سی و هفتمین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود با العربیه

انتظارات بالایی که سادات از لیبی داشت

۱۴ تیر ۱۳۹۲ | ۲۳:۳۰ کد : ۱۹۱۸۲۰۰ اخبار اصلی آسیا و آفریقا خاورمیانه
انور سادات گفت که لیبی باید پایگاه پشت سر من باشد، باید همه کشتی ها و جنگنده ها و جنگ افزارهایش را در اختیار ما قرار دهد و بتوانم از لیبی به این شکل استفاده کنم.
انتظارات بالایی که سادات از لیبی داشت

دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.

طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون سی و هفتمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:

وقتی پیش انور سادات بودی و احمد اسماعیل وارد شد، احمد اسماعیل گریه می کرد؟

بله گریه می کرد، خیلی ناراحت بود، یعنی نه این که گریه می کرد، بسیار افسرده بود و چهره اش مثل کسی بود که گریه می کرد. در سفر دیگری به مصر آمدم. در محل اقامتم بودم که اشرف مروان نزد من آمد و گفت که رئیس جمهور با تو کار دارد. سادات در ساختمانی، ویلایی، در جایی مشرف به رود نیل ساکن بود. مروان به من گفت، عجله کن رئیس جمهور می خواهد فورا تو را ببیند. فورا خودم را آماده کردم و اصلاح کردم و راه افتادم، نزد سادات که رسیدم دیدم که به صندلی تکیه داده، پایش را روی میز دراز کرده، پیپش لب دهنش است و به موسیقی گوش می دهد. روی بالکن مشرف به نیل نشسته بود و به آسمان نگاه می کرد. به من گفت، عبدالسلام بعد از جنگ با شما تسویه حساب خواهیم کرد. برای این که همه کشتی های مصری ای که از دریا می گذشتند، هزینه اش را ما می دادیم. در ساخت همه پل ها لیبی مشارکت داشت. هزینه همه تانک هایی که از روسیه خریده شده بود را لیبی پرداخت کرده بود. هزینه همه منورها و دستگاه های دیده بان شب را ما خریده بودیم. همه اینها را ما خریده بودیم. مین های دریایی را ما برای مصر خریده بودیم. حذ ترکان که فرمانده نیروی دریایی بود بعد از اعلام آتش بس ما با او تماس گرفتیم و به او گفتیم که تو نباید جنگ را متوقف کنی، سادات با ما تماس می گرفت و می گفت شما سیاستمدار نیستید (با خنده). می گفت باید با سیاست برخورد کنید شما سیاستمدار نیستید (با خنده). شما نظامی هستید، نظامی باید سیاست به خرج دهد و حرف های سیاستمداران را گوش دهد.

یعنی با حرفش مخالفت کردید؟

بله با حرفش مخالفت کردیم. بله ما به فرمانده نیروی دریایی مصر گفتیم تو به ادامه جنگ بپرداز. او با توپ های دریایی اسرائیلی ها را هدف قرار می داد. سادات با من دعوا می کرد که این یک حرکت سیاسی است نه حرکت نظامی. نظامی باید حرف های سیاستمداران ارشد کشور را اجرا کند (با خنده). می گفت که وقتی به او می گوییم عقب نشینی کن باید عقب نشینی کند باید اوامر را اجرا کند. به او می گفتیم، یعنی حقیقتش این است که معمر به او گفت، یعنی با من تماس گرفت و گفت به او بگو که آتش بس را لغو کن. به هر حال، سادات به من گفت که بعد از جنگ با شما تسویه حساب خواهیم کرد و الآن فقط با شما چهار کار را انجام خواهیم داد، گفتم خیر است، گفت اولین چیزی که از شما می خواهم این است که ما جنگنده های میراژ داریم، می خواهم که تعداد بیشتری از آنها برای ما بخرید و قطعات آنها را هم برای ما تامین کنید. دوم این که لیبی باید پایگاه پشت سر من باشد، باید همه کشتی ها و جنگنده ها و جنگ افزارهایش را در اختیار ما قرار دهد و بتوانم از لیبی به این شکل استفاده کنم، سوم، در طول جنگ به من دائما نفت و گاز بدهید، چهارم، ما از روس ها می خواهیم موشک ها زمین به هوای متحرک بخریم، از فرانسه هم سامانه های موشک کورتار خریده ایم، پول آنها را بپردازید تا ما آنها را به برادران جنبش ملی لبنان و فلسطین در لبنان بدهیم. یک مجموعه بزرگ خریداری کرده ایم و فقط سه محموله باقی مانده است. من گفتم که با سه مورد آنها موافقم اما با مورد چهارم می خواهی چه کار کنی. اگر بخواهی اینها را از فرانسوی ها بگیری خوب است ولی آنها همه چیز را به هم خواهند زد و ما شکست خواهیم خورد. روشن بود که او در سید جدی نبود، می خواست فقط از جبهه های جنگ بگذرد و برای نیروهای آزادیبخش تا همین اندازه کار را تمام کند. گفت نه نه نه، باید این سامانه ها را به من بدهید، می خواهیم آنها را در اسماعیلیه بگذاریم. گفتم آخر این طور نمی شود که. به معمر که گفتم، گفت حرفت صحیح است، فردا شکست می خورد آن وقت می گوید دلیلش به خاطر همین جنگ افزارهای نظامی بود که به ما ندادید. گفت نظرت را در روی یک برگه بنویس و برای او بفرست ولی کاری نکن.

یعنی موافقت کردید؟

بله، یعنی من با سه مورد موافقت کردم اما درباره مورد چهارم گفتم که باید یک خرید هماهنگ و صحیح صورت بگیرد، معمر گفت حرفت درست است، تو حرفت صحیح است، اما فردا شکست می خورد و می گوید چون لیبی این جنگ افزارها را نداد شکست خوردم. گفت که تو خودت نظر خودت را بنویس به او بده اما آخرش کاری نکن.

بله روشن است.

به من گفت که به شما نمی گوییم که جنگ کی و چند روز دیگر آغاز می شود اما روزهای آغاز آن به اندازه انگشت های دست است. برگشتم لیبی. در ایام جنگ، ما کسی را در کادر رهبری داشتیم که همیشه میان المحیشی و بشیر الهوادی در رفت و آمد بود. اما این اواخر در یکی از این روزها، در روزهای آخر جنگ بشیر می گفت، یعنی فرماندهان نظامی مصر می گفتند که نیروهای ما درگیری ها شدیدی را غرب کانال انجام خواهند داد. معمر با من تماس گرفت و گفت آن چه انتظار داشتیم، اتفاق افتاد و نیروهای اسرائیلی عبور کردند و تو حتما باید بروی.

بروی مصر.

به مصر بروم.

 

ادامه دارد...

کلید واژه ها: عبدالسلام جلود


نظر شما :