چشم‌انداز مبهم لبنان

۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ | ۱۶:۱۹ کد : ۱۹۲۶ اخبار اصلی
سرمقاله روزنامه کارگزاران به قلم محسن آرمين
چشم‌انداز مبهم لبنان
برخی تحلیل‌ها مبنی بر قرار گرفتن لبنان در آستانه جنگ داخلی جدید، مانع درک درست ماهیت حوادث اخیر این کشور هستند. توجه به ویژگی ژئوپلیتیک لبنان و قواعد و منطقی که طی دهه‌های اخیر بر تحولات سیاسی این کشور حاکم بوده‌ است، علامت‌های سوال و تردیدهای جدی را در برابر تحلیل‌های مذکور می‌نشاند.
 
واقعیت این است که ترکیبی از اراده‌های بین‌المللی و منطقه‌ای حوادث و تحولات کلان لبنان را رقم می‌زنند.
 
دست‌کم تحولی مهم نظیر جنگ داخلی تنها در صورتی ممکن است که اراده بین‌المللی با آن مخالفتی نداشته باشد. این در حالی است که قدرت‌های بین‌المللی و بسیاری از قدرت‌های عربی و منطقه‌ای شعله‌ور شدن بحران و جنگ داخلی در لبنان را مغایر با منافع خود ارزیابی می‌کنند.
 
وقوع جنگ داخلی در لبنان به معنای شکل‌گیری کانون تروریسم در مهم‌ترین و استراتژیک‌ترین نقطه خاورمیانه است.
 
به این نکته نیز باید توجه داشت که لبنان، عراق یا افغانستان نیست که خشونت و تروریسم در داخل مرزهای آن محدود مانده و کشورهای دیگر اعم از کشورهای منطقه و اروپا از گزند آن مصون بمانند. تجربه جنگ ۱۵ ساله داخلی لبنان این حقیقت را بر همگان آشکار کرده است.
 
این همان حقیقتی است که روزنامه مصری الاهرام با نگرانی زیاد درباره آن چنین هشدار می‌دهد:« اگر این آتش گسترش یابد، بسیار دشوار است که امید به مهار کردن آن و محدود کردنش به لبنان داشته باشیم. اعراب و لبنانی‌ها باید هرگونه اقدامی برای تشدید میدانی و تبلیغاتی اوضاع را متوقف کنند و فقط به میز گفت‌وگو و مذاکرات امید ببندند.»
 
از سویی دیگر افکار عمومی لبنان حاضر به تجربه مجدد حرمان و ویرانی و آوارگی و ناامنی ناشی از جنگ داخلی نیست. علاوه بر این سابقه جنگ داخلی گذشته این درس را به طوایف و جریان‌های قومی - مذهبی لبنان آموخته است که توسل به زور و خشونت نه‌تنها به حذف رقیب نخواهد انجامید بلکه آتشی را شعله‌ور خواهد ساخت که همگی در آن خواهند سوخت.
 
اما اطمینان نسبی از عدم‌ از سرگیری جنگ داخلی بدان معنا نیست که عرصه لبنان در میان‌مدت آبستن هیچ حادثه‌ای نخواهد بود. بدون شک تحلیل حوادث اخیر در چارچوب منازعات حزبی درون لبنان ما را به نتایج صحیحی رهنمون نخواهد کرد.
 
واقعیت این است که در حال حاضر مهم‌ترین مسائل و طرح‌های منطقه که پیوند آشکاری با حیاتی‌ترین مسائل بین‌المللی دارد، با بن‌بست مواجه شده است. اوضاع امنیتی و سیاسی افغانستان اکنون پس از گذشت پنج سال هنوز مبهم و نامشخص است.
 
در عراق چشم‌انداز روشنی نسبت به بهبود اوضاع و استقرار امنیت و آرامش در این کشور مشاهده نمی‌شود. بحران فلسطین پس از انشقاق میان فلسطینیان همچنان لاینحل باقی‌ مانده و نوار غزه شاهد فاجعه‌ای انسانی به معنای واقعی کلمه است.
 
بحران ریاست‌جمهوری لبنان اکنون بیش از یک‌سال است که لاینحل باقی ‌مانده است. بحران هسته‌ای ایران هنوز به سرانجامی مشخص و روشن نرسیده است و دولت بوش بدون موفقیت در حل بحران‌های مذکور به پایان حیات خود نزدیک می‌شود.
 
