هفتاد و چهارمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک

داستان عجیب و غریب سکته مبارک

۰۱ شهریور ۱۳۹۲ | ۲۰:۳۰ کد : ۱۹۲۰۲۴۰ اخبار اصلی
ناگهان یکی از پزشک ها آمد و گفت: «حال او خوب است و می تواند خلال یک ربع ساعت از الآن سخنرانی کند و به سخنرانی اش پایان دهد ولی نباید به خودش فشار بیاورد و زیاد حرف بزند.»
داستان عجیب و غریب سکته مبارک

دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.

روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.

تا کنون هفتاد و سه بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون هفتاد و چهارمین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:

قضیه موروثی شدن حکومت خود دلیل و اثبات این مقوله بود که کسانی که فکر می کردند چیزی درباره مبارک می دانند، در واقع هیچ چیز درباره او نمی دانستند!!

بسیاری از کسانی که مبارک را می شناختند فکر می کردند که او می خواهد پسر کوچکترش را برای جانشینی اش انتخاب کند، و بر روی این پروژه واقعا کار می کند، همه کسانی که فکر می کردند که مبارک را می شناسند، این گونه فکر می کردند، به رغم آن احساس من می گفت – بدون این که دلیلی برای آن داشته باشم – که این مرد در اعماق احساس دفن شده خود، چنین چیزی را نمی خواهد، نه به آن فکر می کند و نه احساس درباره آن دارد، بلکه حتی شاید بدش می آید درباره آن صحبت کند، برای این که به یاد چیزی می افتاد که می خواهد فراموشش کند!!

به معنای بیشتر و روشنتر او مانع نمی شود که پسرش میراث دارش شود اما رفتارهایش نشان می دهد که آماده نیست چنین اتفاقی در زندگی اش بیفتد، برای همین در تنگنایی حقیقی بود، برای این که در این حالت وی در وضعیت قبول کردن یا قبول نکردن بود، اگر قبول می کرد چیزی را قبول کرده که مغایر با ارده اش بود و اگر قبول نمی کرد، اراده اش همچنان مطرح بود!!

نزدیکانش به او فشار می آوردند و به فشارشان ادامه می دادند و اصرار داشتند که فرایند موروثی شدن حکومت در حضور و اراده او صورت بگیرد، در حالی می دانستند اگر نباشد و کنار رفتن او از قدرت، تحقق چنین فرایندی غیر ممکن و محال است!!

 

پیچیدگی کار در این بود که او خود آمادگی تصمیم گرفتن برای خودش را نداشت، اما اشاره ها و مشورت ها و کارهایش می گفتند که به معنایی این کار را قبول دارد، از یک طرف طول می داد و از گفتن «بله» خودداری می کرد و از طرف دیگر به صراحت «نه» نمی گفت، برای این که می خواست اعتبار خود را از فشارهای «نرم» همانند لمس کردن ابریشم، عبور دهد، و برای همین تحمل وزن «سنگینی» مثل یک تن آهن را نداشت!!

در آن حال و احوال صحبت هایی درباره راه های پیش رو زده شد، سناریوهایی طراحی شد اما منتظر نشد تا این که زمان مرگ آن سناریو فرا رسید یا این که رو به مرگ رفت، تا این که پروژه را خودش طرح کرد، مناسبت ها می گذشتند ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد!!

●●●

 پافشاری برای طرح ها و اعلام سناریوها تا آن جا رسید که که عملا یک روز پرزیدنت مبارک نتوانست در برابر مجلس ملی در ماه نوامبر 2003 سخنرانی کند، و گفته شد که رئیس جمهور آن قدر ناتوان بود که نزدیک بود به زمین بیفتد، برای همین جلسه نزدیک به یک ساعت به تعویق افتاد و همه خارج از توان هر انسانی انتظار می کشیدند – خطری که به سراغ یکی از «بارزترین» چهره های حاشیه ای آمد، این بود که پیشنهاد داد مبارک به همراه پزشک های مراقبش به سالن برود – آنها تصور داشتند که رئیس مجلس ملی داخل شود و بگوید که مشیت الهی انجام شد، و در مجلس شوری شده بیفتد و همه غرق در اشک و اندوه شوند، در این میان یکی از نمایندگان حزب ملی پیشنهاد بیعت با پسرش برای وفاداری به پدر و تکریم او بدهد و این راه ادامه یابد، طرفداران این ایده شک نداشتند که این پیشنهاد با رای موافق بالایی همراه خواهد شد و همه آن را تایید خواهند کرد.

شگفت آور این که – این بخشی از روایتی است که به استناد شاهدان آن گفته می شود – که طرفداران این پیشنهاد در حالی با حرارت آن را بیان می کردند که پزشک های مبارک او را احاطه کرده بودند و از او نوار قلب می گرفتند، نبض او را می گرفتند و آمپول می زدند و دیگران به این فکر می کردند که اگر تلاش هایشان ناکام بماند، چه کنند، و اگر به دقت بخواهم بگویم از یکی از کسانی که در آن جا حاضر بود و از نزدیک بحران را می دید، شنیدم که این فکر دهان به دهان چرخید که «در این لحظات نگران کننده اش او را در حرج نگذاریم، کما این که می ترسند که قرار دادن در چنین تنگنایی باعث شود که بعدا با تردید مورد بخشش قرار بگیرند»، برای همین از این رفتار خود صرف نظر کردند، تا این که یکی از پزشک ها آمد و به آنها گفت: «حال او خوب است و او می تواند خلال یک ربع ساعت از الآن سخنرانی کند و به سخنرانی اش پایان دهد، نباید به خود فشار بیاورد و زیاد حرف بزند، حتی اگر می شود به گونه ای از مجلس خارج شود که هیچ کدام از نمایندگان نشسته در سالن مجلس ملی او را نبینند!»  

و به این ترتیب فرصتی از دست کسانی که آرزوی اجرای طرح و سناریویی فراموش نشدنی را داشتند، از دست رفت – مشابه همین اتفاق وقتی که پرزیدنت مبارک قصد رفتن به «هایدلبرگ» برای انجام عمل جراحی ای که شک کردند چندان سالم از آن در آید، به وجود آمد – و دقیقا در همین زمان مبارک به فکر پنجمین دوران ریاست جمهوری اش افتاد، حتی رویاپردازان این بار پیشنهاد دادند که رئیس جمهور در لحظه آخر بیاید و سخنرانی ای بکند و بگوید: «برای این که سنش بالا رفته و نمی داند چه می شود و وضعیت جسمانی اش مناسب نیست، پسرش را به عنوان جانشینش انتخاب می کند»، اما همه این تلاش ها به یک نقطه معین می رسید، سپس همه شوکه شدند وقتی که دیدند او رویکرد دفاعی به خود می گیرد، او برای طرح هایشان آن قدر چالش ایجاد می کرد تا این که کاملا تعطیل می شد، و همین مساله با وجود آن همه عجله این قدر طول کشید تا این که فکر موروثی کردن حکومت به ابتدای قرن بیست و یکم رسید!!

ادامه دارد...

کلید واژه ها: محمد حسنین هیکل


نظر شما :