کاخ سفید و سیاستهای سراسر موهوم آن در منطقه
اوباما اهمیتی به آتشفشان خاورمیانه نمیدهد
دیپلماسی ایرانی: حوادث جاری در عراق و سوریه ساختار خاورمیانه و منطقه را دگرگون کرده اند. از یک سو گروه های تندروی جهادی تلاش می کنند تا حضور خود را در منطقه تقویت کنند و قدرت بگیرند و از سوی دیگر رقابت کشورهای اصلی منطقه افزایش یافته است. این در حالی است که ایالات متحده امریکا که دهه ها تلاش می کرده برای این منطقه استراتژی خاص خود را تعقیب کند، احساس می شود که بیش از هر زمانی دستپاچه و نگران است.
به گزارش روزنامه القدس العربی، چاپ لندن، اولویت های ایالات متحده در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما به این ترتیب بوده اند: ممانعت از حملات تروریستی به خاک امریکا، ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هسته ای، حفاظت از منابع امن تامین کننده انرژی و میانجی گری در فرایند صلح میان اعراب و اسرائیل.
این اولویت هایی است که هم زمان مصالح استراتژیک امریکا در خاورمیانه را نیز تعریف می کنند و انتظار می رود که این کشور برای تضمین آنها در همین چارچوب از منافع خود دفاع کند. در این چارچوب تضمین برای بقای اسرائیل و حمایت از امدادات نفت و گاز به بازارهای جهانی و به دنبال آن حفاظت از سلامت اقتصاد امریکا و جهان و کاستن از خطر تروریسم دشمن با ایالات متحده و جلوگیری از انتشار سلاح هسته ای در جهان از اهداف سیاست خارجی امریکا محسوب می شود.
اما سوال این است، آیا امریکا به اهداف خود در خاورمیانه رسیده است؟ حقیقت و ماهیت سیاست خارجی باراک اوباما در قبال منطقه بعد از شکست سیاست های جورج بوش، رئیس جمهوری سابق امریکا چیست؟ چرا امریکا با خونسردی غیر قابل تصوری در قبال جنگ های دایر میان کشورهای منطقه بعد از بهار عربی برخورد می کند؟
اگر می خواهیم درباره پاسخ این سوال ها بحث کنیم باید قبل از هر چیز اعتراف کنیم که ایالات متحده در حال حاضر در وضعیت بسیار خوبی به سر می برد و آن چه در خاورمیانه اتفاق می افتد برای طولانی مدت چندان اهمیتی برای این کشور ندارد. این چیزی است که بسیاری از تحلیلگران به آن اعتقاد دارند و می گویند که امریکا در صورت لزوم با توجه به این رویکرد می تواند هر وقت که بخواهد سیاست های خود را در قبال خاورمیانه تعدیل کند.
استفان والت، تحلیلگر امریکایی مسائل امریکا در این باره می گوید: «مصالح استراتژیک امریکا در خاورمیانه طی دهه های اخیر چندان تغییر نکرده به رغم این که راه و روش این کشور در طول این سال ها در برخورد با مسائل مختلف بارها تغییر کرده است. ما همیشه شاهد بوده ایم که امریکا هر جا که منافعش ایجاب می کرده اصول اخلاقی را به کناری گذاشته و از حکومت های استبدادی منطقه حمایت کرده است و در موارد بسیاری به حمایت اسرائیل در سرکوب فلسطینیان و محروم کردن آنها از حقوقشان پرداخته است.»
وی در ادامه می گوید: «بهترین وسیله برای تحقق اهداف امریکا همیشه پیگیری این سیاست بوده که از توازن قوای سیاسی در منطقه حمایت کند حتی اگر این سیاست به تشتت در کشورهای منطقه بینجامد تا به این طریق بتواند روابط امنیتی عمیقی مطابق با مصالح خود با کشورهای منطقه داشته باشد.»
والت تاکید می کند، امریکا نیازی به تسلط مستقیم بر منطقه ندارد اما در عین حال می خواهد به نحوی دیگر به این هدف برسد. برای همین به طرف های منطقه ای اعتماد کرده و نیروهای نظامی خود را در خارج از منطقه به حالت آماده باش قرار داده است تا در صورت لزوم فورا دخالت کنند و ماموریت خود را انجام دهند.
بسیاری از تحلیلگران بر این اعتقادند که ایالات متحده مواضع خود را از انقلاب های عربی در سال 2011 به ویژه بعد از ظهور قدرت های رقیب در منطقه تغییر داد. امریکا در این سال ها به این باور رسید که مثلا می تواند با جریان هایی مثل اخوان المسلمین که آن را گروه اسلامی معتدل تصور می کند، کنار بیاید.