مسائل و بحران‌های مذکور به‌رغم خود ویژگی‌ها و ظاهر مستقل، در سطح منطقه‌ای و به طریق اولی در سطح جهانی با یکدیگر مرتبطند و دست‌کم از دیدگاه قدرت‌های جهانی حلقه‌های به هم پیوسته یک زنجیر واحد را تشکیل می‌دهند.
 
یک تغییر قابل ملاحظه در موازنه قوایی که موجب استحکام این زنجیر خاورمیانه‌ای شده است، کافی است تا حلقه‌های آن یکی پس از دیگری گشوده شود. درک این نکته که از دید آمریکا بهترین نقطه برای گسستن این زنجیر لبنان است، دست‌کم برای تحلیلگران آشنا با مسائل خاورمیانه و لبنان چندان مشکل نیست، زیرا لبنان به واقع نبض خاورمیانه است و عمق استراتژیک تمامی قدرت‌های منطقه‌ای به شمار می‌آید.
 
از رژیم صهیونیستی گرفته تا سوریه و تا عربستان و مصر و تا جمهوری اسلامی ایران همگی تحولات لبنان را با منافع حیاتی خود مرتبط ارزیابی می‌کنند. ارتباط مسائل منطقه‌ای با یکدیگر و نقش ژئواستراتژیک لبنان، طبعا علاوه بر قدرت‌های منطقه‌ای، اهتمام ویژه قدرت‌های جهانی را به این کشور معطوف داشته است.
 
توضیحات فوق می‌تواند پاسخ روشنی به این سوال باشد که چرا دولت هم‌پیمان آمریکا و اروپا در لبنان ظاهرا چنین نابهنگام و بدون مقدمه دست به تغییر مسوول امنیتی فرودگاه بیروت که در منطقه امنیتی حزب‌الله قرار دارد، می‌زند و می‌کوشد حزب‌الله را از امکانات مخابراتی قدرتمند و حساس خود محروم سازد.
 
اهمیت این اقدام زمانی روشن‌تر می‌شود که به این نکته توجه کنیم که حزب‌الله از نظر سیستم امنیتی و اطلاعاتی یکی از قدرتمندترین احزاب منطقه و جهان به شمار می‌رود و به مدد همین توانایی توانسته‌ است برخلاف دیگر گروه‌های مبارز فلسطینی و عربی آسیب‌پذیری خود را در برابر طرح‌های ترور رژیم صهیونیستی کاهش دهد.
 
اقدام دولت سنیوره در این زمینه البته چندان هم بدون مقدمه نبود. این اقدام پس از ترور مشکوک عماد مغنیه مسوول امنیتی حزب‌الله در سوریه و به عنوان گام دوم در تضعیف امنیتی و اطلاعاتی حزب‌الله و ضربه‌پذیر کردن این حزب در برابر عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی صورت ‌گرفت.
 
این حرکت در صورت موفقیت، می‌توانست موازنه قوا در لبنان را به نفع نیروهای طرفدار آمریکا و قدرت‌های منطقه‌ای مانند عربستان و مصر، دگرگون سازد و نقش تعیین‌کننده‌ای در گشودن بن‌بست‌های موجود در منطقه و جهت‌گیری تحولات در عراق و فلسطین و ایران به نفع آمریکا ایفا کند.
 
حزب‌الله که طی دو سال گذشته همواره در قبال احتمال رویارویی نظامی داخلی رفتاری محتاطانه از خود نشان می‌داد در برابر تصمیم دولت سنیوره که حیات و موجودیت این حزب را هدف گرفته بود واکنشی قاطع از خود نشان داد.
 
اعلام موضع صریح و تند سیدحسن نصرالله و تحرک سریع حزب‌الله در به دست گرفتن کنترل فرودگاه بیروت و اشغال رادیو تلویزیون المستقبل وابسته به سعد حریری متحد سنیوره و عقب راندن نیروهای طرفدار دولت، حامل این پیام صریح به طرف مقابل بود که به خطوط قرمز حزب‌الله وارد شده و حریم آستانه تحمل این حزب را درنوردیده است.
 
