ایران نقشاول سناریوهای منطقهای
فرانسوا ژره*
مثل همه سیاستمدارانی که به قدرت می رسند، اولویت برنامه های رییس جمهوری جدید ایران باید توجه به مسایل داخلی ایران باشد. روحانی در این میان باید اول ناخرسندی های عمومی اجتماعی را که از مدیریت نابسامان اقتصادی هشت سال گذشته به وجود آمده است، کاهش دهد. حتی اگر فکر کنیم که تحریم ها ریشه اصلی این نابسامانی ها نبوده است اما به شدت وضعیت را وخیم تر کرده است. بهبود اوضاع متضمن فضای بین المللی آرام است. رییس جمهوری جدید باید به دو پرونده بین المللی بپردازد؛ پرونده هسته ای و بحران سوریه.
با این حال باعث تاسف است که اولین حضور بین المللی روحانی با مخدوش شدن اظهاراتش درمورد اسراییل رسانه ای شد؛ اظهاراتی که ظاهرا بد ترجمه شد و بلافاصله هم تکذیب شد. ترجمه کلا خیانت است. اما چه کسی خیانت کرده است؟ ما می خواستیم؟ یا شاید کسانی در تهران می خواستند که او بدون دشمن نماند. البته ما هم به نوبه خود می توانیم از این اظهارات مخدوش استفاده کنیم: می توانستیم او را همسطح احمدی نژاد نشان دهیم یا اینکه لحن آرام او را معیار بگیریم و با محمد خاتمی مقایسه کنیم. از حدود 20سال پیش رهبران اسراییل اظهاراتی را مطرح کرده اند که نشان می دهد اسراییل صاحب 150 تا 200کلاهک اتمی است؛ بله دقیقا داستان ما اینجا آغاز می شود: باید به همه دعواهای حول دستیابی به توانمندی هسته ای نظامی در منطقه خاورمیانه برگردیم: اول عملیات اوسیراق 1981 اسراییل علیه تاسیسات درحال ساخت اتمی عراق، بمباران 2007 سوریه به دلایل مشابه و از همه جدی تر و وضعیت ایران امروز است که تبدیل به هدف بسیار موردمناقشه ای برای آغاز یک عملیات مشکوک تر از خود برنامه جست وجوی سلاح اتمی شده است.
از یک سال پیش نتانیاهو بازی سرگرم کننده خودش با «خط قرمز» را شروع کرده است. این «ماشین» قدیمی دیپلماتیک، ناکارآمدی، بی خاصیتی و خطرناک بودن خودش را که در جنگ سرد مد شده بود، به اثبات رسانده است. باراک اوباما نیز این لحن شعاری را در مورد احتمال کاربرد اسلحه شیمیایی در سوریه به کار گرفته است. اثبات کاربرد گاز سارین به معنای فراهم آوردن زمینه هایی برای پشتیبانی از حمله به سوریه است. خب با وجود این سابقه، ایالات متحده چه خواهد کرد؟ کمی بعد خط قرمزی ترسیم می کند که نهایتا هم برای خودش و هم برای دشمنش خطرناک تر است چراکه ایجاد نوعی تعهد درمقابل این خط قرمز برای غربی ها هم خطرناک است. درعین حال این پیشنهاد چیز تازه ای نیز برای غربی ها ندارد؛ الا پیگیری یک سیاست منسوخ که مدت هاست زیانبار بودنش اثبات شده است. ایران اگر تصمیمی برای ساخت چند کلاهک اتمی حتی ابتدایی داشته باشد، دولتی در آستانه اتمی شدن است اما تهران می خواهد همین سطح توانایی را بدون اینکه از آن فراتر رود، حفظ کند. باید توجه کرد که همین تصمیم تبدیل به یک بازی گمراه کننده شده است؛ همین موضوع برای ما توضیح می دهد چرا مذاکرات بدون نتیجه سال های گذشته درگیر ماهیتی پیچیده شده است. در پشت همین پیچیدگی هاست که طرف های مذاکره تلاش دارند تا همه توانایی های هسته ای بالقوه نظامی ایران را به نحوی دفن کنند. اما این رویکرد غرب دقیقا درمقابل موضع مشترک و متحد همه سیاستمداران ایرانی در همه جناح هاست. از بعدی استراتژیک، اینکه تهران تلاش کند تا موقعیت استراتژیک هسته ای خود را به موضع «تقارن» با اسراییل نزدیک کند، برای این کشور بسیار مطلوب است. این موضع «متقارن» به تهران اجازه می دهد تا بازی دیپلماتیک را به صورت برابر پیش ببرد. این بازی برابر در منطقه نوعی ابهام ایجاد می کند: پایه های اتحادهای منطقه ای، مواضع بازیگران منطقه ای و متحدان به ویژه آمریکا را پیچیده تر می کند. آنچه واقعا باید گفت این است که این سناریو ساخته و پرداخته پنتاگون است. به لطف ترویج توقف هسته ای گسترده و ترویج دفاع ضدموشکی منطقه ای که در قالب پروژه های سرسام آور دلاری به دولت های منطقه فروخته شده است، آمریکا خودش را به عنوان سپر عالی دفاعی درمقابل یک ایران بالقوه هسته ای نمایش می دهد. «صلح بعید، جنگ محتمل» فرمول «ریمون آرون» برای توصیف جنگ سرد است که می تواند بر شرایط خاورمیانه هم سنجاق شود تا بتواند ثبات نسبی برقرار شود.
