تا سال ١٩٧٨ هسته اصلی تاریخ جهان را تحولات و دگرگونی های عمیق تشکیل داد و غرب به سرعت از سایر ممالک گیتی پیشی گرفت. در ١٩٧٨ یک انگلیسی بطور متوسط ١٤مرتبه ثروتمندتر از یک چینی شد. طول عمر از پول مهم تر بود: به یمن ترقی طبابت، متوسط امید به زندگی در غرب دو برابر شد و دنیای غرب به استیلای سیاسی شگفت آوری نائل آمد. در نقطه اوج این روند یعنی فردای خاتمه جنگ جهانی اول، ١١ کشور بزرگ غربی مجموعا بر ٥٨ درصد کل سرزمین های کره خاکی احاطه پیدا کرده بودند، همین اندازه جمعیت دنیا را در اختیار داشتند و از لحاظ تولید اقتصادی این سهم حتی به ٧٤ درصد کل تولیدات جهانی بالغ می شد. چنین میراثی تا به امروز نیز اثرات خود را باقی نهاده است، ١٩ درصد جمعیت جهانی که من آنها را دنیای غرب می شناسم، هنوز ٦٦ درصد کل تولیدات اقتصادی دنیا یعنی دو ثلث آن را به خود اختصاص می دهد. چطور چنین شد و چرا غربی ها این همه ثروتمند تر از چینی ها شدند؟ چرا طول عمر مردمان غربی خیلی بالاتر از مردمان سایر ممالک شد؟
دانشجویان علوم تاریخی در دانشگاه های آلمان و در همین جلسه، خیلی راحت پاسخ آن را در طبیعت "امپریالیستی" غربی ها خواهند دید. این تبیین کاملا غلط است. چرا؟ برای اینکه عامل امپریالیسم کمترین وجه بارز آن چیزی بود که غرب از سال ١٥٠٠ به این سو انجام داد. امپریالیست، کی نبود؟ چینی ها، مغول ها، آزتک ها همه امپریالیست بودند. عصر ١٥٠٠ عصر امپریالیست ها بود. نکته جالب اتفاقا این بود که امپریالیست های اروپایی به نسبت دیگران، ضعیف تر هم بودند. امپراتوری عثمانی به مراتب قدرتمندتر از امپراتوری مقدس روم بود. تبیین چرایی این دگرگونی با استدلال های جغرافیایی هم فایده ای ندارد، همینطور از جنبه مسیحیتی. شکی ندارم که آئین مسیحیت چیزهای بسیار خوبی به ارمغان آورد ولی برای علل اعتلای جهان غرب به کفایت پاسخگو نیست. پاسخی که من می خواهم بدهم از جنس "نهادی" است. نظریه من می گوید که علت تحولات عمیق در دنیای غرب، نخست اندیشه ورزی های خاص و آنگاه علی الخصوص "نهادها"یی بودند که در غرب استوار شدند و این اندیشه ها را به باروری و بالندگی رساندند. (در ادامۀ سخن توضیحاتی درباره ویژگی های خاص، تجربی و مختصاتی عنصر "نهاد"می دهد…) و نهادها که تغییر کنند محرکه های ساختاری نیز تغییر می نمایند و انسان ها سریعا دچار دگرگونی های عمیق رفتاری می گردند. عنصر رقابت را در نظر بگیریم. رقابت امروزه امری پذیرفته شده است. اما در سال ١٥٠٠ رقابت در شئون سیاسی و اقتصادی محلی از اِعراب نداشت. از منظر یک آسیایی اینکه مثلا در انگلستان تقسیم قابل توجه قوا وجود داشته باشد، امری غیرعادی به نظر می رسید. از قرن دوازدهم شهری مثل لندن یک شاکله خودمختار محسوب می شد. در آسیا شهری مانند لندن و یا ساختارهایی که با دولت شهرهای موجود در آلمان قابل قیاس باشند وجود نداشت. در آسیا اساسا ساختارهای سیاسی تکینه و متمرکز حکفرمایی می کردند.