این پیام کافی بود تا بنا بر قاعده اجماعی ضرورت اجتناب از ورود به جنگ داخلی، مشکل ایجادشده در همین مرحله کنترل و مدیریت شود. عقب‌نشینی سنیوره از اجرای مصوبه اخیر دولت درباره سیستم مخابراتی حزب‌الله و ابقای مسوول امنیتی سابق فرودگاه بیروت را بی‌تردید باید ناکامی دولت سنیوره و حامیان خارجی وی در تلاش برای تغییر موازنه قوای موجود و متقابلا یک پیروزی مقطعی برای حزب‌الله ارزیابی کرد.
 
اما در سطح استراتژیک هنوز چشم‌انداز چندان روشنی وجود ندارد. حمایت تقریبا تمامی دولت‌های قدرتمند بین‌المللی و قدرت‌های منطقه‌ای از دولت سنیوره در برابر نیروهای ملی لبنان که تنها از حمایت سوریه و ایران برخوردارند، نامعادله خطرناکی است که مانع ارزیابی‌های خوشبینانه درباره آینده لبنان و منطقه می‌شود.
 
حمایت بین‌المللی، دولت سنیوره و متحدان داخلی‌اش را به لحاظ تبلیغاتی و سیاسی در موضع برتری قرار داده است. آنها با استفاده از این ظرفیت تبلیغاتی سیاسی قادرند آثار ناشی از ناکامی خود را تقلیل دهند همانگونه که این امکان را دارند از پیروزی‌های خود بهره‌برداری بیشتری کنند.
 
نظیر این وضعیت در رویارویی میان حزب‌الله و اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه رخ داد. صدور قطعنامه ۱۷۰۱ که با حمایت آمریکا و اروپا صورت گرفت در واقع تلاشی بود برای متوازن کردن نتایج جنگ مذکور. در برابر برخورداری دولت متحد غرب لبنان از این حمایت بین‌المللی آنچه عرصه رقابت و مبارزه میان دو طرف را به سود نیروهای ملی لبنان متوازن ساخته است، برخورداری این نیروها و به‌خصوص حزب‌الله از حمایت گسترده و عمیق مردمی است.
 
اما این سرمایه مهم با توجه به مشکلات و فشارهای اقتصادی، بلاتکلیفی سیاسی کشور، معضلات روزافزون و هرج و مرج ناشی از فقدان دولت واقعی و کارآمد، می‌تواند پاشنه‌آشیل نیروهای ملی لبنانی باشد.
 
در واقع تداوم و افزایش فشارها و مشکلات و هرج و مرج‌های مذکور می‌تواند در درازمدت به کاهش امید مردم لبنان به توانمندی نیروهای ملی و حزب‌الله به حل مشکل و کاهش انگیزه ایشان در حمایت از نیروهای مذکور بینجامد.
 
نکته آخر تاثیر تحولات اخیر لبنان بر جمهوری اسلامی ایران است. بی‌تردید حوادث اخیر لبنان بر حساسیت‌‌های منفی قدرت‌های منطقه‌ای مانند مصر و عربستان علیه ایران خواهد افزود.
 
موضع صریح سلیمان عواد مشاور رئیس‌جمهور مصر علیه سوریه که خود یک کشور عربی است، از این جهت قابل قابل توجه است. عواد تصریح کرده است‌: «سیاست منفی سوریه در لبنان در قبال دولت این کشور مانع بهبود روابط مصر و عربستان با سوریه است. دو رهبر مصر و عربستان به این نتیجه رسیده‌اند که مسئله لبنان کلید توسعه روابط اعراب است.»
 
از این مواضع شدید‌اللحن علیه یک کشور عربی می‌توان دریافت که موضع دولت‌های عربی منطقه درباره مسئله لبنان در قبال ایران چگونه است. از سوی دیگر آمریکا خواهد کوشید بحران اخیر لبنان و ناآرامی‌های ناشی از تحرک حزب‌الله را به حساب ایران که اصلی‌ترین حامی این حزب به شمار می‌رود، بگذارد و متحدان اروپایی خود را به لزوم شدت عمل بیشتر علیه ایران به عنوان کشور حامی تروریسم و مانع روند صلح خاورمیانه قانع سازد.
 
از این رو می‌توان انتظار داشت که ماجرای اخیر لبنان صدور قطعنامه‌ای جدید علیه ایران را تسریع کند.

نظر شما :