تاثیر 11 سپتامبر بر امنیتی شدن فضای سیاسی آمریکا

۱۹ شهریور ۱۳۹۲ | ۱۶:۱۹ کد : ۱۹۲۱۱۸۲ سرخط اخبار

دیدبان آمریکا- حسین هوشمند: حادثه11 سپتامبر سال 2001 موجب شد تا ایالات متحده آمریکا به رهبری نئومحافظه کاران، به جنگ با تروریسم برود. این حادثه موجب تغییرات شگرفی چه در زمینه ی سیاست داخلی آمریکا و چه در سطح بین الملل شد. این حادثه، موجب حمله به دو کشور افغانستان و عراق شد که منجر به خسارات فراوان گردید. در این رابطه نظر دکتر  ابراهیم متقی، استاد روابط بین الملل دانشگاه تهران و کارشناس مسائل آمریکا را درباره تاثیرات حادثه 11 سپتامبر بر امنیتی شدن فضای سیاسی آمریکا، جویا شدیم. در ادامه یادداشت اختصاصی دکتر متقی برای دیدبان آمریکا را مشاهده می کنید.

بازتولید تروریسم و امنیتی شدن ساختار قدرت

حادثه 11 سپتامبر سال 2001 موجب امنیتی شدن فضای ساختار قدرت در آمریکا شد. در سال 1998، کمیته ی قرن بیست و یکم، متنی را منتشر کرد، که براساس آن، ضرورت تحرک ژئوپولتیکی آمریکا، مورد تاکید قرار گرفت. این کمیته، بر ضرورت مقابله با تهدیدات نوظهور تاکید داشت. از سوی دیگر، نشانه هایی از بازتولید اندیشه های مربوط به جنگ تمدنی در ادراک و ذهنیات زمامداران آمریکایی به وجود آمده بود. در چنین شرایطی، آمریکا می بایست فضای لازم را برای مقابله با نیروی سیاسی جدیدی که از قابلیت ایدئولوژیک برخوردار است و از سوی دیگر، مجموعه های جهان غرب، در قالب لیبرال دموکراسی، از انگیزه ی لازم برای مقابله با آن برخوردار است را فراهم بکند. در این شرایط بود که، مقوله ای به نام تروریسم در ادبیات سیاسی آمریکا ایجاد شد. تروریسم، که ریشه های سیاسی و کنش عملیاتی آن در دهه ی 1960، نزدیک به کشورهای اروپایی، به ویژه آلمان و فرانسه بود، در یک چرخش گفتمانی، بازتولید می شود و متوجه نیروهای انقلابی و اسلام گرا در جهان سوم و خاورمیانه می شود.

فضای 11 سپتامبر، در شرایطی ایجاد می شود که نیروهای اجتماعی خاورمیانه از پویایی لازم برای مقابله با نمادهای فرهنگ سیاسی جهان غرب برخوردار بودند. فرهنگ سیاسی جهان غرب، به معنای نماد تسلط در حوزه ی پیرامونی است و این موضوع، در ادبیات روابط بین الملل، تلاشی سازمان یافته برای هژمونی تلقی می شود. به این ترتیب، بین 11 سپتامبر و فضای سیاست بین الملل و سیاست خاورمیانه ای جلوه هایی از هارمونی به وجود آمد. به همین دلیل بود که گروه های راست گرای افراطی نگرش خودشان را در راستای مقابله با نیروهای تهدید کننده ی جدید، سازمان دهی و تئوریزه کردند. آن چه در حادثه 11 سپتامبر شکل گرفت و بعد از آن از سوی زمامداران آمریکایی بازتولید شد را، باید در اندیشه های سیاسی مجموعه های محافظه کاری همچون پل ولفوویتز، کارل روو، دونالد رامسفلد، دیک چنی، مشاهده کنیم.

 

عدم تفاوت میان احزاب آمریکا در واکنش به این حملات

مقابله گرایی آمریکایی ارتباط چندانی به احزاب سیاسی ندارد. در فضای سال 2001، نیروهایی ظهور پیدا کردند که از قابلیت لازم برای گسترش موج مقابله گرایی برخوردار بودند، به همین دلیل است که شما در نظر بگیرید اگر جورج دبلیو بوش به قدرت نمی رسید، از آن سو ال گور و جوزف لیبرمن به قدرت می رسیدند، جوزف لیبرمن، هیچ گونه تفاوت الگویی، راهبردی و کارکردی با دیک چنی ندارد. بنابراین مسئله ای که وجود داشت، این بود که دوران آغازین قرن بیست و یکم نگاهش معطوف به سازوکارهای امنیتی بود،بنابراین احزاب سیاسی هیچ گونه تاثیری به صورت مستقیم بر فرآیندهای کنش راهبردی آمریکا ایجاد نمی کنند.

تئوری های دست داشتن دولت در این حادثه

این بحث ها قابل اثبات نیست، یعنی اطلاعات و اسنادی هم در این ارتباط منتشر می شود، اما تبعاً بیان چنین اطلاعات و اسنادی نمی تواند با واقعیت ها هماهنگی داشته باشد. فضای 2001، فضای گسترش نیروهای مقابله با هژمونی آمریکا بود و از طرف دیگر در آمریکا، نیروهای محافظه کار جدید که رویکرد نظامی و امنیتی داشتند، محور اصلی سیاست امنیتی آمریکا را تشکیل می دادند.
 


نظر شما :