دومین راستی آزمایی از انگیزه های روحانی که به هیچ وجه ابهام مورد قبلی را ندارد، وضعیت سوریه و بررسی موضع گیری ایران درمقابل آن است: آیا تهران به دنبال تثبیت اوضاع سوریه و لبنان و جلوگیری از هرگونه فروپاشی سرزمینی این کشورهاست؟ بهترین راه برای سنجش اراده رییس جمهوری جدید این است که تا برگزاری کنفرانس ژنو 2 صبر کرد و نحوه بازی کارت های ایران و البته موفقیت نهایی صلح احتمالی در سوریه را دید. بیرون گذاشتن ایران از این گفت وگو، اشتباهی دیپلماتیک است که ریشه در یک ساده لوحی متکبرانه دارد. باید به همه طرف های درگیر مستقیم و غیرمستقیم یک صندلی برای مذاکره داد و از انسداد مخرب گفت وگوها جلوگیری کرد. قلب این راه حل منطقه ای در برخورد نقطه هایی است که از پایان یافتن جنگ سوریه و موضع گیری هسته ای ایران حاصل می شود. وقتی جنگ را در اینجا پایان دهی، جنگ در آنجا هم بی معنی خواهد بود. اینها را باید به عنوان اهداف واقعی تعریف و مشخص کنیم.
*رییس موسسه فرانسوی تحلیل استراتژیک (ایفاس)
با این حال باعث تاسف است که اولین حضور بین المللی روحانی با مخدوش شدن اظهاراتش درمورد اسراییل رسانه ای شد؛ اظهاراتی که ظاهرا بد ترجمه شد و بلافاصله هم تکذیب شد. ترجمه کلا خیانت است. اما چه کسی خیانت کرده است؟ ما می خواستیم؟ یا شاید کسانی در تهران می خواستند که او بدون دشمن نماند. البته ما هم به نوبه خود می توانیم از این اظهارات مخدوش استفاده کنیم: می توانستیم او را همسطح احمدی نژاد نشان دهیم یا اینکه لحن آرام او را معیار بگیریم و با محمد خاتمی مقایسه کنیم. از حدود 20سال پیش رهبران اسراییل اظهاراتی را مطرح کرده اند که نشان می دهد اسراییل صاحب 150 تا 200کلاهک اتمی است؛ بله دقیقا داستان ما اینجا آغاز می شود: باید به همه دعواهای حول دستیابی به توانمندی هسته ای نظامی در منطقه خاورمیانه برگردیم: اول عملیات اوسیراق 1981 اسراییل علیه تاسیسات درحال ساخت اتمی عراق، بمباران 2007 سوریه به دلایل مشابه و از همه جدی تر و وضعیت ایران امروز است که تبدیل به هدف بسیار موردمناقشه ای برای آغاز یک عملیات مشکوک تر از خود برنامه جست وجوی سلاح اتمی شده است.
