تهران و لندن به روزهای خوب فکر می کنند
ایران و بریتانیا: آغاز دورانی جدید یا تداوم دور باطل؟
دیپلماسی ایرانی: در سالی که گذشت، پس از یک دوره که حدود دو سال به طول انجامید، روابط ایران و بریتانیا وارد مرحله متفاوت و نوینی شد. روابط ایران و بریتانیا طی سه سده اخیر، و به ویژه طی 35 سال اخیر، اغلب بحرانی و پرحادثه بوده است. اگرچه این روابط دوجانبه، در طول دوران سلطنت قاجاریه و پهلوی نیزبسیار پرافت و خیز و توام با تنش های بسیاری از هر دوسو بوده، ولی تلاطم های این روابط پردردسر و تنش زا، طی سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، چه به صورتمجزا و چه در چارچوب تحولات منطقه ای و جهانی، به مراتب گسترده و عمیق تر شد. در این مدت، هم تهران و هم لندن دلایل وانگیزه های بسیاری برای دلخوری از یکدیگر داشته و دارند. چنان که، در عین حال، هر دو کشور دلایل محکمی برای پشت سر گذاشتن تلخی ها و رسیدن به یک تفاهم تاکتیکی یا راهبردی نیز داشته و دارند. برخی از شکایت ها و مشکلات ایران از بریتانیا طی 35 سال اخیر را این گونه می توان خلاصه کرد: نقش مشکوک و سوال برانگیز بریتانیا در حادثه تروریستی اشغال خونین سفارت ایران در لندن در بهار 1980، عهدشکنی ها و فریب های بریتانیا در موضوع قراردادهای گسترده تسلیحاتی و خدمات نظامی با ایران، پیشگامی لندن در تحریمهای اقتصادی، سیاسی ونظامی ایران در دوران اشغال سفارت آمریکا در تهران و هشت سال تجاوز نظامی عراق به ایران، حمایت آشکار و نهان بریتانیا از عراق در جنگ، حمایت و کمک به همسایگان ایران در چالش های مختلف، به ویژه در موضوع حاکمیت و مالکیت جزایر ایرانی سه گانه خلیج فارس.
از دیگر موارد شکایت ایران از سیاست بریتانیا می توان به این موارد اشاره کرد: بازی با کارت اقلیت های دینی، قومی و نژادی علیه ایران، استفاده ابزاری و سیاسی از مقوله حقوق بشر در جهت تضعیف مواضع و اعمال فشار بین المللی به ایران، استفاده از ابزارهای تبلیغاتی و رسانه ای علیه منافع ملی ایران، به خصوص از طریق بخش فارسی سرویس جهانی بی.بی.سی، پیشگامی و پیشدستی در اعمال فشار و تحریم های فراقانونی و یا مصوب علیه ایران، همگامی با اسراییل و تندروان آمریکایی در تصمیمات ضدایرانی چه به شکل فراقانونی و چه در چارچوب اتحادیه اروپا و شورای امنیت و مداخله در مسایل داخلی ایران در مقاطع حساس و مختلف.
در طرف مقابل، بریتانیا نیز مواردی را به عنوان سوءظن و نقطه منفی در کارنامه ایران پس از انقلاب داشت. مواردی چون: حملات مختلف به مراکز دیپلماتیک و فرهنگی بریتانیا در ایران در سال های نخست انقلاب، ماجرای گروگان گیری، تلاش ایران برای صدور انقلاب به کشورهای منطقه، مساله سلمان رشدی، مخالفت ایران با صلح اعراب و اسراییل، مداخلات ایران در سوریه و لبنان، مسایل ایران با اقلیت ها، موضوع نقض حقوق بشر، چالش هسته ای طی یک دهه اخیر و نهایتا حمله به سفارت بریتانیا در تهران در نوامبر 2011.
