تحولات خاورمیانه و تاثیر آن بر سیاست خارجی عربستان
در حال حاضر موضوع اقتصاد و بویژه وجود منابع عظیم نفتی اصلی ترین علت توجه قدرت های جهانی به این منطقه می باشد که متعاقب آن هر کدام از کشورهای موجود در این منطقه به لحاظ ویژگی های مختص به خود همواره توجهات جهانی را به خود اختصاص داده اند
نویسنده :مجتبی لطفعلی نیا-کارشناس ارشد روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: همانطور که می دانید منطقه خاورمیانه یکی از مهمترین مناطقی است که از دیرباز تاکنون مورد توجه قدرتهای بزرگ جهانی قرار گرفته است .این منطقه از لحاظ تاریخی و فرهنگی خاستگاه و زادگاه ادیان بزرگ توحیدی و الهی است. از طرفی به لحاظ بافت اجتماعی نیز وجود قومیت های متعدد در آن منجر به توجهی ویژه بدان شده است .
در حال حاضر موضوع اقتصاد و بویژه وجود منابع عظیم نفتی اصلی ترین علت توجه قدرت های جهانی به این منطقه است که متعاقب آن هر کدام از کشورهای موجود در این منطقه به لحاظ ویژگی های مختص به خود همواره توجهات جهانی را به خود اختصاص داده اند. در میان کشورهای موجود در خاورمیانه، کشور عربستان به سبب ویژگی ها و مختصات ویژه، از اهمیتی بخصوص برخوردار است. وجود منابع عظیم نفتی و عنوان صادرکننده نخست نفت برای این کشور از یکسو و همچنین وضعیت متمایز جغرافیایی و ژئوپلیتیکی و از همه مهمتر محوریت جهان اسلام به علت وجود کعبه مقدس در این کشور منجر به آن شده است که این کشور برجستگی خاصی در منطقه خاورمیانه داشته باشد.
بدین سبب وقوع هر گونه تحول و رخداد در منطقه خاورمیانه تاثیرات عمیق و شگرفی بر جایگاه منطقه ای عربستان خواهد داشت؛ لذا بدیهی است که این کشور نسبت به حوادث و رویدادها اقداماتی متناسب با منافع ملی خود داشته باشد. در حال حاضر آنچه که منجر به نمود رفتار سیاست خارجی این کشور در منطقه خاورمیانه شده است، وجود بحران هایی نظیر سوریه، یمن، عراق و فلسطین است. اما سوال اینجاست که مواضع کشور عربستان در قبال این بحران ها چگونه است؟
برای پاسخ به این سوال ،در ابتدا لازم و ضروری است که گذاری بر اهداف سیاست خارجی عربستان داشته باشیم. در یک بیان کلی این اهداف را می توان اینگونه بر شمرد:
1- از زمان تاسیس رسمی حکومت پادشاهی در عربستان (1902 میلادی) تاکنون، این کشور با اتخاذ سیاست محافظه کارانه همواره به دنبال یک حامی فرامنطقه ای جهت تحکیم مبانی قدرت و همچنین در دست گیری موازنه قدرت در منطقه خاورمیانه است. اینگونه بود که عربستان روابط بسیار خوبی با کشورهای غربی به ویژه آمریکا آغاز کرد و بلوک غرب را حامی منتخب خود قرار داد. پس در یک شمای کلی می توان گفت نخستین هدف عربستان در سیاست خارجی موازنه قدرت است.
2- ظهور اسلام و وجود حرمین شریفین در کشور عربستان منجر به آن شد که در میان کشورهای اسلامی جایگاه ویژه ای به عربستان داده شود و در نهایت این اندیشه بر اذهان سیاستمداران عربستان متبادر شد که جهان اسلام بایستی تابعی از سیاست های این کشور باشد. بدین قرار عربستان با حمایت های مالی گسترده از کشورهای اسلامی و جنبش های اسلامی این آرمان را محقق کرد و منزلت و موقعیت خود را در میان کشورهای عرب اسلامی تعالی بخشید که در نتیجه این مبحث، دومین هدف سیاست خارجی عربستان را می توان تاکید بر رهبری جهان اسلام قلمداد کرد.
3- از آنجا که حکومت در کشور عربستان مبتنی بر پادشاهی مطلقه است، لذا موضوع دموکراسی و ترویج جنبش های اجتماعی و انقلابی در میان کشورهای اسلامی به ناگاه، بر پیکره سیاسی عربستان تاثیر خواهد گذاشت و منجر به سقوط حکومت در این کشور خواهد شد؛ بدین منظور یکی دیگر از اهداف سیاست خارجی عربستان مقابله با این جنبش ها در میان کشورهای منطقه است. در حال حاضر بحران بحرین و یمن نمونه بارزی از این مقوله هستند که عربستان با تمام قوا با جنبش های مردمی و انقلابی در این کشورها مقابله کرده و خواستار حفظ حکومت های غیر مردمی و غیرمنتخب در آنها است.
4- یکی از جمله مسائلی که در بررسی کشورهای جهان اسلام حائز اهمیت است، مبحث شیعه یا سنی بودن هر یک از این کشورهاست. کشور عربستان به لحاظ آنکه خود را داعیه دار جهان اسلام می داند لذا خواستار آن است که مذهب رسمی خود (فرقه حنبلی) را در میان سایر کشورهای اسلامی تبلیغ کند. بدین سان به سبب آنکه در میان کشورهای اسلامی علی رغم وجود مذهب شیعی، فرقه هایی دیگر از اهل سنت نظیر شافعی و مالکی و حنفی به چشم می خورد، لذا این امر سبب شده است که عربستان یکی دیگر از اهداف سیاست خارجی خود را مطابق با صدور مذهب در میان کشورهای منطقه ای ترسیم کند.
حال پس از آشنایی نسبی با اهداف سیاست خارجی عربستان، لازم و ضروری تا مروری بر تحولات اخیر خاورمیانه و تاثیر آن بر سیاست خارجی عربستان داشته باشیم.
همزمان با شروع جنبش بیداری اسلامی در تونس و سرنگونی بن علی (2010-2011 میلادی) و تسری آن به کشورهایی نظیر مصر، لیبی، بحرین و یمن، کشور عربستان چرخشی اساسی در سیاست خارجی خود ایجاد کرد. چرا که وقوع این جنبش ها گویای پیام روشن و واضح تغییر در عربستان بود. اینگونه بود که عربستان رویکردهای مختلفی در قبال هر یک از این بحران ها اتخاذ کرد. در بحران تونس، عربستان به هیچ روی تصور نمی کرد که جنبش های مردمی در این کشور به ثمر نشیند، لذا نتوانست اقدامی درخور توجه انجام دهد؛ متعاقب آن با وقوع انقلاب در مصر، عربستان ناچارا به تغییر سیاست محافظه کارانه خود روی آورد و شروع به حمایت از دیکتاتور مصر نمود؛اما این اقدام نیز نتواسنت مانعی در برابر خواسته های مردمی شود و دیگر بار عربستان دچار شکست در رویکرد سیاست خارجی خود شد.
با وقوع انقلاب در بحرین (2011 میلادی )، این بار عربستان با تمامی قوا و بهره مندی از ظرفیت های موجود وارد میدان شد. به طور کلی عربستان، به جهت ماهیت شیعی بودن این انقلاب، ایران را عامل اصلی آن می دانست و با تحریک احساسات سایر کشورهای عرب منطقه، اقدام به اعزام نیروی های متحد عرب از طریق شورای همکاری خلیج فارس به بحرین کرده و بدین ترتیب سریعا این جنبش انقلابی را خنثی کرد.
پس از بحرین نوبت به تظاهرات مردمی در یمن (2011 میلادی ) رسید. این تظاهرات برای عربستان بسیار حائز اهمیت بود. چرا که یمن برخلاف بحرین، دارای جمعیت بیشتری بوده و همواره جزو رقبای اصلی عربستان در منطقه است و وجود گروه های شیعی در آن نیز خود زنگ خطری برای عربستان محسوب می شد. بدین قرار عربستان اقدام به حمایت علنی از عبدالله صالح، رئیس جمهوری یمن کرده و با اعزام مستقیم نیروی نظامی به این کشور سعی در سرکوب جنبش شکل گرفته در یمن نمود. در اینجا ذکر این نکته ضروری است، علت آنکه عربستان به تنهایی وارد بحران یمن شد این بود که برخلاف انقلاب بحران، کشورهای عضو شواری همکاری خلیج فارس تمایلی برای شرکت در بحران یمن نداشته و لذا از ارسال نیرو و تجهیزات امتناع کردند.
در کشاکش این بحران ها، جنگ داخلی سوریه (2011 میلادی ) آغاز شد. عربستان این بار با تعدیل سیاست خود سعی در حضور غیر مستقیم در این بحران کرده و از طریق حمایت گروه های سلفی و افراطی از حیث مادی و تسلیحاتی، تلاش کرد تا به اهداف خود نائل آید. ناگفته پیداست که علت اصلی فعالیت عربستان در براندازی حکومت بشار اسد، همسویی این کشور با اسرائیل است. البته لازم به یادآوری است، یکی دیگر از دلایل حضور عربستان در بحران سوریه، تغییر موازنه قدرت به نفع خود در منطقه است؛ چرا که دو کشور ایران و عربستان، پس از وقوع انقلاب اسلامی، همواره به عنوان رقبای اصلی در منطقه محسوب می شوند و در قبال وقوع رخدادها، هر یک سعی در تغییر موازنه قدرت به نفع خود را دارند.
حضور نیروهای سلفی و افراطی داعش در عراق ( 2013 میلادی ) منطقه خاورمیانه را درگیر چالشی دیگر کرد. پس از سقوط صدام حسین در عراق (2003 میلادی ) عربستان تلاش زیادی کرد تا معادلات سیاسی در این کشور را به نفع خود تغییر دهد. اما با روی کار آمدن حکومت شیعیان در عراق همه چیز به نفع ایران تغییر وضعیت داد. با ظهور نیروهای سلفی داعش در عراق، عربستان دیگر بار فرصت را مغتنم شمرد تا بتواند جایگاه از دست رفته خود را کسب کند. لذا موضع کشور در قبال این گروه، حمایت همه جانبه از فعالیت آنها بود. هر چند این رویه منجر به مخدوش شدن چهره عربستان درمیان مردم این کشور شد اما آنچه که برای عربستان حائز اهمیت است سرنگونی حکومت شیعیان و کاهش نفوذ ایران در عراق است.
بحران دیگری که از دیرباز تاکنون بر گردن منطقه خاورمیانه آویخته شده است، بحران فلسطین است. جناح های قدرت آل سعود بر این باور هستند که مسئله فلسطین، هسته اصلی منازعه اعراب و اسرائیل را تشکیل می دهد. آنها معتقدندکه اگر این مشکل مرتفع شود، نقش برجسته عربستان در خاورمیانه تثبیت خواهد شد ؛ لذا راه حلی که آنها برای این موضوع ارائه می دهند تشکیل کشور مستقل فلسطین به پایتختی قدس شرقی است. اما این سیاست به سبب نقطه مشترک همکاری بین آل سعود، اسراییل وامریکا هیچ گاه عملی نشد. به طور کلی عربستان از بین دو جریان فلسطینی حماس و فتح، خواستار حمایت از جریان فتح به رهبری محمود عباس است. چرا که از یکسو با این عمل درست در نقطه مقابل ایران جای می گیرد و از سوی دیگر این رفتار در سیاست خارجی عربستان به هیچ روی منافاتی با موجودیت اسرائیل نخواهد داشت؛ لذا با این عمل اتحاد آمریکا، اسرائیل و عربستان بیش از پیش تقویت خواهد شد.
در یک برآیند کلی می توان گفت با روی کار آمدن سلمان ابن عبدالعزیز، سیاست خارجی عربستان به سوی سیاست تهاجمی تغییر مسیر داده که نمود بارز آن اقدامات عربستان پیرامون راه اندازی جنگ یمن است. در این میان آنچه که بیش از همه اذهان سیاست مداران عربستانی را مشغول خود کرده، هزینه های گزاف و جبران ناپذیری است که هر یک از این بحران ها به این کشور تحمیل می کنند. اعلام سیاست (ریاضت اقتصادی) از سوی پادشاه عربستان می تواند گویای این مطلب باشد که استمرار و تداوم حضور عربستان در این بحران ها، بی شک بر نظام سیاسی این کشور نیز اثر گذار خواهد بود و از یکسو کاهش منزلت بین المللی را با خود به همراه داشته و از سوی مقبولیت و مشروعیت سیاسی نظام در نزد افکار عمومی را دستخوش تغییر خواهد کرد.
نظر شما :