از یک سال پیش نتانیاهو بازی سرگرم کننده خودش با «خط قرمز» را شروع کرده است. این «ماشین» قدیمی دیپلماتیک، ناکارآمدی، بی خاصیتی و خطرناک بودن خودش را که در جنگ سرد مد شده بود، به اثبات رسانده است. باراک اوباما نیز این لحن شعاری را در مورد احتمال کاربرد اسلحه شیمیایی در سوریه به کار گرفته است. اثبات کاربرد گاز سارین به معنای فراهم آوردن زمینه هایی برای پشتیبانی از حمله به سوریه است. خب با وجود این سابقه، ایالات متحده چه خواهد کرد؟ کمی بعد خط قرمزی ترسیم می کند که نهایتا هم برای خودش و هم برای دشمنش خطرناک تر است چراکه ایجاد نوعی تعهد درمقابل این خط قرمز برای غربی ها هم خطرناک است. درعین حال این پیشنهاد چیز تازه ای نیز برای غربی ها ندارد؛ الا پیگیری یک سیاست منسوخ که مدت هاست زیانبار بودنش اثبات شده است. ایران اگر تصمیمی برای ساخت چند کلاهک اتمی حتی ابتدایی داشته باشد، دولتی در آستانه اتمی شدن است اما تهران می خواهد همین سطح توانایی را بدون اینکه از آن فراتر رود، حفظ کند. باید توجه کرد که همین تصمیم تبدیل به یک بازی گمراه کننده شده است؛ همین موضوع برای ما توضیح می دهد چرا مذاکرات بدون نتیجه سال های گذشته درگیر ماهیتی پیچیده شده است. در پشت همین پیچیدگی هاست که طرف های مذاکره تلاش دارند تا همه توانایی های هسته ای بالقوه نظامی ایران را به نحوی دفن کنند. اما این رویکرد غرب دقیقا درمقابل موضع مشترک و متحد همه سیاستمداران ایرانی در همه جناح هاست. از بعدی استراتژیک، اینکه تهران تلاش کند تا موقعیت استراتژیک هسته ای خود را به موضع «تقارن» با اسراییل نزدیک کند، برای این کشور بسیار مطلوب است. این موضع «متقارن» به تهران اجازه می دهد تا بازی دیپلماتیک را به صورت برابر پیش ببرد. این بازی برابر در منطقه نوعی ابهام ایجاد می کند: پایه های اتحادهای منطقه ای، مواضع بازیگران منطقه ای و متحدان به ویژه آمریکا را پیچیده تر می کند. آنچه واقعا باید گفت این است که این سناریو ساخته و پرداخته پنتاگون است. به لطف ترویج توقف هسته ای گسترده و ترویج دفاع ضدموشکی منطقه ای که در قالب پروژه های سرسام آور دلاری به دولت های منطقه فروخته شده است، آمریکا خودش را به عنوان سپر عالی دفاعی درمقابل یک ایران بالقوه هسته ای نمایش می دهد. «صلح بعید، جنگ محتمل» فرمول «ریمون آرون» برای توصیف جنگ سرد است که می تواند بر شرایط خاورمیانه هم سنجاق شود تا بتواند ثبات نسبی برقرار شود.
دومین راستی آزمایی از انگیزه های روحانی که به هیچ وجه ابهام مورد قبلی را ندارد، وضعیت سوریه و بررسی موضع گیری ایران درمقابل آن است: آیا تهران به دنبال تثبیت اوضاع سوریه و لبنان و جلوگیری از هرگونه فروپاشی سرزمینی این کشورهاست؟ بهترین راه برای سنجش اراده رییس جمهوری جدید این است که تا برگزاری کنفرانس ژنو 2 صبر کرد و نحوه بازی کارت های ایران و البته موفقیت نهایی صلح احتمالی در سوریه را دید. بیرون گذاشتن ایران از این گفت وگو، اشتباهی دیپلماتیک است که ریشه در یک ساده لوحی متکبرانه دارد. باید به همه طرف های درگیر مستقیم و غیرمستقیم یک صندلی برای مذاکره داد و از انسداد مخرب گفت وگوها جلوگیری کرد. قلب این راه حل منطقه ای در برخورد نقطه هایی است که از پایان یافتن جنگ سوریه و موضع گیری هسته ای ایران حاصل می شود. وقتی جنگ را در اینجا پایان دهی، جنگ در آنجا هم بی معنی خواهد بود. اینها را باید به عنوان اهداف واقعی تعریف و مشخص کنیم.
*رییس موسسه فرانسوی تحلیل استراتژیک (ایفاس)
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :