سی و دومین بخش از مصاحبه عبدالسلام جلود با العربیه

کسی که اعراب را بدترین نوع مسلمانان می دانست

۰۳ خرداد ۱۳۹۲ | ۲۰:۳۰ کد : ۱۹۱۶۵۳۴ اخبار اصلی آسیا و آفریقا
رئیس جمهور نیجریه به من گفت که لازم بود که شما مسلمانان نمونه قدرت ما باشید اما شما عرب ها بدترین نمونه آنها هستید.
کسی که اعراب را بدترین نوع مسلمانان می دانست

دیپلماسی ایرانی: "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.

طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون سی و دومین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:

تو یکی از طرفداران پر و پا قرص دادن موشک به ایران برای حمله به عراق بودی. تو همچنین یکی از طرفداران پر و پا قرص جنگ در چاد بودی. چه نگاهی داشتید که باعث شد لیبی سال ها وارد این درگیری چاد شود؟

نه بحث بر سر این نبود. من بیشتر از همه پافشاری داشتم ولی در عین حال مخالف آن هم بودم. یعنی من این گونه بودم که اولا..

آقای عبدالسلام تو فرماندهی جنگ از جانب لیبی را در چاد بر عهده داشتی؟

بله صحیح است. اما لازم است بدانی که حتی ملک ادریس یعنی نظام پادشاهی نیز به مسلمانان چاد کمک می کرد. و حتی برای پادشاه چاد مخفیانه نامه می نوشت. به او در تقابلات سیاسی اش کمک می کرد و از او حمایت مالی به عمل می آورد. اما در آن موقع امکانات لیبی واقعا ساده و کم بود. علاوه بر آن ما خود نیز با مردم چاد تداخل داشتیم. یعنی در زمان ترک ها و در جهت های مختلف با یکدیگر تداخلات بسیاری داشتیم. یعنی ارتباطات و آمیختگی های بسیاری میان لیبیایی ها و چادی ها به ویژه در شمال وجود داشت. بنابراین حتی حکومت پادشاهی هم از حرکت آزادیبخش اسلامی چاد حمایت می کرد. طبیعتا ما هم آمدیم تا این روند را تکمیل کنیم بر این اساس که می گفتیم چگونه می شود یک و نیم میلیون مسیحی بر 9 میلیون مسلمان حکومت کنند. این مساله حتی از لحاظ دموکراتیک که غرب برای آن شعار می دهد و تبلیغ می کند هم قابل قبول نیست. بنابر این در این مسیر تحریک شدیم و حیقت این است که عملا حمایت خود را از طریق نظامی آغاز کردیم و سپس نیروهای بین المللی دخالت کردند، مغرب، فرانسه، ریگان. این مساله باعث شد تا ما خودمان را در برابر یک جنگ در حال وقوع در چاد ببینیم که 11 سال طول کشید..

نه خودتان را وارد جنگ ندید خودتان را در این جنگ دخالت دادید؟ یعنی خودتان را داخل کردید و الا جنگی با شما نبود.

نه..

یعنی جنگی نبود که بر شما تحمیل شده باشد؟

نه تحمیل نشده بود. تنگناهای سیاسی در میان بود. تنگناهای سیاسی ما را وارد چنین جنگی کرد و ما هم واکنش نشان دادیم. و پیروزی هایی به دست آوردیم و باعث شد تا مسلمانان در جمینا حاکم شوند و حکومت حدبی سرنگون شود. حتی خود حدبی مسلمان بود. حقیقت این است که ما با او مشکلی نداشتیم. مساله این بود که حدبی بعد از آن مغرب و فرانسه و امریکا را انتخاب کرد و جنگ شد میان ما و کوکنی ها و اسلام گرایان و سوسیالیست ها. حتی بیش از این در لیبی در جنوب. حتی میان الحبری و فرانسوی ها و..

اما با این حال قذافی از چاد به عنوان یک برگه معامله استفاده می کرد. حتی در توافقی که با فرانسه حاصل شد فورا همه چیز را زیر پا گذاشت.