"رقابت" اولین از مجموعا شش بنیادی در غرب است که من آنها را Killer application (عامل کوبنده[3]) نام نهاده ام. اصل تشکیلات سرمایه - واحد سرزنده ای که نسل اندر نسل در تلاش و تقلای اقتصادی بوده - از ابتکارات غرب بوده است. در دنیای غیرغربی مشابه آن وجود نداشت. "انقلاب علمی" را دومین عامل کوبنده می گویم. بدون انقلاب علمی در قرن هفدهم، غرب هرگز قادر نبود بر سایر نقاط دنیا سیطره پیدا کند. به زندگی بنیامین رابینز از بزرگترین فیزیکدانان زمانه و نویسنده کتاب سال ١٧٤٢ او "اصول نوین ابزارآلات شلیک" نگاه کنید. عنوان کتاب نشان می دهد که قدرت چگونه وامدار علم است. رابینز فیزیک نیوتونی را به خدمت فنون بالستیک و پرتابه ها در آورده بود. توپخانه ها هرچه دقیق تر شده بودند، یک عامل کوبنده واقعی. "حکومت قانون" سومین عامل کوبندۀ من است. این اندیشه که حکومت قانون مبتنی بر حق مالکیت خصوصی باید زیربنای تمام نظامات اجتماعی و سیاسی باشد از اروپای قرون شانزدهم و هفدهم نشات می گیرد. بر این مبنا بسیاری تحولات و از جمله رشد رعدآسای آمریکای شمالی توسط استعمارگران که حق تملک بر اراضی برای آنها تضمین شده بود صورت قانونی به خود پذیرفت و پیشرفت های اقتصادی حاصل آمد. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم "پزشکی مدرن" چهارمین عامل کوبنده شکل گرفت که مانند انقلاب علمی قرن هفدهم در غرب منحصر به فرد بود. "جامعه مصرفی" عامل کوبندۀ پنجم در نظریه من هم در غرب پدید آمد.  در شرق فقط اقشار ممتازه و نخبگان مصرف کننده بودند و سایر مردمان فقط جامه سبکی بر تن داشتند. و بالاخره  "روحیه کار" ششمین و آخرین عامل در نظریه من است. قریب صد سال قبل ماکس وبر رساله مشهور خود "اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری" را منتشر کرد. اخلاق و روحیه کار موضوع خیلی با اهمیتی بود اما اشتباه فاحش این بود که اخلاق کار را فقط به پروتستان ها منحصر می دانستند.
حالا به موضوع اصلی و اساسی می رسیم. امروزه چه بر سر این Killer application ها آمده است؟ چه شده است که ما در غرب آن سلطه و اختیاری را که قبلا داشتیم، دیگر نداریم؟ پاسخ روشن است: دیگران شروع به "دانلود کردن"Killer-app ها کرده اند. نخست ژاپنی ها بودند که نهادهای غربی را کپی برداری کردند و در دوران انقلاب میجی با تمام توش و توان در این عرصه همت گماردند. در دهه هفتاد قرن گذشته چینی ها و هندی ها، دو پرجمعیت ترین کشورهای دنیا، به تقلید برخی از این عوامل کوبنده پرداختند. همزمان ما در غرب شروع به امحا و برانداختن عوامل مقهورکننده کرده ایم و این مخاطره آمیزترین رخداد است. اینک دوباره به عنصر رقابت برگردیم. از سال ٢٠٠٤ از قدرت رقابت ایالات متحده آمریکا ٦ درصد کاسته شده است. خبر خوشی رسیده که قدرت رقابت در آلمان چهار درصد افزایش یافته اما در همین زمان بر چنین عاملی در چین ١٣ درصد اضافه شده است! به عامل بعدی یعنی علم و فنآوری نگاه کنیم. آلمان از دیرباز به خلاقیت های علمی خویش می بالد. در سال ٢٠٠٤ مجموعا ٥٣٩٠٣ اختراع ثبت شده جهانی متعلق به آلمان ها بود. اما اختراعات با مبداء چینی در این سال ٦٨٣٠٧ فقره بود و این اولین سالی بود که چینی ها، آلمان را پشت سر گذاشته بودند. در مورد حکومت قانون، آلمانی ها باید هنوز از این مسرور باشند که با Rechtsstaat خود، وضع خوبی دارند. در ایالات متحده اوضاع از این حیث هیچ خوب نیست. طبق ارزیابی های "انجمن اقتصاد جهانی" درباره کیفیت نهادهای قانونی در آمریکا، وضعیت در هنگ کنگ به مراتب بهتر از آمریکا است. از لحاظ وضعیت بهداشتی و پزشکی که عامل شماره چهار می باشد نیز ما از موقعیت پیشتاز برخوردار نیستیم. امید به زندگی در هنگ کنگ بالاتر از آمریکا است و حتی متوسط عمر سفیدپوستان تنگدست آمریکایی نیز رو به کاهش است. در مورد عامل کوبندۀ شماره پنج یعنی جامعه مصرفی: آیا هیچ می دانستید که در حال حاضر از میان مجموعا ٣٠ بزرگترین مراکز خرید بزرگ جهانی فقط چهار مرکز در کشورهای غربی قرار دارد؟ بقیه در کشورهای نوظهور اقتصادی ایجاد شده اند و بالاخره در مورد روحیات و اخلاقیات مربوط به کار و تلاش: آلمان ها خود را به عنوان مردمان سختکوش می شناسند؛ اما هر آلمانی به طور متوسط در سال ١٤٠٩ ساعت کار می کند در حالی که این سهم در کره جنوبی ٢٠٢٤ ساعت می باشد. بی جهت نیست هر وقت به تعطیلات و گردش می روم آلمانی های زیادی را می بینم!