در عین حال کارشناسان بر این اعتقادند که بهار عربی رقابت های منطقه ای را نیز شعله ور کرد به گونه ای که خاورمیانه به عرصه جنگ سرد میان قطب ها و حکومت های ذی نفوذ در منطقه تبدیل شد که هر کدام تلاش می کردند بر اساس تجزیه بندی های طایفه ای اعم از شیعه و سنی اعمال نفوذ کنند.
برایان کوتلس، تحلیلگر مرکز پیشرفت امریکایی در این باره می گوید: «ایالات متحده همچنان پایگاه های نظامی خود را برای حفظ هیمنه خود بر خاورمیانه در این منطقه محفوظ نگه داشته است. اما از ابزارهای کافی دیپلماسی و سیاسی و اقتصادی برای تاثیر بر جریان های سیاسی و منطقه ای برخوردار نیست. از سوی دیگر دینامیت های منطقه ای جدیدی نمایان شدند که ایالات متحده نه تصور ظهورشان را می کرد و نه از ابزارهای لازم برای برخورد با آنها برخوردار بوده است.»
وی درباره راه و روش سیاسی فعلی ایالات متحده امریکا نیز می گوید: «در حال حاضر دستگاه سیاست خارجی امریکا از نبود هوشمندی و ذکاوت کافی رنج می برد. هم زمان سقوط حکومت های اخوان در منطقه بسیاری از معادلات بازی را برای امریکایی ها به هم زده است.»
در همین رابطه چاس فریمن، دیپلمات امریکایی که در گذشته سفیر امریکا در عربستان بوده است و از نزدیک با سیاست های امریکا در خاورمیانه آشنایی دارد از اساس نسبت به وجود استراتژی ای نزد امریکا در قبال خاورمیانه تردید دارد.
وی می گوید: «از سال 2003 که امریکا به عراق حمله کرد و به دنبال آن حوادث عراق به وجود آمدند درگیری های طایفه ای درمنطقه شعله ور شدند. از یک سو نیروهای سنی به نمایندگی عربستان و امارات و قطر حضور داشتند و از سوی دیگر ایران و جاه طلبی هایش برای تسلط بر منطقه. این درگیری ها پایانی برای حکومت هایی که بعد از دوره عثمانی و در پی دست پخت بریتانیا و فراسنه در سال 1916 به وجود آمدند، مسحوب می شود. این دو کشور در آن سال ها توافق کردند که کشورهای عراق و سوریه و لبنان و اردن و فلسطین به همراه اسرائیل را به وجود آورند در حالی که اکنون به نظر می رسد اثری از وجود مرز میان این کشورها وجود نداشته باشد.»
حقیقت این است که با قدرت گرفتن دولت اسلامی عراق و شام در منطقه که 10 هزار نفر بیشتر نیرو ندارد و شاهدیم که کسی توانایی رویارویی با آن را ندارد، بسیاری بر این اعتقادند که کاخ سفید به ریاست اوباما سیاست هایی مبتنی بر اوهام را در برابر خاورمیانه دنبال می کند. به اعتقاد آنها سهل انگاری امریکا در برابر گروه هایی چون داعش کار را به جایی می رساند که امریکا ناگهان شاهد اتفاقی از پیش پیش بینی نشده خواهد بود و حوادثی نظیر 11 سپتامبر دوباره تکرار خواهد شد. اگر چنین اتفاقی بیفتد عملا ثابت می شود که سیاست های جمهوریخواهان و دموکرات ها در طول این سال ها کاملا اشتباه و شکست خورده بوده اند. البته بسیاری از منتقدان اوباما نیز بر این اعتقادند که وی به دنبال امریکایی است که محصور به کشورهای ضعیف پیرامونی خود یعنی کانادا در شمال و مکزیک در جنوب باشد و دور و برش را فقط آب اقیانوس ها فرا گرفته باشد و هیچ تهدیدی از سوی خاورمیانه یا جای دیگر علیه خاک امریکا وجود نداشته باشد در حالی که همچنان از قدرت اقتصادی و نظامی و تکنولوژی پیشرفته برخوردار باشد. این زمانی است که دیگر خبری از قدرت جهانی امریکا در میان نخواهد بود.
انتشار اولیه: پنج شنبه 19 تیر 1393 / بازانتشار: سه شنبه 24 تیر 1393
نظر شما :