شست و دومین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک
وقتی که اختلاف مصر و سوریه خیانت را خنثی کرد
دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.
روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.
تا کنون شصت و یک بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون شست و دومین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:
در همان وقت – از همان ابتدا که تحقیقات آغاز شد – دکتر «عزمی بشاره»، سیاستمدار معروف فلسطینی، که از قطب های «اعراب داخل» ]اسرائیل[ است، و همچنان عضو کنست بود، از طریق دوست مشترک فلسطینی مان پیامی را برای او فرستادم و از او خواستم اگر برایش ممکن است پرونده های «کنست» درباره این موضوع ]جاسوسی برای اسرائیل در جریان جنگ اکتبر 1973[ را برایم بفرستد.
او هم لطف کرد و جواب داد.
با وجود این که این موضوع بیشتر در کمیسیون امنیت و دفاع در کنست پرداخته شده بود (در این کمیسیون اعضای عرب پارلمان مشارکت ندارند) – به غیر از دکتر «عزمی» که عضو این کمیسیون بود، برای همین امکاناتی داشت که دیگر نمایندگان عرب عضو کنست از آن برخوردار نبودند.
●●●
حقیقت این است که دکتر عزمی بشاره و دوستان دیگری از اعراب داخل (که نمی توانم به دلیل حساسیت موضوع و این که هنوز عضو کنست هستند، نامشان را بیاورم) به خواسته من جواب دادند و حتی بیش از آن در اختیارم گذاشتند، همه آنها نسخه ای از اوراق اصلی را برایم فرستادند که به زبان عبری بود که به زبان عربی یا انگیسی ترجمه شده بود.
با حفظ امانت می گویم که آن چه خواندم را نمی توانستم باور کنم.
اما – همچنین با حفظ امانت – نمی توانستم نسبت به آنها بی توجه باشم!!
قضیه اشارات یا افشاگری هایی نبود که در روزنامه ها آمده باشد یا در کتاب ها منتشر شده بود، قضیه فراتر از این حرف ها بود، پافشاری بر وقایع و جزئیات موجود در آنها چیزی نبود که بتوان در مصر در برابر آنها سکوت کرد، و آن چه درباره آن در اسرائیل زده می شد حدس و گمان ها یا تحلیل های روزنامه ها نبود، شایعه و نقل قول های داستانی هم نبودند، قضیه ای بودند که میان دو نفر از مشهورترین ژنرال های اسرائیل جریان داشت و قضاتی از دادگاه عالی درگیر آن بودند، همچنین نماینده ای از سوی دادستان عمومی اسرائیل، و جلسات سری کمیسیون امنیت و دفاع در کنست، پرونده ها و اسناد که برخی از آنها وقتی به دست من رسیدند واقعا باعث نگرانی شدید من شدند!!
در میان این اسناد و پرونده ها – مثلا – عکس هایی را دیدم که نشست های «انور سادات» و همتای شوروی اش «لیونید برژنف» در جریان سفر سری اش به مسکو در مارس 1971 را نشان می داد، با وجود این که من در مذاکرات حاضر نشده بودم، پرزیدنت سادات مثل همیشه به وقتش دنبال من فرستاده بود تا در جلسه رسمی ای که سفیر «مراد غالب» گزارش آن را نوشته بود، حاضر شوم.
و اکنون در برابر من ضمن پرونده های سری از داخل کنست نسخه ای از این جلسه نیز هست – نسخه ای از اصل – همچنین عکس هایی در مقابل من به همراه ده ها سند هستند که همگی نسخه ای برابر اصل هستند و هیچ کدام تنها اطلاعاتی که مستند به آنها شود، نیست (رئیس سازمان امنیت اسرائیل با آسودگی این اوراق ریاست جمهوری را می خواند!!)
در بعضی لحظات نمی توانستم آن چه در برابرم می دیدم را باور کنم.
●●●
در آن دوران یکی از دوستان نزدیک مبارک از من پرسید، (تصادفا نزدیک من هم ساکن است) نظرت درباره این قصه و جنجالی که بر سر آن شد، چیست، نظرم را به او گفتم و اضافه کردم اگر فکر می کند نظرم صحیح است آن را به رئیس جمهور انتقال دهد و او گفت به شرطی که اسمم را بیاورد، خواهد گفت.
خلاصه نظر من این بود: «کرامت کشور و شهرت خود «اشرف مروان» طلب می کند که یک تحقیق رسمی درباره این موضوع شود، آن هم به واسطه هئیتی عالی رتبه که در آن عناصر قضایی و پارلمانی و همچنین سازمان نظامی و سازمان امنیت کل مصر حضور داشته باشند، و به گمانم بدون این کار امور هدایت نمی شوند.»
همچنین به دوست مبارک گفتم که موضوع مشکوک و پیچیده است برای این که به اسرائیل ابلاغ شده – فارغ از این که چه کسی ابلاغ کرده است – موعد حمله ساعت 6 عصر است و قصد هم نداشته که طرف را گمراه کند، برای این که این زمان ساعت صفر مقرر در طرح حتی تا روز سه شنبه 2 اکتبر بوده است، سپس اختلافی میان سرهنگ «احمد اسماعیل» (وزیر دفاع مصر) و سرهنگ «یوسف شکور»، فرمانده ارتش سوریه پیش آمد.
موضوع اختلاف این بود که فرماندهی مصر ترجیح می داد که عملیات ساعت شش با آخرین نور چراغ آغاز شود، تا وقتی که شب می آید از آن بتواند در عملیات مهندس ها در ساخت پل ها کمک بگیرد.
اما فرماندهی سوری ساعت شش صبح با روشن شدن اولین نور را ترجیح می داد برای این که بتواند از نور آفتاب برای برخورد با تانک های اسرائیلی در بلندی های جولان استفاده کند.
اختلاف ها میان فرماندهان مصری و سوری جدی شد و سرهنگ احمد اسماعیل به طور سری صبح روز سه شنبه 2 اکتبر به دمشق رفت تا به طور مستقیم با فرماندهان سوری بر سر طرحش مذاکره کند، دو طرف به راه حلی نمی رسند، پرزیدنت «حافظ اسد» دخالت می کند و به دو فرمانده احمد اسماعیل و یوسف شکور برای رسیدن به راه حل میانه می پیوندد تا این که ساعت 2 بعد از ظهر برای حمله توافق شد.
رسیدن به راه حل میانه به این شکل به فرماندهی مصر شش ساعت قبل از تاریکی که می خواست از آن برای حمایت از پل ها استفاده کند، فرصت داد، کما این که به فرماندهی سوریه نیز شش ساعت از نور خورشید فرصت داد تا بتواند از دستاوردهای خود در بلندی های جولان دفاع کند، یعنی این که وقتی که با تانک های ارتش اسرائیل می جنگد آفتاب پشت سرش باشد.
مساله حساس این بود که دکتر اشرف مروان از مصر از طریق اروپا در روز 2 اکتبر به لیبی سفر کرد تا به قذافی یادآوری کند که معرکه حل شد، و ساعت صفر مقرر و موعد مورد اعتماد برای آغاز عملیات شش عصر است، در آن زمان دکتر اشرف مروان در مصر نبود که بفهمد زمان از ساعت شش به ساعت دو تغییر کرده است.
این مساله اتفاقاتی را به وجود آورد که گریزناپذیر بودند، و الا اشرف مروان خیانت خود را کرده بود و این ظلم را برای خود خرید مگر این که چیز دیگری ثابت می شد!!
ادامه دارد...
نظر شما :