هاوکینگ: وقایع سوریه باعث شرم و انزجار است

۲۹ بهمن ۱۳۹۲ | ۱۳:۱۴ کد : ۱۹۲۸۸۴۳ سرخط اخبار

فیلسوف یونانی، ارسطو، باور داشت که عالم همیشه وجود داشته است و دارد؛ ازلی و ابدی. او بر این باور بود که علت پیشرفته تر نشدن بشر این بوده که سیل ها و دیگر فجایع طبیعیْ مدام تمدن ها را به عقب رانده و بشر را مجبور کرده از اول شروع کند.

به گزارش خبرآنلاین هاوکینگ نوشت: امروز، پیشرفت بشر از همیشه سریع تر است. دانش ما به صورت تصاعدی رشد می کند و همراهش فناوری مان. اما هنوز غرایزی، به ویژه امیال پرخاشگرانه ای، با خود داریم که اجداد غارنشین مان داشتند. پرخاشگری در آن روزگار حتماً برای بقای نسل مان ضروری بوده است، اما وقتی فناوریِ نوین با پرخاشگریِ باستانی همراه می شود کلّ نژاد بشر و بیشتر گونه های حیات روی زمین در خطر نابودی قرار می گیرند.

امروز در سوریه فناوری نوین را به شکل بمب، سلاح های شیمیایی و دیگر تجهیزات مرگبار می بینیم که برای رسیدن به آنچه مقاصد سیاسیِ هوشمندانه نامیده می شود، استفاده می شوند. اما تماشای مرگ بیش از صدهزار انسان یا هدف قرارگرفتنِ کودکان اصلاً هوشمندانه به نظر نمی رسد. اتفاقاً مانع شدن از رسیدنِ کمک های بشردوستانه به بیمارستان ها حماقت محض و از آن هم بدتر است؛ بیمارستان هایی که در آن ها کودکان به سبب نبودن امکاناتْ دست و پای شان را از دست می دهند یا نوزادانِ زودرس به سبب نبودن برقْ داخل دستگاه ها می میرند.

آنچه در سوریه رخ می دهد باعث شرم و انزجار است. آنچه دنیا به سردی و از دوردست آن را تماشا می کند. پس هوش احساسی ما کجاست، حس عدالت و انصاف جمعی مان؟

وقتی بحث حیات هوشمند در عالم می شود، من معمولاً انسان را هم در این دسته قرار می دهم؛ هرچند که بیشتر رفتارهای بشر در طول تاریخ طوری بوده که برآیندش بقای این گونه را تضمین نمی کند. روشن نیست هوش - برخلاف پرخاشگری - هیچ ارزش درازمدتی در بقای بشر داشته باشد، اما نوع خاصِ هوش انسانیِ ما توانایی استدلال دارد و می تواند نه تنها برای آینده ی تک تک مان بلکه برای آینده ی جمعی بشر برنامه ریزی کند.

ما باید با همکاری یکدیگر به این جنگ پایان بدهیم و از کودکان سوری حمایت کنیم. جامعه ی جهانی از سه سال پیش از بیرونِ گود شاهد شدت گرفتن این جنگ و نومیدشدن همه ی امیدهاست. من، که هم پدرم و هم پدربزرگ، رنج کشیدن بچه های سوری را می بینم و حالاست که باید بگویم: دیگر بس است!

من اغلب با خودم فکر می کنم که از دید موجوداتی که از دوردست های عالم ما را تماشا می کنند، چه شکلی هستیم؟ وقتی چشم به عالم می اندازیم درواقع مشغول تماشای گذشته می شویم، چون نوری که اجسام دوردست را ترک می کند خیلی خیلی دیرتر به ما می رسد. نوری که امروز از زمین ما به سوی فضا گسیل می شود، چه چیزی را نشان می دهد؟ وقتی مردمانی دیگر چشم به گذشته ی ما بیندازند، آیا از آنچه آن ها می بینند مفتخر خواهیم بود؟ از رفتاری که ما - برادران - با هم نوعان خود داشتیم؟ از رفتاری که اجازه دادیم برادران مان با بچه های مان داشته باشند؟

امروز می دانیم که ارسطو اشتباه می کرد: عالم ازلی و ابدی نبوده و نیست، بلکه حدود ۱۴ میلیارد سال پیش آغاز شده است. اما او در عین حال درست می گفت که فاجعه های بزرگْ برای تمدن ها عقبگردی بزرگ اند. شاید جنگ سوریه پایان انسانیت و نسل بشر نباشد اما هر ستمی که بر انسان ها برود، تَرَکی است در آن چیزی که ما را کنار هم نگاه داشته است. شاید قانون جهانی عدالت ریشه در فیزیک نداشته باشد، اما اهمیتش در موجودیت ما کمتر از قوانین فیزیک نیست. چرا که بدون آن، بی شک، نسل بشر خیلی زود از صحنه ی روزگار محو خواهد شد.


نظر شما :