قطعا نسبت به ما یعنی نسبت به خود من.. بعد از آن ما تانک فرستادیم یعنی به جمینا تانک فرستادیم یعنی 4 هزار کیلومتر آن طرف تر. حتی سادات یک بار در صحبت هایش گفت تانک هایی که به جمینا رسیدند به قاهره نرسیدند. یعنی یک حرکت بسیار ناگهانی و شوک آور بود که ما تانک ها را به آن جا برسانیم. و عملا وقتی که تانک ها رسیدند غربی ها بیرون رفتند. مشکل برادر این بود.. قبل از آن بگویم که طبیعتا فرانسه و امریکا و سادات سر و صدا کردند و غوغا به راه انداختند که معمر می خواهد چاد را ضمیمه کشورش کند و از این حرف ها زدند. و وقتی که من به چاد به جمینا رسیدم به نیجریه رفتم. آن موقع چیگاری، رئیس جمهور بود. او رئیس جمهوری مدنی و منتخب بود که مسلمان هم نبود. به او گفتم برادر برای تو عیب است که تو رئیس جمهور بزرگترین کشور در آفریقا هستی و این مشکلات را داری. ما شش میلیون نفر هستیم و مساحتمان دو میلیون کیلومتر است نیازی به کمک دیگران نداریم بلکه داریم به مسلمانان کمک هم می کنیم تا به قدرت برسند. ما هیچ مصالحی در چاد نداریم و نخواهیم داشت.. بعد از آن او با من قهر کرد و به من گفت که من نمی توانم حرف تو را جدی بگیرم، تو نژادپرست و دروغ گو هستی. و هم زمان به من گفت که لازم بود که شما مسلمانان نمونه قدرت ما باشید اما شما عرب ها بدترین نمونه آنها هستید. این طور به من گفت. بعد از آن با عصبانیت مسیرش را عوض کرد و رفت نزد روزنامه نگاران و گفت که ما لیبی را تایید می کنیم و لیبی مصلحت خاصی در چاد ندارد. اما بعدا حقیقت این است که غرور طغیانگر، این غرور طغیانگر سرنوشت جنگ را تغییر داد. تلاش کرد که آن را به یک جنگ مردمی تبدیل کند. و بعدش مجذوب و احمد ابراهیم و این منافق ها و این افرادی که آنها را حاملان پیام های انقلابی و غیر انقلابی می نامیدند دخالت کردند و گفتند که نیازهای ما چیز دیگری است و خلاصه همه نگران شدند. یعنی شهادت طلبان میهنی نگران شدند. حتی کسانی که با ما بودند ترسیدند. یعنی به گونه ای شد که هر کسی به فکر خودش افتاد و این که برای خودش نیرویی جمع کند و اتفاقات عجیبی افتاد. و حقیقت این است که..

اشتباه قذافی در این مرحله چه بود؟

اشتباه او؟

بله اشتباه او؟

اشتباه او این بود که اهداف حقیقی اولیه جنگ را فراموش کرد و خودش را وارد بازی ای کرد که موضوع مردمی شد و هوس هایی به سرش زد که اشتباه بود. این توهم به سراغش آمد که احساس کرد امپراطور است و او بر همه حکومت می کند و چاد زیر نظر حکومت اوست. یعنی ببین وقتی من به فرانسه رفتم، یعنی وقتی سفیر فرانسه در لیبی نزد من آمد، گفت برادر عبدالسلام ما توافقنامه ای را امضا می کنیم. از خط عرضی 22 به آن طرف برای شما به این طرف برای متحدان ما. و گفت که اگر فکر می کنی می توانی در آفریقا پیش بروی ما دیگر به اسم فرانسه دفاع نمی کنیم، امریکای لاتین جمهوری های امریکا را دارند، در آسیا ژاپن حیات خلوت چین است و ما هم برای خودمان دوست و دشمن داریم. خواهر و برادرهای خودمان را خوب می شناسیم. و گفت که بریتانیا عقب نشینی کرد و ما باید جای خالی نظامی آن را پر کنیم. و اگر بخواهید با ما  درگیر شوید ما هم با شما به عنوان غریبه برخورد می کنیم. گفتم که نه ما نمی خواهیم چیزی را تجزیه کنیم. بعدا من برای دیداری به فرانسه آمدم و با ژیسکاردستن، رئیس جمهوری فرانسه دیدار کردم و عاشور غربون، سفیر ما هم که بود، آمد و نقشه ای آورد و من رد کردم و گفتم که نه من می پذیرم و نه حاضرم در چنین چیزی مشارکت داشته باشم. اما بعد از آن مشکل این شد که بردار طاغوت دیپلماسی را دروغ می پنداشت. در دیپلماسی باید مانور بدهی و فرصت بگیری و گفت و گو کنی و از همه چیز استفاده کنی اما خودش ]معمر قذافی[ خودش خودش را خطاب قرار می داد و باور می کرد و فکر می کرد که خودش خیلی باهوش است و می تواند به دیگران بخندد. این مشکل ما بود که با آن مواجه بودیم. برای همین وقتی که او رفت تا با دوستانمان طرحی را مطرح کند و اتفاقا توافقاتی هم حاصل شد و همه از جلسه راضی بیرون آمدند، خودش همه چیز را مختل کرد. و این مساله باعث شد تا روابط ما تیره شود. بدترین اتفاقی که افتاد و مشکلات ما را به شدت افزایش داد و برای ما در چاد مشکل ایجاد کرد عدم اجرای توافقات بود تا این اندازه که بدترین مرحله را در این قضیه رقم زد.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: عبدالسلام جلود


( ۱ )

نظر شما :