حمله توجیه ناپذیر پاییز 2011/ 1390 عده ای از افراد ظاهرا خودسر به سفارت بریتانیا در تهران، تاثیرات تخریبی فراتر از روابط دوجانبه داشت. این حمله نابخردانه که ظاهرا در پوشش دلسوزی و خیرخواهی برای منافع ایران و در اعتراض به سیاست های بریتانیا انجام شد، در واقع اقدامی ضد ایرانی بود پیامی آشکار به جهانیان، به خصوص جناح هایی که اصرار به گفتگو و راه حل مسالمت آمیز با تهران داشتند، داد. پیام این بود که نظام سیاسی حاکم بر ایران مطلقا گفتگوپذیر نیست و جز زبان زور و تهدید و ارعاب را نخواهد پذیرفت. این حمله، اگرچه به تدریج توسط همه مقامات مسئول ایرانی محکوم شد، ولی در کوتاه مدت و حتی در میان مدت، موجب قوی تر و درازتر شدن دست و زبان تندروان و جنگ طلبان و تحریم خواهان و بدخواهان ضدایرانی شد.
این روابط اگرچه اغلب پردردسر و پرتنش بوده، ولی در مواردی همچون حوادث منتهی به عملیات نیروهای متحد آمریکا در افغانستان و عراق و تبعات آن و یا کارزار نظامی و امنیتی تهران و لندن علیه چرخه تولید و قاچاق مواد مخدر از افغانستان به غرب، از مسیر ایران، نشان داده شد که راهبرد و هدف مشخص و مشترک می تواند روابط پرتنش را به مناسبات مسالمت جویانه، ازدواج مصلحتی و حتی دوستی و تعامل سوق و تغییر دهد. پیروزی تاریخی و سرنوشت ساز حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری در ایران، به همراه چندین عامل دیگر راهبردی منطقه ای و بین المللی و همچنین دلایل و نیازهای متعدد و مهم اقتصادی و نیازهای داخلی، موجب شد تا دولت ائتلافی بریتانیا تصمیم به تغییر مناسبات خود با ایران بگیرد. در مقابل، ایران نیز تصمیم گرفت تا با خاتمه دادن به سیاست تداوم تنش، دوران جدید و مثبتی از روابط خود باغرب، به خصوص با اروپا و بریتانیا را رقم بزند.
ساده اندیشانه است اگر فکر کنیم که روند کنونی بهبود روابط تهران ولندن مسیر هموار و آسانی را در پیش دارد. واقعیت این است که موضوعات حل نشده به همراه موانع و دشمنان بسیاری در این بین، در هر دو سو، وجود دارند که در تلاش هستند تا به دلایل ایدئولوژیکی، سیاسی و اقتصادی مانع بهبود و عادی سازی روابط شوند.
در ایران برخی بر این باورند که چالش های ایران و غرب، به خصوص چالش با آمریکا و بریتانیا، بخشی لاینفک از ذات و پیام انقلاب اسلامی است و بهبود این مناسبات به معنای کنار گذاشتن اهداف و آموزه های انقلاب است. از سوی دیگر در غرب نیز جناح ها و افرادی از تندروان اروپایی و آمریکایی، همگام با اسراییل، به شدت بر این باور هستند که هرگونه بهبود روابط و مماشات مسالمت جویانه با ایران موجب تقویت نظام کنونی سیاسی ایران خواهد شد و چون به گمان انان، ذات انقلاب و جمهوری اسلامی ضدغرب و تروریست پرور است، هر گزینه ای جز این، به تحکیم و تقویت جمهوری اسلامی و ضدیت با منافع رب منجر خواهد شد.
از سوی دیگر در ایران و غرب کسان و گروه هایی هستند که به ضرورت بهبود روابط ایران و غرب و به خصوص ایران و بریتانیا آگاهند، ولی با توجه به سرنوشت ساز و راهبردی بودن این بهبود روابط از یک سو و رقابت ها و کشمکش های سیاسی داخلی، علاقمند هستند که دولت های کنونی ایران و بریتانیا، در این مسیر ناکام مانده و پروژه توسط دولت رقیب بعدی به انجام رسیده و اعتبار و مزایای این مساله نصیب آیندگان شود. این همان دیدگاهی بود که مانع بهبود روابط ایران و آمریکا در دوران دولت های محمد خاتمی و بیل کلینتون شد و چنان که دیدیم، روی کار آمدن محمود احمدی نژاد وجورج بوش پسر، مجالی برای بهبود روابط باقی نگذاشت و اوضاع را بدتر نیز کرد.
دسته سوم از مخالفان بهبود روابط تهرانولندن، کسانی هستند که با انگیزه های اقتصادی مخالف این روند می باشند. طیف گسترده ای از حامیان منافع اعراب، دلالان و قاچاقچیان و رانت خواران داخلی و بین المللی، کاسبان تحریم، حامیان تداوم وگسترش مناسبات اقتصادی ناگزیر وانحصاری ایران با چین، روسیه و هند و حافظانمنافع اقتصادی اسراییل و یا رقبای اقتصادی، تجاری و راهبردی ایران را می توان شامل این دسته از مخالفان دانست.
به نظر می رسد که بریتانیا پس از یک دهه مجددا به تحلیل های دوران پایانی حکومت تونی بلر درباره ایران رسیده است. مشکلات و درگیری های مختلف منطقه ای و بین المللی نشان داده که با همه مخالفت ها وچالش های موجود ایران و غرب، ایران را نه می توان نادیده گرفت، نه دست کم گرفت و نه از تاثیرگذاری در معادلات منطقه وجهان حذف کرد. بنابراین شاید چاره ای نباشد که واقعیت های موجود در ایران را درست دید و با ایران به تعامل مثبت دست زد.
نزدیکبه سه سده از نخستین زمانی که خردمندان و سیاست ورزان بریتانیایی، در موسسات پژوهشی، مراکز دانشگاهی، اتاق های فکر و اندیشکده های خود درباره ایران اندیشیدند، لابی کرده و تصمیم گرفتند سپری شده و این روند همچنان ادامه دارد. در مقابل، چه در سال های قبل از انقلاب وچه پس از آن، کنش ها و واکنش های ایران و ایرانیان در برابر سیاست های لندن، در موارد بسیاری، توام با شتاب زدگی، فقدان دوراندیشی، تحت تاثیر مسایل سیاسی گذرای داخلی و به دور از یک سیاست راهبردی مبتنی بر منافع مشخص و تعریف شده ملی ایران بوده است.
به نظر می رسد که دور جدید بهبود روابط ایران و غرب، ایران و اروپا و ایران و بریتانیا می تواند و باید مجال مناسبی برای بازاندیشی در این بی سیاستی در زمینه لابی گری و حضور جدی و نفوذ پژوهشی و راهبردی در موسسات غربی و تاسیس موسسات علمی و تحقیقاتی مطالعات غرب، به همان شیوه و بر اساس همان تجربیات غرب در برابر ایران است. پیشرفت کند و تدریجی مذاکرات هسته ای وتوافق اخیر ژنو، نشان داد که ایران و غرب، و ایران و بریتانیا، در آغاز دورانی جدید در مناسبات خود جدی هستند. باید تامل کرد و دید آیا روند حوادث، چه در مناسبات دوجانبه و چه در یک چارچوب منطقه ای وجهانی، چه حوادث و تحولاتی را رقم خواهد زد و تهران و لندن چگونه با فایق آمدن بر دشمنان بهوبد روابط می توانند دوران جدید ومتفاوتی از روابط بدون تنش، مثبت وعادلانه دوجانبه را پدید آورند.
انتشار اولیه: چهارشنبه 6 فروردین 1393 / باز انتشار : دوشنبه 11 فروردین 1393
نظر شما :