تاریخ استیلای غربیان تاریخ ٥٠٠ ساله استیلای نهادها و تشکیلات سازمانی بوده است. اما در عصر حاضر ما به دست خودمان شروع به ضعیف کردن خود کرده ایم. عامل استیلای خود در عرصه اخلاق کار را با جامعه رفاه خود به مسلخ برده ایم، عامل تفوق در جامعه مصرفی را با استقراض و بدهی از میان برده ایم، عامل سلطه در بخش بهداشت و سلامت را با یونک فود نابود کرده ایم؛ عامل برتری در علم و فنآوری را با آموزش یونک به نابودی کشانده ایم، حکومت قانون را با مقررات بیهوده و دست و پا گیر و بالاخره قدرت رقابت را با نظامات تمرکزگرا از بین برده ایم. از این همه سبب ها است که به شرایطی نزدیک می شویم که آدام اسمیت اقتصاددان کلاسیک انگلیسی آن را "وضعیت ایستا " نام نهاده است. وقتی به وضعیت امروز اروپا می نگرم دهه های متوالی از کاهش رشد اقتصادی و کوهی از استقراض و دیون را پیش دیدگان خود می بینم. خبر خوبی به گوش می رسد: تخم این نابسامانی ها را خودمان کاشته ایم، اینها در ژن ما وجود ندارند و نهادها بر ما تحمیل کرده اند، فلذا قادریم آنها را از میان برداریم. اما برای از میان برداشتن آنها باید نخست ریشه ها را شناسایی کنیم. در هیچ جای دنیا این اندازه توهم که امروزه در آلمان حکمفرما است وجود ندارد که فکر کنند گویا همه برترین ها در سراسر دنیا فقط به بهترین ها (ما) تعلق دارد.»
***یک نکته در حاشیه: در نقادی له یا علیه دیدگاه های آقای فرگوسن که در محافل علمی، اجتماعی و رسانه ای جهانی صورت می گیرد، در موارد متعدد و مکرر وقتی از پیشرفت های علمی دنیای غیرغربی بحث می کنند، صراحتا نمونۀ ایران جدید را در عرصۀ چنین ترقیاتی نیز مثال می آورند، همانگونه که در دموکراسی، مثلا نمونۀ کشور پرو را ذکر می کنند.  این در حالی است که برخی محافل نخبگانی کشورمان، پیشرفت های علمی ایران را متاسفانه شاید از سر خودکم بینی کمتر باور می کنند و حتی آن را به سخره می گیرند و در مقابل کسانی هم در آن باره به اغراق و مجامله روی می نهند. چرا؟!
[1]  Niall Campbell Douglas Ferguson, born 1964
[2] Oswald Spengler، ١٨٨٠-١٩٣٦ از فلاسفه و نقادان بزرگ آلمانی که شاهکار تاریخی-فلسفی او: "انحطاط غرب" در ١٩١٨ به دنیا عرضه شد. او در این کتاب دو جلدی به انتقاد مستدل از فرهنگ، سیاست و دموکراسی باختر زمین پرداخت و تفوق "عنصر مادی تمدن" بر "عنصر اساسی فرهنگ" را باعث زوال و نهایتا مرگ تمدن غرب دانست-م.
[3] Killer application  یا خلاصه killer-app در اصطلاح کامپیوتری امروزی آن نوع کاربری ای را نامند که با برخورداری از مزایا و برتری های ابتکاری، سایر app ها را از میدان خارج و خود بر بازار فروش استیلا پیدا می کند، یا بگوییم عامل مقهور کننده-م.

کلید واژه ها: دنیای غرب بهاءالدین بازرگانی


( ۲ )

نظر شما :